eitaa logo
ღهܩ‌نـفس‌بـاشـہداღ
1.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
🫀بِسم‌رب‌الشهدا‌و‌الصدیقین♥️🕊️ #ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت #اللّٰهم‌عجل‌لولیک‌الفرج •جهت‌تبادلات" @amir_3936 #نشر‌مطالب‌صدقه‌جاریه با هوای نفسانی خود #مبارزه کن همانگونه که با #دشمن خود‌‌ مبارزه میکنی.! #حضرت‌علی‌
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/kongman شاید برگشتی دوباره،میتونم حمایتتون رو داشته باشم؟ حتماً،دوستان حمایت نکنیم🙌
عالی ممنون نظر لطفتونه🌱🤍
🌱✨ 🌐چله زیارت عاشورا 🔷شروع ۷ خرداد🔷️ و پایان ۱۸تیر🔵🔵 📆 امشب پنجشنبه ۲۴خرداد✅ شانزدهمین روز ختم زیارت عاشورا 💚نیت: تعجیل در امر فرج و ظهور امام زمان عجل الله
گل ها را در یک دیگ میگذارند تا بجوشند و گلاب شوند،لازم به توضیح نیست،شما در کرببلا گلاب شدید و حرمتان برای همین بوی گلاب می دهد... امشب استعاره را کنار میگذاریم،سر به زیر عاشورا میخوانیم،سلام ارباب جان
کانال مداحی‌هامون❤️‍🩹 : - https://eitaa.com/joinchat/1431240876C3e1994ac26 .
3 ••••••••••••••••••••••••••••• روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند كه متوجه شدم رفقاي من، حكم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند. سريع موتور پايگاه را روشن كردم و باسرعت به سمت سپاه رفتم. در مسير برگشت، سر يك چهارراه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد. آنقدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روي كاپوت و سقف ماشين و پشت پيكان روي زمين افتادم. نيمه چپ بدنم به شدت درد ميكرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد ميلرزيد. فكر كرد من حتماً مردهام. يك لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل به سراغ ما هم آمد! آنقدر تصادف شديد بود كه فكر كردم الان روح از بدنم خارج ميشود. به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً12 ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلي درد ميكرد! يكباره ياد خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم: »اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم ميمانم. حضرت عزرائيل گفت كه وقت رفتنم نرسيده. زائران امام رضا منتظرند. بايد سريع بروم.« از جا بلند شدم. راننده پيكان گفت: شما سالمي! گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم. با اينكه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم. راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟ بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر ميكرد هر لحظه ممكن است كه من زمين بخورم. كاروان زائران مشهد حركت كردند. درد آن تصادف و كوفتگي عضالت من تا دو هفته ادامه داشت.
••••••••••••••••••••••••••••• چند روز بعد، با دوستان مسجدي پيگيري كرديم تا يك كاروان مشهد براي اهالي محل و خانواده شهدا راه اندازي كنيم. با سختي فراوان، كارهاي اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند. روز چهارشنبه، با خستگي زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و شروع به دعا براي نزديكي مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر ميكردم كار خوبي ميكنم. نميدانستم كه اهل بيت: ما هيچ گاه چنين دعايي نكرده اند. آنها دنيا را پله اي براي رسيدن به مقامات عالي ميدانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه هاي شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. بلافاصله ديدم جواني بسيار زيبا بالای سرم ايستاده. از هيبت و زيبايي او از جا بلند شدم. با ادب سالم كردم. ايشان فرمود: با من چكار داري؟ چرا اينقدر طلب مرگ ميكني؟ هنوز نوبت شما نرسيده.« فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است. ترسيده بودم. اما باخودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتني است، پس چرا مردم از او ميترسند؟! ميخواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماس هاي من بي فايده بود. با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم به سرجايم و گويي محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعت 12 ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. ميخواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد ميكرد!! خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چقدر زيبا بود!؟
. . جانم گرفت حسرت ديدار دیگرش! با ما هر آنچه یار نکرد، انتظار کرد💔! -ایهالعزیز- ‌
-چه‌بی‌خیال‌نشستیم نه‌کوششی‌نه‌وفایی فقط‌نشسته‌وگفتیم خداکندکه‌بیایی ! [@Martyrs_way313]...🤍
🌿 میگفت زندگی‌‌کردنت، طوری‌هست‌ڪه‌اگه‌گفتن: الهی‌خدا‌یکی‌مثل‌خودت‌رو‌بهت‌بده؛ راحت‌بتونی‌بگی‌آمین؟!(: !🚶🏻‍♂
رَمَقی برایم نمانده؛ مرا در آغوش بگیر حسین جانم")
نزد حق یافته فیض دیدار جسم تو خفته و روحت بیدار خود تو مظلومى و قبر تو خراب دیده دهر ازین غصه پر آب «شهادت امام محمد (ع) تسلیت باد» 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
من نمی گویم چه دارید و چه ندارید اگر میل شب و سحر دارید همه چیز دارید🤌😊
میدونی چیه؟ اگه وقتی که دلمون می‌گیره به جای عوض کردن پروفایل و استوری یه سر به سجاده می‌زدیم😊 الان وضعمون ایـن نبود....
