شهدایی
آنان همہازتباربارانبودند رفتنــد،ولےادامہدارند🌱 هنــوز ...
عزیز برادرم...💔
تواین شب عزیز دعا کن برامون...
دعا کن باعث دراومدن اشک امام زمانمون نباشیم...
دعا کن تو این فتنه های وحشتناک آخرالزمان از راه بدر نشیم...
دعاکن تا زنده ایم تاجوونیم چشم پرگناهمون به جمال دلربای مهدی فاطمه روشن بشه...
توبخواه که ما خیری ندیدم ازاین دعاهای
پر ریا...!💔
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارتنامه تصویری شهدا🥀
#تقدیم به روح مطهر لاله های بی نشان🕊🌷💔
#أنتم تقاتلون قوماً عشقوا الشهادة ..}
#شما با گروهی میجنگید که
عاشق شهادت هستند ..]
✍#خادم الشهداء نوشت.....🖤
#گاهی باید
#آرزوهایت را مثل قاصدک
#بگذاری کف دست
#و بسپاریشان به دست باد
#تا بروند و
#سهم دیگران شوند
#وَ؟!💔
#گاهی شهادت را هم💔🕊🌷
#اخوی جانم💔
#لاله ی زهراییِ بی نشان💔
# ریسه ی دلم را دخیل میبندم به
#ضریح ِ چشمهــــــایت و مزار بی نشانت💔 ...
شاید که #اجابت کند مادرمان زهرا س ، التماس ِ #شفاعتِ شهادتــــــِ زهرا گونه ام را💔..
#اَللّهُمَ عَجِل لِوَلیَکَ الفَرَج بَه حَقَ زِینَب مُضطَر س💔🖤
#اللّهُمَ الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊
#اللّهُمَ صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم 💚🙏
#حلالم کنید 🙏💔
#علی؟؟!!علییی✋✅
#شهادت آرزومه
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر چادر زینب🍃
لباس یاری امام زمانش بود🕊
پس چادر من نذر زینب است🌾
ما در اینراه پشتسر زینب میرویم
#زن_عفت_افتخار
#مردغیرت_اقتدار
#لبیک یامهدی( عج)
#لبیک یاخامنه ای
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
وصیت شهدا در باره حجاب
خواهران عزيز، مانند زينب زندگي كنيد، حجاب شما از خون سرخ من مهمتر است، شمشيري است و به چشم منافقان ميخورد.
#شهيدسيدجعفراحمدپناه
#زن_عفت_افتخار
#مردغیرت_اقتدار
#لبیک یامهدی( عج)
#لبیک یاخامنه ای
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚💛🧡❤️
عاشقان عیدتون مبارک💚
دلتون شاد شاد شاد❤️
زن_عفت_افتخار
#مردغیرت_اقتدار
#لبیک یامهدی( عج)
#لبیک یاخامنه ای
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهدایی
می خوام برم حلوا خورونِ مجروح ها ..🔷 فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین
#بدون_تو_هرگز🌷 "خون و ناموس..."
🔥آتیشِ برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیمِ خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ..از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک کنم ..⭕️ بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح با همون برادرِ سپاهی اونجا بودن ..تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید... باورش نمی شد من رو زنده می دید ..مات و مبهوت بودم بقیه کجان؟..آمبولانس پر ازمجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ..🔶به زحمت بغضش رو کنترل کرد ..دیگه خطی نیست خواهرم ...خط سقوط کرد ...الان اونجا دست دشمنه ...😔 ✅ یهو حالتش جدی شدشما هم هر چه سریع تر سوارِ آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ..یهو به خودم اومدم... علی ... علی هنوز اونجاست..❤️و دویدم سمت ماشین🔷 دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ..هنوز تو شوک بودم❇️ رفت سمتِ آمبولانس و درِ عقب رو باز کرد ... جا خورد ..سرش رو انداخت پایین و مکثِ کوتاهی کرد..خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون من اینجا، پیششون می مونم 🔸سوتِ خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می ش سر چرخوند و نگاهی به اطراف کرد..بسم الله خواهرم..معطل نشو..برو تا دیر نشده..🚐 سریع سوارِ آمبولانس شدم...هنوز حالِ خودم رو نمی فهمیدم.. مجروح ها رو که پیاده کنم سریع بر می گردم دنبالتون...✅ اومد سمتم و در رو نگهداشت.. شما نه...اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم...ارزشِ گیر افتادن و اسارتِ ناموسِ مسلمان دستِ اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ..جون میدیم ... ناموسِ مون رو نه یا علی گفت... و در رو بست🔷 با رسیدنِ من به عقب خبرِسقوطِ بیمارستان هم رسید..😞✍🏼 پ.ن: "شهید سید علی حسینی"در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیعِ شهادت نائل آمد پیکرِ مطهر این شهید هرگز بازنگشت ..جهتِ شادی ارواحِ طیبه شهدا صلوات 🌷🌷#بدون_تو_هرگز🌷 "که عشق آسان نمود اول .."🔹نه دلی برای برگشتن داشتم .. نه قدرتی همون جا توی منطقه موندم ..ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن .. سریع برگردید...موقعیت خاصی پیش اومده...📞✈️ رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پروازِ انتقالِ مجروحین برگشتم تهران دل توی دلم نبود ..نغمه و اسماعیل بیرونِ فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاکِ غم و درد روی صورتشون پاشیده بود⭕️ سکوتِ مطلق توی ماشین حاکم بود..دست های اسماعیل می لرزید..لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت..به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟نه زن داداش..صداش لرزید..امانته...🔶 با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گُر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم...چی شده؟...این خبرِ فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم....؟⁉️🔷 صورتِ اسماعیل شروع کرد به پریدن ..زیر چشمی به نغمه نگاه می کرد...چشم هاش پر از التماس بود ..✅ فهمیدم هر خبری شده..اسماعیل دیگه قدرتِ حرف زدن نداره...⛔️ دوباره سکوت، ماشین رو پُر کرد.. حالِ زینب اصلاً خوب نیست ..🔹بغضِ نغمه شکست...خبرِ شهادتِ علی آقا رو که شنید تب کرد ..به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ..گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم..باور کن نمی دونیم چطوری فهمید...😔💢 جملاتِ آخرش توی سرم می پیچید ...نفسم آتیش گرفته بود... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد..چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امانِ حرف زدن به نغمه نمی داد... 😭- یعنی چقدر حالش بده؟...🔸بغضِ اسماعیل هم شکست .. تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد..سه روزه بیمارستانه...💉🌡صداش بریده بریده شد..- ازش قطعِ امید کردن ..گفتن با این وضع..🔹 دنیا روی سرم خراب شد..اول علی.. حالا هم زینبم..#بدون_تو_هرگز🌷 "بیا زینبت را ببر ..."🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ...❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ...⭕️ مثل مُرده ها شده بودم .. بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ..از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ..حتی زبانش درست کار نمی کرد ..🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت.. دست کشیدم روی سرش ...
- زینبم ..دخترم...🔹هیچ واکنشی نداشت .. تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭🔶 دکترش، من رو کشید کنار ...توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه