eitaa logo
متن های خاص
2.4هزار دنبال‌کننده
36.1هزار عکس
22.8هزار ویدیو
143 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7
مشاهده در ایتا
دانلود
ⁱ ᵐⁱˢˢ ᵧₒᵤ من هر نفسم بر نفسِ نازِ بند است 😍 ‌‌‌ 💕ℒℴνℯ ‌‎
هدایت شده از اشپزی بانو ایرانی
🔞این عکس متعلق به پنجاه سال پیش است و یک عکاس... از یک پدر و دختر روستایی گرفته است. ⚠️کمی فقط دقت کنید تا موهایتان سیخ شود، زمانی که نه تکنیک فوتوشاپ بود و نه ادیت‌های فیک!!! http://eitaa.com/joinchat/4276355086C61eebb7b85 🔻اگر متوجه نشده‌اید اروم اروم اینجا بیاین...🔺👇 http://eitaa.com/joinchat/4276355086C61eebb7b85
هدایت شده از عجایب جهان
🌸ســـــلام 🌾صبح شما بخیر ونیکی 🌸الهـی در پناه پروردگار 🌾امروزتون پر خیر و برکت 🌸حال دلتون خوب خوب 🌾وجودتون سلامت 🌸امیدوارم روز 🌾بسیار خوبی داشته باشید
هدایت شده از عجایب جهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون پرانرژی و نشاط ☕😊 به یکشنبه 25 خرداد خـوش آمـدید 🌺🍃 آرزومی کنم 🌺🍃 دراین روززیبا🌺🍃 دلتون پرازمحبت🌺❤️🌺 روزتون پُرازرحمت🌺🍃 زندگیتون پرازشوکت🌺🍃 خونه هاتون پرازبرکت🌺🍃 لحظه‌هاتون پرازموفقیت🌺🍃 وعاقبتتون ختم به خیرباشه🌺🍃
واحد اندازه گیری "انسانیت " دست هایی است که گرفتیم گره های است که از مشکلات دیگران بازکردیم دلهایی که به دست آوردیم و اشکهایی که به لبخند نشاندیم...
"تنهایی" را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح میدهم. و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم: 1 به همه نمی توانم کمک کنم. 2 همه چیز را نمی توانم عوض کنم 3 همه مرا دوست نخواهند داشت.. و تو قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی؛ کفش های من را بپوش و از خیابان هایی گذر کن که من گذر کردم اشکهایی را بریز که من ریختم سالهایی را بگذران که من گذراندم روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم دوباره و دوباره برخیز و مجددا در همان راه . . . سخت قدم بزن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼اگر خریدنی بود می خریدم! 💖برای مادر؛ کمی جوانی 💖برای پدر؛ عمر دوباره 💖و برای خودم؛ 🌼خنده های کودکی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. تولد ۲۵خرداد ماهی هارو تبریک میگیم و بهترین هارو براشون آرزو میکنیم❤🥳🍀😍 . بیستوپنجم خرداد ماهی هاتون رو تگ کنید و غافلگیرشون بکنید❤🌹
رفیق من سنگ صبور غم هام😍😘
کجا باید برم که تو هر ثانیه اش تورو اونجا نبینم😔👌
از به بعد ی یا تو ، یا من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☝️❤️ ❥┄┅═┅💓ℒℴνℯ💗┅═┅┄❥ ℓɨŋk☞₯ @Axe_Porofil ❢↜♥️ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══              ↜↜↜
زیبا می شود وقتـی آیـه آیـه از میان لبــهای تــو💋 تلاوت شـود...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌ ❥┄┅═┅💓ℒℴνℯ💗┅═┅┄❥ ℓɨŋk☞₯ @Axe_Porofil ❢↜♥️ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══              ↜↜↜
از به بعد ی یا تو ، یا من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☝️❤️ ❥┄┅═┅💓ℒℴνℯ💗┅═┅┄❥ ℓɨŋk☞₯ @Axe_Porofil ❢↜♥️ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══              ↜↜↜
📣📣 چرااااااا؟؟؟ چرا انقدر زود اعتماد میکنی!!!😳 واقعا انقدر پول میدی برای مواد شیمیایی!!!🧐 چرا یه بارم شده از لوازم آرایش گیاهی استفاده نمیکنی!!؟؟ 🤔 💡یه بارم شده اعتماد کن 🌸خودتو یکم بیشتر دوست داشته باش ⚜هم مطمئن ⚜هم گیاهی ⚜هم تولید ملی🇮🇷 بیاااااااا اینجااااا 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3549364240C44cd10ba2c
هدایت شده از پدر & مادر
🌸 حال پوستت خوبه!؟ ⚜روغن های خالص و بکر ⚜لوازم آرایشی بهداشتی گیاهی 🌿کاری از طب سنتی 🔴کیفیت تضمینی👌 🌿تولید انواع کرم های ارگانیک و گیاهی بر پایه ی موم عسل 🍯🍯🍯 https://eitaa.com/joinchat/3549364240C44cd10ba2c
🦋 آموخته ام زندگے همیشه عالے و ڪامل نیست، اما همیشه همانے ست ڪه تو میسازی... پس آن را به یادماندنے بساز و هرگز اجازه نده ڪسی خوشبختے تو را از تو بگیرد...🌸 .ٓ.ـݩ‌هْاٰیٍ_خْـ.ٓ.ـاٰڝٖ ❁❣❁ ←•┅═══•❁₯❁•═══┅•→ ℓɨŋk•☞ @MatnhayeKhas
❤ فریب خورده‌ی عقلم، شڪست خورده‌ی عشق! من از ڪه شڪوه ڪنم چون به خود ستم ڪردم .ٓ.ـݩ‌هْاٰیٍ_خْـ.ٓ.ـاٰڝٖ ❁❣❁ ←•┅═══•❁₯❁•═══┅•→ ℓɨŋk•☞ @MatnhayeKhas
❤ چون مرا دوست داری بهار زیباست نسیم می وزد و دنیا شکوفه باران است🌸 .ٓ.ـݩ‌هْاٰیٍ_خْـ.ٓ.ـاٰڝٖ ❁❣❁ ←•┅═══•❁₯❁•═══┅•→ ℓɨŋk•☞ @MatnhayeKhas
تست بینایی 🤔 شما در دایره آبی چه عددی می‌بینید؟ 🔴 88 🔴 38 🔴 83 🔴 33 دریافت قدرت تست چشم خود را در هر یک از شماره های بالا میباشد 👆👆 99% افراد نمیتوانند پاسخ صحیح بدهند! پاسخ رو از اینجا ببینید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1731788812C31ee6c5867 پاسخ این تست نشان میدهد سلامت الزایمر. بینایی و عقلی شما چقدر هست😱
پسر کوچکی بود که رویای پرواز داشت و آرزو می کرد که بتواند مانند پرندگان در آسمان به پرواز درآید. هرچه بزرگترها به او توضیح می دادند که انسان ها قادر به پرواز نیستند، او نمی توانست درک کند که چرا پرندگانی که از لحاظ جثّه از او هم بزرگتر هستند می توانند پرواز کنند، ولی او نمی تواند؟! روزی او به پارک نزدیک خانه شان رفت. در آنجا پسری را دید که به دلیل فلج بودن قادر به راه رفتن نبود. پسرک تنها روی شن ها نشسته بود و با شن ها بازی می کرد. به او نزدیک شد و پرسید: 《تو هم مثل من دوست داری پرواز کنی؟》 پسر فلج پاسخ داد: 《نه! من دلم می خواهد مثل تو راه بروم و بدوم. دوست من می شوی؟》 پسرک کنار او نشست و ساعتی را باهم شن بازی کردند و از رویاهایشان حرف زدند. کمی بعد، پدر پسر فلج با صندلی چرخ دار کنار آنها آمد و به او گفت که وقت رفتن است‌. آن پسر، کودک فلج را پشت خود سوار کرد و روی علف ها شروع به راه رفتن کرد و کم کم به سرعت گام های خود افزود. باد به صورت هردوی آنها می وزید و بازی آنها را مُفرح‌‌تر می کرد. پسرک به شوق آمده بود و در میان درختان می دوید و کودک فلج هم دستان خود را به اطراف باز کرده بود و می خندید. پدرش که از دور آنها را نگاه می کرد، اشک شوق بر چهره اش روان شد. کودک فلج در حالی که دست هایش را در هوا تکان می داد، رو به سوی پدرش فریاد زد: 《پدر ببین، من دارم پرواز می کنم. من دارم پرواز می کنم.》 👌 نکــــــته: حساب نعمت هایت را داشته باش، نه مصیبت هایت حساب داشته هایت را داشته باش، نه باخته هایت حساب خوشی هایت را داشته باش، نه غم هایت حساب دوستانت را داشته باشن، نه دشمن هایت حساب سلامتیت را داشته باش، نه سکه هایت! .ٓ.ـݩ‌هْاٰیٍ_خْـ.ٓ.ـاٰڝٖ ❁❣❁ ←•┅═══•❁₯❁•═══┅•→ ℓɨŋk•☞ @MatnhayeKhas
📝 بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد! 【﷽】 ✍👇 ❣ @Resule10
دختر خردسالی وارد یک مغازه جواهرفروشی شد و به گردن بند یاقوت نشانی که در پشت ویترین بود اشاره کرد و به صاحب مغازه گفت این گردن بند را برای خواهر بزرگم می خواهم، ممکن است آن را به زیباترین شکل ممکن بسته بندی کنید؟ صاحب مغازه با کمی تردید به دخترک نگاهی کرده و پرسید چقدر پول همراه خود داری؟ دخترک از جیب خود دستمال کوچکی را بیرون آورد و گره های آن را به دقت باز کرد. سپس در حالیکه محتویات آن را روی میز می ریخت، با هیجان از جواهر فروش پرسید این کافی است؟ پولی که او به همراه خود داشت، در واقع چند سکه پول خرد بود. دخترک ادامه داد امروز روز تولد خواهر بزرگم است. می خواهم این گردن بند یاقوت را به عنوان هدیه روز تولد به او بدهم. پس از فوت مادرمان، خواهر بزرگم مثل مادر از ما مراقبت می کند. فکر می کنم او این گردن بند را دوست داشته باشد چون رنگ آن، درست هم رنگ چشمان او است. صاحب مغازه، گردن بند یاقوتی که دخترک می خواست را آورد و آن را در یک جعبه کوچک قرار داده و با کاغذ کادوی قرمز رنگی بسته بندی نمود. سپس بر روی آن یک روبان سبز چسباند و به دخترک داد و گفت وقتی می خواهی از خیابان رد شوی دقت کن. دخترک شاد و خندان در حالیکه به بالا و پایین می پرید، به سمت خانه روان شد. شب، هنگامی که جواهرفروش می خواست مغازه اش را تعطیل کند، دختری زیباروی با چشمانی آبی وارد مغازه شد. او یک جعبه کوچک جواهر که بسته بندی آن باز شده بود را روی میز قرار داده و پرسید این گردن بند از مغازه شما خریداری شده است، قیمت آن چقدر است؟ صاحب مغازه پاسخ داد که قیمت کالاهای این مغازه، رازی است بین من و خریدار. دختر زیبارو گفت خواهر کوچک من فقط مقداری پول خرد داشت. این گردن بند اصل است و قیمت آن بالا است. پول خواهر من به این گردن بند یاقوت کبود نمی رسد. صاحب مغازه، جعبه جواهر را مجددا دوباره با دقت بسته بندی کرده و روبان آن را بر روی آن چسباند. سپس آن را به دختر زیبا داده و گفت خواهر کوچک شما در مقایسه با تمامی انسان ها، قیمت بالاتری بابت این گردن بند پرداخته است، چون او همه دار و ندار خود را برای خرید آن داده است. .ٓ.ـݩ‌هْاٰیٍ_خْـ.ٓ.ـاٰڝٖ ❁❣❁ ←•┅═══•❁₯❁•═══┅•→ ℓɨŋk•☞ @MatnhayeKhas