قسمت #چهل_ودو
فاطمه-پس دنبال آيههايي نباشين كه فقط نظر شما رو تصديق كنه. 👉بهتره بعداً سر فرصت راجع بهش حرف بزنيم.
اين جواب ممكن بود سميه را قانع يا ساكت كند، اما فهيمه را نه.
فهيمه هنوز هم راضي نشده بود:
- من اين حرفها رو نمي فهمم. ميگم چرا در طول تاريخ بيشتر دانشمندها، سياستمدارها، حاكمان و كلاً مشاهير تاريخ مرد بودن، نه زن؟!🙁
فاطمه گفت: 😊
- حضرت مريم. زن بود يا مرد؟
عاطفه انگار از يك جا نشستن خسته شده بود. بنابراين مرتب نوع نشستنش را عوض ميكرد. همان طور كه دو زانو مينشست، زد روي پايش:😄
- بَه هَه! بعد از اين همه بحث تازه ميگه ليلي زن بود يا مرد؟
فهيمه بي توجه به عاطفه جواب داد:
- معلومه. حضرت مريم زن بود.
فاطمه- بسيار خُب! حالا اگه ما قبول كنيم كه زن جنس دومه، پس بايد هر مردي، از هر فرد جنس دوم؛ يعني زن ها، حتي با بالاترين درجات كمالي برتر باشه. پس بايد يه مرد معمولي از لحاظ درجات كمالي، بالاتر از حضرت مريم باشه.
👈در صورتي كه قرآن اون درجات و كمالات رو براي حضرت مريم توصيف ميكنه و ميگه « ليس الذكر كالانثي».👉
عاطفه محكم كوبيد روي پاهايش: 😅
- خدا منو مرگ بده كه هيچ وقت نمره عربيم، بيشتر از ۱۲ نشد.
فاطمه- يعني پسري كه ميخواستي در هر حال مثل اين دختر نيست. اين جمله ايه كه خدا خطاب به مادر حضرت مريم و در توصيف حضرت مريم گفته. حتي از لحاظ تاريخي كه فهيمه قبول داره، بررسي كنيم،ميبينيم كه #حضرت_زكريا كه پيامبر زمان خودش بود و در نتيجه برترين مرد دورانش، #افتخارميكنه كه به حضرت مريم خدمت كنه!
راحله دوباره وارد بحث شد:
- از اين گذشته، در طول تاريخ هم زنهاي مشهور زيادي داشتيم از «مادام كوري»، «ژاندارك» و «اوريانا فالاچي» تو غربيها گرفته تا پروين اعتصامي و...
سميه حرف راحله را قطع كرد:
- تو ديگه چي ميگي عاطفه! چرا هي دستت رو تكون ميدي؟
عاطفه با مشت كوبيد روي زمين:😂
- بابا دارم ميگم منو يادت نره. ولي اين راحله پشت تريبون كه ميره اين قدر حواسش به ميكروفنه كه ديگه ما رو تحويل نمي گيره.
راحله نفسش را پر صدا بيرون داد و رويش را به سمت ما كرد. از عصبانيت قرمز شده بود. فكر كنم اگر چيزي دم دستش بود، آن را ميكوبيد بر سر عاطفه. 😠خدا را شكر كه چيزي دمِ دست راحله نبود. به جز كتابش كه براي راحله گران قيمت تر از آن بود كه بكوبد بر سرِ عاطفه.
پس فقط چند لحظه بهت زده خيره شد به عاطفه. فهيمه به زحمت پوزخندش را پنهان كرد. عاطفه همچنان با چشمان شيطنت بارش راحله را نگاه ميكرد و لبخند ميزد.راحله خودش را كنترل كرد و دوباره برگشت به سمت فهيمه:
راحله- يه چيز ديگه! شماها كه ميگين هيچ وقت توي تاريخ نبوده كه زن و مرد مساوي باشن، چرا به تمدن اخير خوب نگاه نمي كنين؟ چرا اون رو مثال نمي زنين؟ نكنه اون جزو تاريخ نيست؟!
عاطفه به طور ناگهاني جدي شد:
- مگه تو غرب چه خبره كه ما خبر نداريم؟
راحله كمي صبر كرد. ميخواست مطمئن شود كه حرفهاي عاطفه جدي است يا شوخي ميكند. بالاخره ترجيح داد كه او را در حرف زدنش جدي حساب كند. به همين دليل هم گفت:
- ميدونين كه در تمدن امروزِ غرب، تساوي زن و مرد مسئله اي تخيلي نيست، بلكه تجربه اي چند صدساله است كه تمدن غرب اون رو پشت سر گذاشته! يعني خيلي وقته كه به چنين جايي رسيده اند.
عاطفه- مثلاً چند وقته؟
راحله- احتمالاً از رنسانس تا حالا.
فاطمه با تعجب گفت:
- از رنسانس؟!
- بله از رنسانس! ميدونين كه پايه افكار و آراي تمدن جديد روي افكار و انديشههاي انديشمندان رنسانس ساخته شده. در حقيقت، از رنسانس بود كه نحوه نگرش به بشر و طبيعت و همه چيز عوض شد. حتي بعضيها هم گفتن نهضت زنان كه در قرن نوزدهم شكل گرفت و تو فرانسه هم گسترش پيدا كرد، به نوعي اعتراض به مرد سالاري آشكار حاكم بر اعلاميه حقوق بشر فرانسه بود. بعداً هم اسمش رو گذاشتند « فمينيسم»!
