سجدهی طولانیام از دین و ایمانم که نیست ؛
عکسِ تو در جانمازم هست ، هِی میبوسمش :)
تو را اندازهی سربازِ غمگینی که از بُرجک ؛
شبی در اوجِ غُربت سَر دهد آواز ، دلتنگم !
دانشکده شعرِ مریدانِ لبت گرچه شلوغ است ؛
مشروط حقوقِ لب شاعر شدهام ، بنده وکیلم ؟