💠💠💠
#یک_دقیقه_مطالعه
#داستان_آموزنده
🔹گوزنی 🦌 بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید.
🔸پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد.
غمگین شد 😔 اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.😏
♦️در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.😱
🦌گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد.
🔹صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. 😭
✳️گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ از پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند!
✅ چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد...
◀️ مسجد امام رضا علیه السلام مزرعه سیف اردکان
◀️ پایگاه مقاومت طلبه شهید محمدرضا احمدی
@MasjedEmam_Reza