🔰چه شد طلبه شدم؟ (١)
شبِ شهادت امام صادق، #حوزه_علمیه مراسم بود. دبیرستان میخواندم، #تجربی. به واسطهی دایی که طلبه است، رفتم مراسمِ آن شبِ حوزه. بیشتر طلبهها بودند و تک و توک غیر طلبه. مراسم باصفایی بود. حیاطِ حوزه پر است از درخت های نارنج. آب پاشیده بودند روی درختها. تابستان بود. نسیم با عطر نارنج میپیچید داخل روضه. شاگرد مکتب حضرتش، شعبانعلی #عبداللهی شب شهادت آمده بود. با صفا، دور هم نشسته بودند و روضه میخواندند. رفیقشان آمده بود. همه با هم برادر شده بودند. طلبه و غیر طلبه، معمم و غیر معمم، همه با هم اشک میریختند.
نور از #تابوت_شهید وسط حوزه پخش میشود داخل مدرسه. میچرخد دور تا دور حیاط حوزه. نفوذ میکند داخل تک به تک حجره و مَدرس ها. پر میکشد تا پشت پنجرههای بقیع. آرام آرام اذن میگیرد. میرود کنار تربت امام. استاد است و شاگردش. ولیّ است و مطیعش. سلام میدهد. جواب سلام میرسد. جواب سلام، نور میشود و از همان جا بر میگردد به مدرسه. نور باز پخش میشود. نور علی نور میشود. آیهی نور تفسیر میشود. جواب از«یوقد من شجره» میرسد.
نمیدانم، شاید از برکت همان شب بود #طلبه شدم. از بیرون که حوزه را میدیدم هیچوقت فکرش را نمیکردم طلبه خواهم شد. حوزه، داخلش را که ببینی، چند روزی بروی، تازه میفهمیاش. چون حوزه بلد نیست خودش را #بزک کند. از بیرون همان است که در درون. اما بعضی بد جلوه میدهند.
اما الان وقت #ثبت_نام_حوزه است. اگر شرایط حوزه را دارید، ثبتنام کنید. قبل از شروع سال تحصیلی چند هفتهای کلاس هست و درس و آشنایی با حوزه و اردو و ... . چند روزی، این بار، حوزه را از درون ببینید، اگر نپسندید بدون این که هیچ ضربهای به درس مدرسهتان وارد شود، برگردید. اگر هم مزهاش رفت زیر دندانتان، چه افتخاری بالاتر از سرباز آقا شدن، چه افتخاری بالاتر از شاگرد #مکتب_حضرت_صادق شدن.
✍ سید ایلیا اسعدی
@alef_laam_mim