eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 🍁 پرسیدم:از کجا می آیید. حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند. با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد. هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س). یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش وگفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت. گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟ گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین. این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود. چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسرفاطمه(س). شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹سخنان دلنشین شهيد 🕊🌺 ترکش گلوله گلویش را پاره میکند وسمت چپ بدنش همچون مادرش زهراي اطهر وبدن سید الشهدا تڪه تڪه وهضم میشود😔 ۹۵/۱/۲۵ شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 تصاویر و فیلم های زیادی از این شهید 17 ساله در رسانه های لبنانی و ایرانی منتشر شده است. یکی از دوستان صمیمی این شهید در خاطره ای از وی تعریف کرد: دوستم شهید علی الهادی علاقه ی زیادی به شهید «احمد مشلب» داشت. این شهید اهل شهر نبطیه لبنان بود. علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از خوابش گفت و این طور تعریف کرد: یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم. از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟ گفت: بله، گفتم از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم من را نیز جزو شهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را گلچین می کند بنویسی. شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب گفت: این اسم برای من آشناست، من اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد. اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد به شهادت رسید. شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ مردم شهید پرور جنوب لبنان در منطقه جبشیت، العدیسه و کفرجوز روز گذشته پیکر کوچکترین رزمنده حزب الله را که در دفاع از مقدسات اسلامی به درجه رفیع شهادت نائل آمد تشییع کردند. شهید مجاهد «علی هادی احمد حسین» ۱۷ ساله که رسانه های مقاومت اسلامی لبنان از او به عنوان کوچکترین شهید حزب الله نام برده اند از اهالی منطقه العدیسه و ساکن منطقه کفرجوز در نبطیه لبنان بود. این جوان که در رشته پرستاری در نبطیه تحصیل کرده در منطقه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. طبق اخبار منتشر شده محمد هادی در خانواده‌ای متدین پرورش یافته و از بستگان «حسین عبدالله» کارگردان شبکه المنار بوده که سال گذشته در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید علی هادی پس از انتقال از بیمارستان شیخ راغب حرب در شهرک تول به منزل با حضور باشکوه هزاران نفر از مردم جنوب لبنان تشییع شد. مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام با حضور گسترده با شعار «لبیک یا زینب(س)» و «لبیک یا حسین(ع)» از مقابل منزلش آغاز شد. در مراسم تشییع پیکر شهید علی هادی، مسئولان حزب الله و جنبش أمل، سران کشوری و لشکری، ازجمله «حاج علی ضعون» مسئول حزب‌الله در منطقه جنوب، شخصیت‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، طرفداران مقاومت اسلامی، گروه پیشاهنگان امام مهدی(عج) و اقشار مختلف مردم شهیدپرور جنوب لبنان حضور داشتند. شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان بهیار به جبهه سوریه اعزام شد. بعد‌ها شنیدم که آنجا بیشتر کار‌های رزمی انجام می‌داد تا پرستاری و بهیاری. عکس‌هایی هم که از ایشان منتشر شد نشان می‌داد یک نیروی تمام‌عیار رزمی است. نمی‌دانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی شهید شده است. گویا داخل آمبولانس نظامی و در حین عملیات امداد بوده که تکفیری‌ها آمبولانسش را می‌زنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در خان‌طومان به شهادت می‌رسد. وقتی پیکرش به لبنان برگشت، من بیروت بودم. خود سید حسن نصرالله در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود سخنرانی کرد. همه جا پخش شده بود که پیکر جوان‌ترین شهید مدافع حرم حزب‌الله برگشته و مردم با افکار و عقاید مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون کار فرهنگی می‌کردیم رفتیم برای عکاسی. گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچه‌ها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم. چهره‌اش طوری بود که انگار آرام به خواب رفته است. حیف آن چشم‌های شیدایی که بسته بود. علی شهید شده بود. شهدایی [@Martyrs16]
