eitaa logo
شهدایی
365 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥●•٠·˙ فاطمه مغنیه تعریف میكنه: ┘◄ بعد از شهادت برادرم جهـآد، بعضی از بزرگان فامیل اومدن دیدن‌مون و نظرشون بر این بود كه؛ 【برادر بزرگ جهاد و همچنین همسرم دست از فعالیت‌های جهادی‌شون بردارند، شما دیگه طاقت از دست دادن عزیز ندارید ... مادر عماد هم بعد از تقدیم كردن سه فرزند و یك نوه، فراق فرزند براش سنگینه!】 ◆ فاطمه میگه من و مادرم لبخندی زدیم ... خندیدیم و گفتیم: ┘◄ 【 این سبك تفكر تو خانواده ما جایی نداره؛ اصلا نمی‌تونیم تو این راه نباشیم. نمی‌تونیم راه مقاومت رو ادامه ندیم. ما بر این عهد زنده‌ایم و بر این عهد می‌میریم...】 ²⁸‌'‌¹⁰'¹⁴⁰⁰شھادتت‌‌مبارڪ✨🥀 ♥️🌱 شهدایی [@Martyrs16]
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥●•٠·˙ فاطمه مغنیه تعریف میكنه: ┘◄ بعد از شهادت برادرم جهـآد، بعضی از بزرگان فامیل اومدن دیدن‌مون و نظرشون بر این بود كه؛ 【برادر بزرگ جهاد و همچنین همسرم دست از فعالیت‌های جهادی‌شون بردارند، شما دیگه طاقت از دست دادن عزیز ندارید ... مادر عماد هم بعد از تقدیم كردن سه فرزند و یك نوه، فراق فرزند براش سنگینه!】 ◆ فاطمه میگه من و مادرم لبخندی زدیم ... خندیدیم و گفتیم: ┘◄ 【 این سبك تفكر تو خانواده ما جایی نداره؛ اصلا نمی‌تونیم تو این راه نباشیم. نمی‌تونیم راه مقاومت رو ادامه ندیم. ما بر این عهد زنده‌ایم و بر این عهد می‌میریم...】 🌱 [@Martyrs16]
قبل از همه دور هم نشسته بودیم . به گفت : ، تا پسر داری ، سه تا برای خودت ، سه تا را بده برای خدا ... گفت: ، مهندس مکانیک ، یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه ، مهندس شیمی ، فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر ، مهندس دامپروری ، جهادگر و فرمانده گروهان ... هر در یک شب و در یک ساعت شدند ... شهدایی [@Martyrs16]
❤️ + دیگه سفارش نکنما - حفظ شدم مامان + باز بگو دلم آروم شه - سعی کنم تیر نخورم + دیگه؟ - اگه خوردم شهید نشم + دیگه؟ - اگه شدم پلاکم رو گم نکنم + دیگه؟ - اگه گم کردم زیر آفتاب نمونم...:) ●کانال شهدایی🕊 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۶ سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهای
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۷ مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که با خنده سوال کرد _هنوز شام نخوردی مامان؟ زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه بودم.. مبادا امشب قبولم نکند.. که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید... با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود،..حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد _مامان این خانم هستن، امشب وهابیها به حرم سیده سکینه (س) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده شون! جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم،.. میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود..و دوباره آواره غربت این شهر شوم.. که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم.. که دستی چانه‌ام را گرفت.و صورتم را بالا آورد... مصطفی کمی پای ایوان ایستاده و ساکت انداخته بود تا مادرش برایم کند.. که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با پرسید _اهل کجایی دخترم؟ در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم.. که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت _ایشون از ایران اومده! نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد.. و بی غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید _همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلاً پیش ما میمونن! به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند.. و تنها یک آغوش .. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊
🕊️🌸🍁🍁 🕊️شهیدآرمان علی وردی🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
روززن همسرت برات چی خرید؟!🤔 _هیچی نخرید☺️ _هیچی نخرید😱یعنی براش مهم نیستی که هیچی نخرید؟!😓 وهمین یک جمله کافی است تاآتش به زندگی یکدیگربی اندازیم!!! _اگرم مردی برای همسرش روززن کادویی خریدبه خودش مربوط است!!! _اگر مردی هدیه روززن نخریدبازهم به خودش مربوط است!!! یادمان باشدمادرزندگی دیگران نیستیم نمی دانیم چگونه می گذرد!؟ قضاوت کردن، نظر دادن ⛔ممنوع! ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]