#آرامش_بهاری
#عترت
#مهدویت
#حکایت
🔸 خاک مالی
نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت،
دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند
و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند.
وقتی نوبت به آنان میرسید،
سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند،
به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند
أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم!
گاهی در نیمهی شعبان،
گاهی جمعهها،
گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم!
میدانیم این کارها کار نیست
و خودمان میدانیم کاری نکردهایم
ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم
تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر،
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند!
یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان روامیدارید
إلتماس دعاي فرج
🤲 أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🤲
🆔 https://chat.whatsapp.com/GAO1jYgx2U9D3MV3UUt1mM
#سبک_زندگی
#انتظار
#مهدویت
#غصه_های_امام_زمان
🚩 ماجرای توبیخ سلمان
🌹 در اینجا می خواهم ماجرای سلمان را بازگو کنم، همان کسی که مایه افتخار ایرانیان است و همواره در مسیر حضرت علی علیه السلام بود و از حق و حقیقت دفاع کرد.
وقتی پیامبر از دنیا رفت، مدینه پر از غم و اندوه شد، بسیاری از مسلمانان در این مصیبت بزرگ، اشک ریختند و گریه کردند، سلمان هم مشغول عزاداری شد و در مصیبت پیامبر اشک ریخت و گریه ها کرد، در همین ایام بود که آتش فتنه روشن شد و عده ای از منافقان دسیسه کردند و در سقیفه جمع شدند و برای خود، خلیفه انتخاب کردند.
آنان با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به سوی مسجد بردند تا مردم با او بیعت کنند. عمربن خطاب که دستیار ابوبکر بود تصمیم گرفت تا به خانه على و فاطمه علیهماالسلام حمله کند، هدف او این بود که علی را مجبور کند تا با ابوبکر بیعت کند.
عمربن خطاب با گروهی از هوادارانش حرکت کرد و وقتی به خانه علی علیه السلام رسید فریاد برآورد «بروید هیزم بیاورید». عده ای هیزم زیادی آوردند، او شعله آتشی در دست گرفت و چنین دستور داد: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .
سپس او هیزم ها را آتش زد، در خانه نیم سوخته شد. عمر جلو آمد و لگد محکمی به در زد. فاطمه از پشت در ایستاده بود... فاطمه سلام الله علیها بین در و دیوار قرار گرفت، صدای ناله اش بلند شد.
بعد از آن بود که فاطمه در بستر بیماری قرار گرفت، على علیه السلام هم خانه نشین شد، همه این حوادث در زمان کوتاهی بعد از پیامبر روی داد، فضای مدينه هنوز در ماتم غم پیامبر بود، عده ای هنوز داشتند در مصیبت پیامبر گریه می کردند. مدتی گذشت، یک روز سلمان تصمیم گرفت به دیدار علی برود، پس به سوی خانه آن حضرت رفت، وقتی او مولایش را دید، دست ادب به سینه گرفت و سلام کرد و پاسخ شنید، بعد از آن علی علیه السلام به او گفت: «ای سلمان! بعد از پیامبر، تو در حق من، جفا و ستم نمودی و در این مدت سراغ ما را نگرفتی!»
سلمان در پاسخ گفت: «آقای من! چیزی که باعث شد من در این مدت خدمت شما نرسیدم غم و اندوه و عزای من بر مصیبت پیامبر بود».
آری، انتظاری که از سلمان بود از دیگران نبود، او نزد اهل بیت علیهم السلام مقامی بس بزرگ داشت انتظار می رفت در آن چند روز در خدمت مولای خود باشد و نصرت و یاری خود را اعلام و عرضه کند.
از تو می خواهم لحظه ای در این ماجرا فکر کنی، ما بر این باوریم که حضرت على علیه السلام از علت غیبت سلمان باخبر بود، او می دانست که مسلمان در آن چند روز، مشغول عزاداری است اما باز هم وقتی سلمان نزد او آمد به او گفت: «ای سلمان! در حق ما جفا و ستم کردی!»، سلمان مشغول عزاداری در مصیبت پیامبر بود و امامش او را این گونه عتاب کرد، پس تکلیف ما چگونه خواهد بود؟ وظیفه ما نسبت به مهدی علیه السلام چیست؟ نکند ما هم در حق مولای خود جفا کنیم؟
📚 (برگرفته از کتاب حرف آخر؛ نوشته دکتر مهدی خدامیان)
🆔https://eitaa.com/joinchat/3503030331C272e9e9108
حاکمیت اسلام بر کل جهان تا الآن نداشته ایم و لذا مربوط به آینده است.mp3
632.8K
🎙 صوت استاد حائریپور👆
«حاکمیت اسلام بر کل جهان تا الآن نداشته ایم و لذا مربوط به آینده است.»
#استاد_حائریپور
#مهدویت
☘🌸🌸☘🌸🌸☘
@BAHARISLAMI