🕊🌺 به دلیل تصادفی که در اردیبهشت ماه داشتند دچار کمر درد شدید شدند و دیسک ایشان تحت فشار بود ولی هر وقت تماس میگرفتند ایشان مینشستند یا . همسرشان به ایشان میگفت استراحت کن ایشان که شما را نمیبینند ولی میگفتند مادر نمیبینه که میبینه 🕊🌺 دست و پای راست به حالت قطع و دست چپ و پای چپ به حالت کاملا خورد شده و احشا داخلی متلاشی و بینی شهید شکسته میشود ۹۴ شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 داوود عابدی خیلی دوست داشت مثل حضرت زهرا سلام الله علیها شهید بشود همیشه این را می گفت. صبح روز عملیات بدر در مسیری که دوشکاهای دشمن بدجوری شلیک می کردند، داوود را دیدم که چهار زانو روی زمین نشسته و چشم های مشکی اش همچنان زیبا می نمود. چفیه سفیدی به دور کمر بسته بود. جلو که رفتم، دیدم گلوله ای از پهلوی چپ او وارد و از پهلوی راستش خارج شده، خون داشت بیرون می زد اما داوود خونسرد نشسته بود. انگشتان دست هایش را درهم پیچیده بود و فشار می داد. خیلی به خودش فشار می آورد. در همان حال نشسته با صدایی گرفته و سخت زمزمه ای به گوشم رسید، داوود بود که می خواند: ذکر دل بود یا علی مدد بی حد و عدد یا علی مدد این را که به پایان رساند، آرام با صورت بر زمین افتاد و به شهادت رسید. همان گونه که خودش دوست داشت، با عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام. شهدایی [@Martyrs16]
🍁 🍁 در عملیات‌ خیبر، در حالی‌ که‌ جانشینی‌ تیپ‌ امام‌ صادق‌ ۷ از لشکر پنج‌ نصر را بر عهده‌ داشت‌، به‌ همراه‌ بچه‌های‌ مخلص‌ بسیج‌ و سپاه‌ بر قلب‌ دشمن‌ زد؛ در این‌ عملیات‌، از ناحیه‌ی‌ دست‌ چپ‌ مجروح‌ گردید و سه‌ انگشت‌ خود را تقدیم‌ حضرت‌ دوست‌ نمود. هنوز جراحت‌ دستش‌ چندان‌ بهبود نیافته‌ بود که‌ دوباره‌ راهی‌ دیار عاشقان‌ گردید و در عملیات‌ میمک‌ نیز در سمت‌ جانشینی‌ تیپ‌، وظیفه‌ی‌ هدایت‌ نیروها را عهده‌دار گردید. با پیروزی‌ در عملیات‌ میمک‌، به‌ کاشمر برگشت‌ و به‌ معالجه‌ی‌ دستش‌ پرداخت‌؛ اما هنوز مشغول‌ جراحی‌ و مداوای‌ آن‌ بود که‌ بانگ‌ رحیل‌ آمد و منادی‌ فریاد زد چه‌ نشسته‌ای‌ که‌: «ان‌الله شاء ان‌ یراک‌ قتیلا»: خداوند دوست‌دارد تو را کشته‌ ببیند. خانه‌ و خانواده‌ را مجدداً ترک‌ گفت‌ و خود را به‌منطقه‌ی‌ عملیاتی‌ بدر رساند. در این‌ عملیات‌، با آن‌ که‌ معاونت‌ تیپ‌ را عهده‌داربود، اما به‌ همراه‌ نیروهای‌ خط‌شکن‌ به‌ قلب‌ صفوف‌ سپاه‌ دشمن‌ زد تا این‌ که‌سرانجام‌ در چهارراه‌ خندق‌، در میان‌ دود و آتش‌ و خون‌ و باروت‌، آخرین‌مرحله‌ی‌ عشق‌بازی‌ خویش‌ را با معبود به‌ پایان‌ رساند و در سحرگاه‌ روز۲۲/ ۱۲/ ۱۳۶۳به‌ آرزوی‌ دیرینه‌اش‌ دست‌ یافت‌ و در جوار رحمت‌ ربّش‌ قرارگرفت‌. پیکر مطهرش‌ در تاریخ‌ ۸/ ۱/ ۱۳۶۴ به‌ کاشمر منتقل‌ گردید و پس‌ از تشییع‌بر دوش‌ انبوه‌ یاران‌ و همرزمانش‌، بر طبق‌ وصیت‌ خودش‌ به‌ روستای‌ زادگاهش‌ انتقال‌ یافت‌ و در جوار مزار پیر روستای‌ مهدی‌آباد به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. شهدایی [@Martyrs
🍁 🍁 سرانجام این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25 اسفند 1363، در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران بعثی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آب های هورالعظیم انتقال می دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. شهدایی [@Martyrs16]
🍁 حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپی‌جی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون، کشته شد و پیکر وی نیز هیچ‌گاه شناسایی نگردید😔💔 شهدایی [@Martyrs16]