۸توصیه امام باقر(ع)برای زندگی موفق
رهبر‌معظم‌انقلاب: ❗❗ببینید‌دشمن‌چه‌کسی‌را‌نظاره‌گرفته و‌چه‌کسی‌برای‌او‌خطر‌آفرین‌است؛ همان‌شخص‌بهترین‌خادم‌ملت‌است...❗❗ بنیامین‌نتانیاهو: اگر‌رئیس‌جمهور‌آینده‌ایران‌جلیلی باشد،مقاومت‌‌تقویت و‌سلطه‌ما‌در‌منطقه‌به‌اتمام‌میرسد❗
چند‌‌شب‌پیش یه‌چی‌یه‌جا‌خوندم ... هنوزم‌پریشونم🚶🏻‍♂️- نوشته‌بود روح‌ الله‌ ! یه‌شب‌خواب‌شهیدرومیبینھ🌱 بهش‌میگه: +روح‌الله‌ازاونورچه‌خبر !؟ شهید‌میگھ _خبرای‌خوب... تاسال‌ ۱۴۰۰ انقدر‌نزدیک‌میشه‌کھ دیگه‌نمیگین‌آقا‌کدوم‌ میاد ؟! میگین‌آقا‌چند‌ساعت‌دیگه‌میاد (:🖐🏽 ! خلاصه‌کھ اگه‌مجازی‌نمیذاره‌خودسازی‌کنی ؛ یه‌مدت‌نباش‌اصلا ... هرچیزی‌که‌تورو‌از‌مولات‌دور‌میکنه‌، بریز‌دور ؛ واݪسلام [@Martyrs_way313]...🤍
774_44458467712569.mp3
3.93M
آقا من جنبه ندارم اربعین نیاما.. مریض میشما..💔 - التماس دعا
•قسمت 5 •••••••••••••••••••••••••••• سالها از حضور من در ميان اعضاي سپاه گذشت. يك روز اعلام شد كه براي يك مأموريت جنگي آماده شويد. سال 1390 بود و مزدوران و تروريستهاي وابسته به آمريكا، در شمال غرب كشور و در حوالي پيرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاك و خون كشيده بودند. آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف كرده و از آنجا به خودروهاي عبوري و نيروهاي نظامي حمله ميكردند، هر بار كه سپاه و نيروهاي نظامي براي مقابله آماده ميشدند، نيروهاي اين گروهك تروريستي به شمال عراق فرار ميكردند. شهريور همان سال و به دنبال شهادت سردار جان نثاري و جمعي از پرسنل توپخانه سپاه، نيروهاي ويژه به منطقه آمده و عمليات بزرگي را براي پاكسازي كل منطقه تدارك ديدند. عملیات به خوبي انجام شد و با شهادت چند تن از نيروهاي پاسدار، ارتفاعات و كل منطقه مرزي، از وجود عناصر گروهك تروريستي پژاك پاكسازي شد. من در آن عمليات حضور داشتم. يك نبرد نظامي واقعي را از نزديك تجربه كردم، حس خيلي خوبي بود. آرزوي شهادت نيز مانند ديگر رفقايم داشتم، اما با خودم ميگفتم: ما كجا و توفيق شهادت؟! ديگر آن روحيات دوران جواني و عشق به شهادت، در وجود ما كمرنگ شده بود.
قسمت 4 •••••••••••••••••••••••••• بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد براي رضاي خدا كار انجام دهم و ديگر حرفي از مرگ نزنم. هر زمان صالح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا ميكردم كه مرگ ما با شهادت باشد. در آن ايام، تلاش بسياري كردم تا مانند برخي رفقايم، وارد تشكيلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم كه لباس سبز سپاه، همان لباس ياران آخر الزماني امام غائب از نظر است. تلاشهاي من بعد از مدتي محقق شد و پس از گذراندن دوره هاي آموزشي، در اوايل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم. اين را هم بايد اضافه كنم كه؛ من از نظر دوستان و همكارانم، يك شخصيت شوخ، ولي پركار دارم. يعني سعي ميكنم، كاري كه به من واگذار شده را درست انجام دهم، اما همه رفقا ميدانند كه حسابي اهل شوخي و بگو بخند و سركار گذاشتن و... هستم. رفقا ميگفتند كه هيچكس از همنشيني با من خسته نميشود. در مامورهاي عملياتي و در اردوهاي آموزشي، هميشه صداي خنده از چادر ما به گوش ميرسيد. مدتي بعد، ازدواج كردم و مشغول فعاليت روزمره شدم. خالصه اينكه روزگار ما، مثل خيلي از مردم، به ً شبها روزمرگي دچار شد و طي ميشد. روزها محل كار بودم و معمولا با خانواده. برخي شبها نيز در مسجد و يا هيئت محل حضور داشتيم. سالها از حضور من در ميان اعضاي سپاه گذشت.
🌱✨ 🌐چله زیارت عاشورا 🔷شروع ۷ خرداد🔷️ و پایان ۱۸تیر🔵🔵 📆 امشب جمعه ۲۵خرداد✅ هفدهمین روز ختم زیارت عاشورا 💚نیت: تعجیل در امر فرج و ظهور امام زمان عجل الله
هر زمان نام امام حسین می آمد گریه می‌کرد در کرببلا بود و هرکاری میکرد آن لحظه هارا نمی توانست فراموش کند... اصلا کسی جرئت نداشت برایش اسارت و مجلس یزید و شام را مرور کند امشب به یاد مولایمان حضرت امام باقر زیارت عاشورا میخوانم.با یاد آبله های پاهای کوچکش در کرب و بلا
یه عکس میتونه هم خنک باشه هم دل بسوزونه:)
این‌صَمیم ِقَلب‌که‌میگن‌كجاميشہ‌؟! دقیقاازهمونجامیخوامت..!❤️‍🩹