eitaa logo
«مَشْ‍‌ق‌وَسَ‍‌رمَشْ‍‌ق»
383 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
22 فایل
کَشتی ِ‌نوح‌ نشد منتظر ِ هیچ‌ کسی این‌حسین.ع.است‌که‌باخودهمه‌راخواهدبرد! 🌿🫀❤️‍🩹 کپی؟! حلالِ حلالت😄 -❁- اینجاهم‌سربزن‌به‌ما! 🙂 @Naghofte_Deli
مشاهده در ایتا
دانلود
‌«🌱» شهید به قلبت نگاه می‌کند اگر جایی برایش گذاشته باشی می‌آید ، می‌ماند ، لانه می‌کند تا شهیدت کند ... ‌⇠ | 💔 | •
enc_16669637286799358318404.mp3
2.79M
-منتظرانت عمرشان تمام کرد و تو نیامدی...💔!
•❤🌹• دلتنگۍ‌مرضےعجیب‌است؛ آدم‌راآرام‌آرام؛ناآرام‌میڪند ... !
‌«🌱» •شهید آوینی: مااز سوختن نمی ترسیم که چون پروانه هاعاشق نوریم وهرجا که نورولایت است گردآن حلقه می زنیم..‌" ⇠ | 💔 | •
بهترین‌هدیه‌اےڪہ‌‌میتونین‌، به‌ڪسی‌بدین‌زمانتون،‌توجهتون، وفاداریتون،ونگرانیتونه🙂🧡...! ‌🌿
໑♥️⛓ • . و امروز به نگاهت ، به دعایت از همه وقت بیشتر احتیاج دارم... به حال خودم رهایم نکن برادر!✋🏻 💛 ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
قرآن میگه یعقوب برای یوسف گریه میکرد.. یعقوب میدونست یوسف کجاست؛ میدونست سالمه اما براش گریه میکرد.. ما چی⁉️ ما میدونیم امام زمان کجاست⁉️ چقدر در فراقش گریه کردیم درحالی که اصلاً ازش خبر هم نداریم...
مدافع حرم  بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم،خطاب به جنازه بابا گفت؛ الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کندخبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور دلم سوخت وقتی برادرم جهاد را دیدم…مثل بابا شده بود.خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود، جای کبودی و خون مردگی ها…تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم…باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد.وقتی صورت جهاد را بوسید گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده؛البته هنوز به ارباً اربا نرسیده…باز خجالت آراممان کرد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁در مراسم ختم والده سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پسر جوانی پشت سر او ایستاده بود. شاید به چشم بسیاری آشنا نمی آمد ولی اینکه تا آخر مراسم در پشت سر حاج قاسم قرار داشت نظرها را جلب می کرد. پسر جوان که در طول مراسم درست پشت سر سردار ایستاده بود، گاهی بوسه‌ای بر شانه او می‌زد و هر چند دقیقه یکبار هم در گوشی باهم حرف می‌زدند حاج قاسم گه‌گُداری او را در کنار خود می‌ایستاند و به برخی فرماندهان هم معرفی‌اش می‌کرد. هر کس او را نمی شناخت، با معرفی سردار، لبخندی بر لبانش می‌نشست و پسر جوان را بغل می‌کرد و می‌بوسید...🍁
ما را کسی نخواست فدای سرت نخواست تا با تواییم ... منت همدم نمی‌کشیم