مطلع عشق
#رمان_محمد_مهدی 76 💠 #محمد_مهدی گفت نه ، بر نمیگرده 🔰 ساسان : نه ؟ اینقدر محکم و با قاطعیت ؟ ا
#رمان_محمد_مهدی 77
💠 #محمد_مهدی گفت : خب اگه بحث مالی هست ، ادم میتونه یه جوری و از طریق یک نفر دیگه ، اون پول رو به دست صاحب پول برسونه ، و نیازی هم نیست بگه ، مهم رسوندن پول بود که رسید
👈 اما اگه بحث هایی مثل غیبت کردن و... هست ، حاج آقا عسکری گفتن که باید تا میتونه و مشکلی پیش نمیاد ، بره از اون طرف معذرت خواهی کنه و بهش بگه و حلالیت بطلبه ،
اما اگر میترسه اگه بگه وضع بدتر میشه یا اون طرف مقابل آبروریزی میکنه و... ، باید در حق اون فرد دعا کنه و کار خیر انجام بده
اما ساسان ، حق الناس خیلی سخت هست ، باید تا جایی که میتونیم از حق الناس دور باشیم
💠 واقعا چه دلیلی داره بیخود و بی جهت پشت سر مردم حرف بزنیم ؟ چرا الکی همه رو قضاوت کنیم و درباره اونها نظر بدیم ؟
البته پدرم گفت نقد علمی و درست و مودبانه یک مسئول یا نویسنده و سخنران، اشکال نداره ، به شرطی که تبدیل به توهین نشه
اما اکثرا این چیزهایی که تو مراسمات و مهمانی ها هست و پشت سر این فامیل و اون مهمان و... حرف زده میشه ، واقعا غیبت هست و گناه کبیره
خدا ما رو ببخشه واقعا
❇️ ساسان : اگه من بخوام احکام رو یاد بگیرم در حد خودم ، باید چه کار کنم؟ چی بخونم؟
مثلا احکام نماز و وضو و حق الناس و...
🔰 #محمد_مهدی : آیت الله مکارم شیرازی یه کتاب ساده و روانی داره به نام " رساله احکام نوجوانان " که خیلی خوب و بدون کلمات پیچیده ، احکام رو برای افراد هم سن و سال ما توضیح داده
من اون رو خوندم و هر جا سوال داشتم از پدرم کمک گرفتم
حتما بخونش
🌀 ساسان : خب من اگه بخوام بخونم خیلی از مسائلش رو نمیدونم ، برام سخت هست، کسی هم ندارم ازش سوال بپرسم
باید چه کار کنم؟
🔰 #محمد_مهدی : اشکال نداره داداش جون
خودم هر روز میارم مدرسه و موقع زنگ تفریح ، با هم میخونیم و بهت یاد میدم
#رمان_محمد_مهدی 78
❇️ ساسان خیلی از این حرف #محمد_مهدی خوشحال شد
واقعا پیش خودش احساس آرامش و اطمینان کرد
یقین پیدا کرد با اینکه خانواده مذهبی و با سوادی در موضوع دینی نداره، اما دوست خوبی مثل #محمد_مهدی داره که هر کمکی ازش بخواد در راه دین و شناخت خدا و قرآن و اهل بیت(ع) ، دریغ نمیکنه
🌀 دعای کمیل که تمام شد، کمی استراحت کردند و رفتن حیاط مسجد کمی راه برن تا خستگی و خواب از بدنشون بره بیرون
قصد جدی داشتند تا خود اذان صبح بیدار باشن و سحری که مسجد میده رو بخورن و فردا که روز نیمه شعبان هست رو روزه بگیرن
🔰 ساسان به #محمد_مهدی گفت:
امشب که شب نیمه شعبان هست ، بیا یه قول و قراری با هم بذاریم
#محمد_مهدی : چه قول و قراری ؟ اگه نتونیم انجام بدیم چی؟
❇️ ساسان : نه ، نترس ، سخت نیست، برای هر دو قابل انجام هست
👈 #محمد_مهدی : خب بگو ، قول میدم در حد توان به این قول و قرار پایبند باشم و انجام بدم، حتی تا آخر جان
🔰 ساسان : بیا قول بدیم که
👈 هر وقت اشکالی از رفتارها و گفتارهای همدیگه دیدیم ، به همدیگه بگیم و باعث اصلاح و رشد هم بشیم
👈 هر نکته مستحبی یا واجبی از دین که تازه یاد گرفتیم به همدیگه خبر بدیم تا انجامش بدیم
👈 هر چیزی که حرام هست و باعث ناراحتی خدا و امام زمان (عج) میشه ، به همدیگه بگیم تا انجامش ندیم
👈 هیچوقت تو مشکلات همدیگه رو تنها نذاریم
👈 هر وقت به کمک هم نیاز داشتیم، هیچوقت دستهامون از هم جدا نشه
👈 تا جای ممکن به افراد نیازمند کمک کنیم، چه کمک مالی یا چه هر کمکی دیگه
حاضری به هم قول بدیم؟؟؟
#رمان_محمد_مهدی 79
🔰 #محمد_مهدی بدون هیچ معطلی و درنگی ، دستش رو دراز کرد و گفت " قول ، قول ، قول " ، قول تا پای جان !
