eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4هزار ویدیو
36 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊 ❤️ ❤️ 🌸 ، در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰ در روستای لبنان ، در خانواده ای به دنیا آمد.جهاد سومین و آخرین فرزند بود. 🌸 دو برادر به نام های و داشت که به دست صهیونیست ها به رسیده بودند. به همین خاطر وی نام پسر خود را گذاشت تا نام ❣"جهاد"❣در خانواده مغنیه ماندگار بماند. 🌹و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته🌹 شهدایی [@Martyrs16]
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 💔 نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی سالگرد شهادت جهاد مغنیه @Martyrs16
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام کوچک تو آرزوی بزرگ من است‌. کانال شهدایی [@Martyrs16]
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۰ حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۴۱ با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار داد و نجوا کرد _اینو روش محکم نگه دار! و باز به راه افتاد.. و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید.. تا به در فلزی قهوه ای رنگی رسیدیم... او در زد.. و قلب من در قفسه سینه میلرزید.. که مرد مُسنی در خانه را باز کرد... با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی ام ماند.. و سعد میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی توضیح داد _تو کوچه خورد زمین سرش شکست! صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت.. و به گریه هایم کرده بود که با تندی حساب کشید _چرا گریه میکنی؟.. ترسیدی؟ خوابیده در صدا و صورت این زندان بان جدید جانم را به لبم رسانده بود... و حتی نگاهم از ترس میتپید.. که 🔥سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید _نه🔥 ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه! بدنم به قدری میلرزید.. که از زیر چادر هم پیدا بود و 🔥دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی روح ارشادم کرد _شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی! سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم.. و این خانه برایم میداد.. که به سمت سعد چرخیدم و با لب هایی که از ترس میلرزید، کردم _توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم! دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم.. که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد... نفس هایش به تپش افتاده.. و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، دلش به رحم آمده که هر دو دستش را... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۱ با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۴۲ هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم... _بذار برم،.. من از این خونه میترسم... و هنوز نفسم به آخر نرسیده،.. صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد _اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه! نمیدانست سعد به ترکیه میرود.. و دل سعد هم شده بود.. که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد _بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟ شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، باانگشتان سردم به دستش چنگ زدم.. ... و با هق هق گریه قسم خوردم _بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر! روی نگاهش را پرده ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم... به سرعت به سمت در چرخیدم.. و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد _از خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟ سعد دستانش را از دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد.. و به جای اون زن دستم را گرفت.. و با یک تکان به داخل خانه کشید. راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد... وحشت زده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد.. و دیگر فرصتی برای التماس نبود.. که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید... باورم نمیشد.. سعد رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۳ که تنم یخ زد... در حصار دستان ز
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۴۵ بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد _نمیدونم تو چه هستی که هیچی از نمیدونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا! از گیجی نگاهم.. میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد _این شهر از اول سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علی هستش، چندتا خونواده رافضی مهاجرت کردن اینجا! طوری اسم را با چندش تلفظ میکرد.. که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت _حالا همین و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ارتش آزاد، رافضی ها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن! نمیفهمیدم از من چه میخواهد و درعوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند _پس چرا نمیاید بیرون؟ از وحشت نفسم بند آمد.. و فرصت زیادی نمانده بود که »بسمه« دستپاچه ادامه داد _الان با هم میریم حرم! سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت _اینجوری هم در راه خدا جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی! تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد.. و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۷۹ و ۱۸۰ سینی رو روی میز گذاشتم و نشستم: _بفرمایید ژانت تشکر کرد و کتایون اشکال بعدی رو وارد کرد: _آیه ۱۸۰ میگه در قیامت طوقی از دارایی دنیاییت به گردنت آویخته میشه خب واضحه که هرچی سبک تر باشه بهتره دیگه این توصیه به زندگی فقیرانه و درویش مآبیه دیگه! هر مکتبی که مردم رو به رها کردن دنیا و پشت کردن به مال دنیا دعوت کنه قطعاً قراره از مردم سواری بگیره و خودش سهم اونها رو بخوره _ حق با توئه هر مکتبی که از مردم بخواد در فقر زندگی ‌کنن شیاده و می‌خواد سهم بیشتری برداره اما اسلام اصلا توصیه به بی پولی نداره حدیث داریم از پیغمبر که می‌فرمایند "اگر کسی فقیر به دنیا بیاد گناهی نداره ولی اگر فقیر از دنیا بره قطعاً مقصره" یا حدیث معروف دیگری که میگه "تلاش در جهت کسب روزی حلال مثل جهاد فی سبیل الله" در نزد خدا ارزش داره جهادی که در این تفکر مقدس ترین فاکتوره! ژانت پرسید: _جهاد یعنی چی یعنی جنگیدن درسته؟ _جهاد هم معنی جنگیدن نیست اون میشه قتال و یکی از زیرشاخه های این واژه ست چون چند وجهیه تعریف اینه؛ مبارزه و تلاش در راه خدا. حالا این مبارزه و تلاش ذوابعاده یکیش نظامیه ابعاد فرهنگی اجتماعی اقتصادی سیاسی هم داره جهاد یعنی در هر کدوم از این سطوح با تمام وجود بخاطر خدا تلاش کنی و تاثیر مثبت خلق کنی رو کردم به کتایون و جواب سوالش رو کامل کردم: _مفهوم به معنای مقام رضایت و نبود حرص در کسب و خرج ماله معنی درست این آیه همینه قرار نیست در بدبختی زندگی کنی رفاه متناسبی داشته باش اما دلبسته دنیا و دارایی هاش نباش معنی توقی از دارایی هم طبعاً دارایی هست که استفاده درست و در جهت مسیر حق ازش نشده و بلا استفاده مونده و یا بد استفاده شده وگرنه پول درآوردن در نگاه اسلام اصلاً نباید به اندازه نیاز باشه ولی ثروت اندوزی مشکل داره حدیثی هست که میفرماید بقای اسلام و مسلمین در این است که پول و سرمایه در دست کسی باشد که حق را می شناسد و ظلم نمی کند و فنای اسلام و مسلمین در این است که پول و ثروت به دست ظالمان بیافتد که از ان سوء استفاده کنند کمااینکه می‌کنند اتفاقاً تو اگر بخوای خوب کمک کنی باید خوب هم پول در بیاری در حدیث دیگری گفته شده خیری نیست در کسی که علاقه به زیاد کردن مال حلال ندارد اصلا تو باید خوب پول دربیاری که مفهوم بخشش رو یاد بگیری وگرنه اگر هیچی نداشته باشی چی رو میخوای ببخشی چجوری میخوای بخشنده باشی کتایون دوباره پرسید: _پس طرف مقابل شما همیشه وضع مالی بهتری دارن؟ مثلا همین یهودیا که چپ و راست ازشون بد میگی میدونی که پولدارترین آدمهای دنیان! چرا خدای شما که تواناییش رو داره امکانات رو از دست اونها خارج نمیکنه و در اختیار انسانهای خوب قرار نمیده؟! _اینطور نیست که خدا به جبهه حق کمک نکنه خدا همه نوع کمکی رو به امت خودش میکنه و این ثابت شده ست با یک شرط که قبلا هم گفتم اینکه اونها هم همه تلاششون رو بکنن چون هدف اول خدا تربیت و پرورش ماست قرار نیست حاضری خور بار بیایم! اما درباره جبهه باطل خدا هرگز خلاف سنتهاش عمل نمیکنه وقتی اونها تلاش میکنن تدبیر به کار میبندن خب معلومه پول بدست میارن همین یهودیا که میگی تو اقتصاد به شدت قوی عمل میکنن البته پدرسوختگی هم دارنا همش تلاش نیست! برمبنای همون فتوای چاپیدن از غیر یهودی و عدم حرمت ربا اینا رو تو زندانم ول کنی یه سال بعد میلیونر آزاد میشن! اونقدری برای اقتصاد جوامع مهلک بودن که فقط دو بار به دلیل اخلال در اقتصاد از انگلستان اخراج شدن! واقعا بی سابقه ست یه طایفه به طور کامل از یه مملکت اخراج بشن! نمایشنامه تاجر ونیزی رو هم خوندی؟ خندید: _نه اونو دیدم... _به نوعی اعتراض به همین رفتاره دیگه! حالا به هرطریق که پول دربیارن معلومه که خدا جلوشون رو نمیگیره! اتفاقا یه جاهایی کمکشون هم میکنه! این دنیا چالش بروز درونیاته خدا هم هر نوع امکاناتی که انسانها برای بروز درونیاتشون احتیاج داشته باشن بهشون میده تو این مورد هم هر چه بیشتر بهشون امکانات میده که هر چه بیشتر درونیات پلیدشون رو بیرون بریزن و پاداش حقیقی خودشون رو دریافت کنن چون کسی که درونش رو تا این اندازه پلید کرده حیفه به اون اندازه که باید پاسخ دریافت نکنه پس باید امکانات در اختیارش قرار بگیره که بتونه درونیات بالقوه خودش رو بالفعل کنه و مستحق برخورد سزاوار خدا باشه و چالش حقیقی بین خیر و شر در بگیره و خیر تا حد غلبه رشد کنه! چاره مقابله با اونها اینه که ما قوی بشیم! اگر ما به سمت این هدف خیز برداریم خدا هم به ما کمک میکنه کمک واقعی و انتصار آور اصلا اتفاق جذاب خلقت همین چالش بین خیر و شر و پیروزی خیره یکم از شربتم خوردم وبا دست اشاره کردم: _بخورید دیگه این شربت.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌷 شهید همت: 🌿 صحنه ی ، میدان باز و وسیعی است که حصارپذیر نیست. فناءالله و محو و حل شدن در خدا و رسیدن به رضوان الله، زمان و مکان نمی شناسد. ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]