eitaa logo
شهدایی
361 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.1هزار ویدیو
36 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
براے ڪمڪ بہ رزمندگان تلاش مےڪرد با یڪ عدد گیره چادرش را بہ روسرے‌اش محڪم بست تا از سرش نیفتد. وقتے جنازه‌اش را بہ منزل آوردند، هنوز چادرش محڪم به روسرےاش بستہ بود. 🕊 [@Martyrs16]
💠 شهدا ومبارزه با نفس یک بار دیدم دست محمدهادی به طور خاصی سوخته،ده روز بعد دوباره محمدهادی را دیدم؛بعد از گذشت ده روز هنوز دستش التیام نیافته بود. به او گفتم:این زخم پشت دستت برای چیه؟ نمی خواست جواب بده و هی موضوع را عوض میکرد،اما بالاخره قضیه را فهمیدم. گفت:مدتها قبل در یک شب بسیار اذیت شدم،شیطان به سراغ من آمده بود؛ من هم تنهاچاره ای که به ذهنم رسید،سوزاندن دستم بود😔 شهدایی [@Martyrs16]
یه پسری که تو هئیت حضرت زهـرا سینه زده تا انتقام سیلی مادرشو نگیره اروم نمیشه✌️ هدف سوریه رفتنِ شهیدهادی ذالفقاری انتقام سیلی حضرت زهرا بود💔 پسر باس رو مادرش غیرت داشته باشه شهدایی [@Martyrs16]
سر سفره عقد به من گفت: من که نمی‌تونم از حلقه طلا استفاده کنم، سریع انگشتر عقیقی که در دستش بود را به من داد و گفت: لطفأ این رو برام بذارید، انگشتر عقیقش رو به عنوان حلقه براش گذاشتم، می‌گفت: طلا برای مرد حرام است و حاضر نیستم که برای لحظه ای هم تو دستم بذارم . شهدایی [@Martyrs16]
💠وصیت‌تکان‌دهنده‌ وصیت‌من‌به‌دخترانی‌که‌عکس‌هایشان‌را‌در‌ شبکه‌های‌اجتماعی‌میگذارند‌این‌است☝️☝️ شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
تاشادشود‌ذات‌خدای‌احدی باامرخدای‌ازلی‌وابدی بفرست‌سلام‌وصلوات‌ازته‌دل برطلعت‌بانوی‌شهیده‌اسدی شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
ღـیدانـھ⚘🍂 پرسیدناهارچۍداریم‌مادر؟! مادرگفت‌باقالۍپلوباماهے ! باخنده‌روڪردبھ‌مادرش‌گفت "ماامروزاین‌ماهیارومیخوریم‌ ویھ‌روزی‌این‌ماهیامارو..." چندوقت‌بعد‌تو عملیات‌والفجر ۸ داخل‌اروندرود‌گم‌شد🌊 ودیگرمادرش‌لب‌بھ‌ماهےنزد ... اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج شهدایی [@Martyrs16]
🌙 خوشا جانی که پروازش را هیچ قفسی محدود نکرد ... [@Martyrs16]
🌙 خواهرشهیدبابڪ‌نورۍ: هرسال‌بابڪ‌شبای‌یلدامیومد خونہ‌برام‌یہ‌هدیہ‌ای‌باآجیل‌ومیوه‌🍎 واینامیاورد،بعدمیگفت‌بیابریم‌خونہ‌ننہ (مادربزرگ)دورهم‌باشیم میرفتیم‌خانہ‌مامان‌بزرگم. اونجافامیلادورهم‌جمع‌میشدیم بعدشهادتش،من‌فکرمیکردم‌دیگہ‌بابڪ‌نیست‌💔 قرارڪی‌بیاد؟! خیلی‌ناراحت‌بودم‌وافسوس‌سال‌های‌ قبل‌رومیخورم...😔 تااینکہ‌روزیلدارفتہ توخواب‌دوستش‌گفتہ‌: "برای‌خواهرم‌الهام‌عیدی‌ببرنزارچشم‌ بہ‌دربمونہ‌.الهام‌منتظره..!" ؎🌱/‌📿 ●کانال شهدایی🕊 ●الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🕊 [@Martyrs16]