ساسان: تا پای جان؟
💠 #محمد_مهدی : بله ، تا پای جان ، من رو از سال اول ابتدایی که با هم بودیم می شناسی ، الان چندین ساله با هم هستیم ، پس می دونی وقتی قولی بدم ، قطعا روی قول خودم هست ، حتی در سخت ترین شرایط
🌀 دو نفری ، شاد و خوشحال وارد مسجد شدن تا ادامه برنامه احیای شب نیمه شعبان رو انجام بدن
قرآن باز کردند و مشغول خوندن شدن
🔰 ساسان : به نظرت امشب کدوم سوره ها رو بخونیم؟
#محمد_مهدی : مستحب هست 👈 بعد از خوندن نماز مغرب ، سوره واقعه
👈و بعد از خوندن نماز عشا ، سوره مُلک خونده بشه
پس بهتره این دو تا سوره رو بخونیم
🔰 ساسان: واقعا؟ کجا نوشته ؟
#محمد_مهدی : در یکی از ملاقات هایی که آیت الله مرعشی نجفی با امام زمان (عج) داشتند ، امام این توصیه رو به ایشون کردند.
این قضیه رو خود ایشون نقل کردند
🌀 ساسان: چه جالب، قول بده کاملش رو برام تعریف کنی،
آیا بعد از نمازهای دیگه هم توصیه به سوره ای شده؟
#محمد_مهدی : بله،
👈بعد از نماز صبح ، خواندن سوره یس
👈بعد از نماز ظهر ، خواندن سوره نباء
👈بعد از نماز عصر ، خواندن سوره نوح
(منبع : قبسات، من حياة سيدنا الأستاذ آية الله العظمى السيد شهاب الدين المرعشي النجفي ، ص 109 )
🔰 ساسان: وای ، چقدر عالی، میای قول بدیم هر روز و هر شب بعد از نمازها این سوره ها رو بخونیم ؟
#محمد_مهدی : بله ، چرا که نه، اما به چهار تا شرط
اول اینکه ...
#رمان_محمد_مهدی 80
🔰👈 اول اینکه قبول کنی همه این داستان ملاقات رو برات بگم چون خیلی جذابه ، همین امشب
👈 دوم اینکه قول بدیم در حد توان این سوره ها رو بخونیم، نه اینکه حتما در روز همه رو بخونیم، چون شاید روزی بیاد که حال نداشته باشیم و نتونیم همه رو بخونیم
👈 سوم اینکه در حد توان خودمون به دیگر دستورهایی که امام زمان (عج) به آیت الله مرعشی در این ملاقات دادن عمل کنیم تا حضرت بیشتر خوشحال بشن
👈و چهارم اینکه الان که میخوای سوره مُلک رو بخونی ، با دقت بخونی و به من بگی که کدوم یکی از آیات این سوره ، آیات مهدوی هست، یعنی درباره امام زمان (عج) هست، باشه؟
ساسان: حتما ، حتما ، قول میدم ! پس بذار با دقت بخونم و تمرکز کنم ببینم میتونم درست پیدا کنم یا نه
❇️ اول سوره واقعه رو خوندن ، بعدش #محمد_مهدی به ساسان گفت ، الان سوره توحید یا 4 آیه قرآن رو هم بخون
ساسان : چرا ؟ روایت داریم بعد سوره واقعه ، سوره توحید بخونین؟
🌀 #محمد_مهدی : نه ، اما روایت از امیرالمومنین (ع) داریم برای استجابت دعا ، 100 آیه قرآن رو بخونین و بعدش هفت بار ذکر " یا الله " رو بگین و بعدش دعا کنین که ان شالله مستجاب میشه
( منبع روایت : کتاب ثواب الاعمال / شیخ صدوق / ص 104 )
👈 خب سوره واقعه که خوندی الان، 96 آیه داشت، سوره توحید هم 4 تا آیه داره، با هم میشه 100 تا !!!
البته میتونی 100 آیه از هرجای قرآن بخونی و نیازی نیست حتما همین سوره ها باشه
👌 ساسان: واقعا ؟ چه جالب !
ممنونم داداش که از همین الان داری اون قول هایی که تو حیاط به هم دادیم رو اجرا و عملی می کنی !
❇️ #محمد_مهدی : ممنون، خب حالا بعد اینکه دعا کردی، سوره مُلک رو بخون ، بی صبرانه مشتاقم ببینم آیه مهدوی این سوره رو پیدا می کنی یا نه؟ !
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق درایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
تلگرام 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
اینستا👇
@Mattla_eshgh_insta
امروز امید دانا توییت زد که در حال برنامه ریزی برای آوردن طرفدارانش در خیابان هاست هرچه او سریعتر در حال حرکت به سمت ایجاد آشوب و درگیری است ما نیز در حال روشنگری نیت شوم وی هستیم ✌️
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
امروز امید دانا توییت زد که در حال برنامه ریزی برای آوردن طرفدارانش در خیابان هاست هرچه او سریعتر در
امیددانا کد دهی رو شروع کرده ،برای اغتشاش واشوب
اولش بااین بهونه ها مردمو میکشونه توخیابون ، عادی بشه اعتراض خیابونی ، هربار به بهونه ای
بعدش یهو میبینی وسط خیابونی و داری سطل اشغالها رو اتیش میزنی و شیشه بانک رو میشکونی و چن تا بسیجی و پاسدار و حزب اللهی رو میزنی در حد مرگ
نگین نگفتیم
بزرگوار عقلتو نده دستِ بازمانده فتنه ۸۸
امید دانا هتاکی میکنه به ائمه و پیامبر (سرچ کنین اینترنت ، میاد کلیپاش)
مطلع عشق
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 قسمت_صد_بیست_هفتم #
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_بیست_هفتم
#بخش_چهارم
+باش ، پس فعلا خدافظ
_خدافظ عزیزم .
تماس را قطع میکنم و کلافه موبایل را در کیفم می اندازم .
بی خیال چادر تازه شسته ام کنار مزار دو زا نو مینشینم .
قرآن کوچکم را از کیفم بیرون میکشم و شروع به قرآن خواندن میکنم تا قلبم آرام بگیرد .
چشم های خسته ام را از آیات میگیرم و به ساعتم میدوزم .
بیش از یک ساعت از تماس مادرم گذشته و هنوز خبری نشده است .
دلشوره ام مدام بیشتر میشود .
ترسم از این است که اتفاقی برای سجاد افتاده باید به من نگفته باشد .
دستی به مزار شهید میکشم
+این همه سجاد ازتون حاجت خواست بهش دادید ، این یه حاجت منم بخاطر سجاد بدید .
من مطمئنم سجاد سالم برمیگرده ، چون از شما خواستم ، همین یه حاجتو ازتون میخوام فقط همین یه دونه رو .
موبایل را از کیفم بیرون میکشم و با تردید به مادرم زنگ میزنم .
به محض شنید صدای مادرم دلشوره ام بیشتر میشود .
صدایش گرفته و پر از بغض است
_الو نورا ، الو ؟ چرا جواب نمیدی
تازه به خودم می آیم
+الو ، سلام
_سلام مادر
بی مقدمه میپرسم
+چرا بغض کردید ؟
سعی میکند بغضش را کنترل کند
_مادر سجاد برگشته
ضربان قلبم شدت میگیرد ، یا ابلفضلی زیر لب میگویم و به مزار شهید چشم میدوزم .
دستی روی گل پر ها میکشم ، یعنی دوست سجاد حاجت را نداده ؟
شاید سجاد هم از او شهادتش را خواسته و چون سجاد رفیق و همدمش است حاجت اورا داده ، شاید هم دلتنگ سجاد شده و او را پیش خود برده .
در دل خطاب به شهید میگویم
+اگه صلاح خدا شهادته عیب نداره ، ولی کاش بعد از ازدواجمون شهید بشه
مادرم که سکوتم را میبیند هول میکند
_نورا سجاد سالمه
بغض میکنم ، نمیتوانم باور کنم ، اگر زخمی یا شهید شده باشد مادر به من نمیگوید .
مادر ادامه میدهد
_همینجاست ، تو خونه ی ما . حالش از منو تو هم بهتره ، اتفاقی نیوفتاده مادر
با صدایی که از ته چاه بیرون می آید میگویم
+گوشی رو بدید بهش