راحله دوباره كمي جوش آورد:
- پس تو ميگي تساوي زن و مرد از كي تو غرب شروع شد؟
- اگه به طور رسميش رو بخوايم، تا اون جا كه من ميدونم اولين اعلاميه حقوق بشر كه در اون از تساوي زن و مرد حرفي به ميان اومد، سال ۱۹۴۸ منتشر شد. تقريباً پنجاه سال پيش. اصلاً بذار اين طوري برات بگم كه براي اولين بار در قرن بيستم، در انگلستان بود كه مسئله حقوق زن در برابر حقوق مرد مطرح شد. آمريكا هم با اين كه در قرن هجدهم، ضمن اعلام استقلال به حقوق عمومي بشر اعتراف كرده بود، در سال ۱۹۲۰ ميلادي قانون تساوي زن و مرد رو در حقوق سياسي تصويب كرد. فرانسه هم همين طور، در قرن بيستم بود كه تسليم اين مسئله شد.
عاطفه فوراً دو دستش را بالا آورد:
- صبر كنين! صبر كنين! ...✋
ادامه دارد ...
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
مطلع عشق
✅ خطای دید بسیار جالبی که نشان میدهد همیشه مسائل را از همه جوانب ببینیم و بررسی کنیم 📌گاهی چون به
👆سواد رسانه
پستهای روز سه شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما علی (ع) فروش نیستیم
اینجا سرزمین امیرالمومنین (ع) است
ما بچههای خیبریم
✍ابوذر از اینکه پای علی ایستاده ولی سه روز گرسنگی کشیده است گلایه نکرد....
از اینکه بخاطر علی از خیلی چیزها محرومش کردند و سرانجام به بیابانهای خشک و بیآب و علف ربذه تبعیدش کردند گلایه نکرد..
پای علی ماند تا جان داد...
حرفهای شنیدنی حاج مهدی رسولی😍👌
❣ @Mattla_eshgh
پدر.mp3
3.67M
🔊 #صوت_مهدوی
#دلنوشته_صوتی_مهدوی
📝 صحبت پدر با تو...
♥️ اگه دلت از زمانه گرفته حتما این صوت رو گوش کن..
▫️ #نیمه_شعبان
#امام_زمان #مهدویت #نیمه_شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هادی چوپان:
خاک ما خاک مقدسی است، اما نمک ندارد!
👤 قهرمان مسترالمپیا:
🔹خاک ایران مقدس است. میشود در این خاک بزرگ شد طوری که تاریخ کشورهای دیگر هم از تو یاد کنند.
🔹خیلیها در این خاک بزرگ شدند و به درجههای بالا رسیدند، خیلیها به هویت رسیدند. اما برخیها جنبهٔ بزرگشدن را نداشتند. تا بزرگ شدند به خاک پاک ایران پشت پا زدند.
هدایت شده از سنگرشهدا
بر منتظرین مژده بده منتظر آمد
از مهد بقا مهدى ثانى عشر آمد
ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان می آید
#روز_امید🎊 🔆✨🌼
#میلاد_امام_زمان(عج)🌺✨
#مبارک_باد🎉🎊🌼
@sangarshohada 🕊🕊
مطلع عشق
قسمت #چهل_ودو فاطمه-پس دنبال آيههايي نباشين كه فقط نظر شما رو تصديق كنه. 👉بهتره بعداً سر فرصت راجع
قسمت #چهل_وسوم
عاطفه- صبر كنين! صبر كنين! ادامه بحث تا اطلاع ثانوي موقوف!
راحله زير لب غريد:😐
- خدا آخر و عاقبت ما رو از دست اين بابا به خير كنه! ديگه چي شده؟
عاطفه انگار بهش برخورد، با لحني كه نشان بدهد ناراحت شده، گفت:
- چرا ناراحت ميشي راحله جون؟! تا همين چند دقيقه پيش، پانصد سال بود كه زن و مرد مساوي بودن! توي همين چند دقيقه رسيد به پنجاه سال، من ميترسم اگه همين طوري ادامه بدين، ديگه چيزي ازش باقي نمونه كه ما بخوايم سرش دعوا كنيم.😒
راحله خودكارش را كوبيد روي زمين. خودكار مثل فنر چند بار روي زمين چرخ زد، بالاخره جلوي چشمان هاج و واج عاطفه ساكت شد. همزمان راحله هم منفجر شد.
مثل اين كه بغض فروخورده اي مدتها باشد كه گلويش را گرفته باشد و حالا بخواهد بريزدش بيرون. يا تلافي تمام ظلم هايي را كه تا به حال به او و مادرش شده بود، بخواهد سر ماها در بياورد:
راحله- عزيز من! من نمي دونم شما در مقابل كي و براي چي اين قدر مقاومت ميكنين؟! يعني شماها شك دارين كه توي تمدن جديد غرب زن و مرد با همديگر مساوي هستن؟! اين همه نهضت هايي كه در اين مدت در حمايت از حقوق زنها شكل گرفته، كتابهايي كه نوشته شده، قانونهايي كه تصويب شده، اينها اين قدر زيادن كه ديگه شكي باقي نمي مونه كه تمدن جديد غرب با هر تبعيضي مخالفه! مثلاً جديدترين قانوني كه در سطح بين المللي تصويب شد، كنواسيون رفع تبعيض از زنان بود كه تا به حال بسياري از كشورها مفاد اون رو قبول كردن و به اون پيوستن.
عاطفه همان طور كه خودكار راحله را برداشته بود و بررسي ميكرد، پرسيد:
- اون وقت اين يارو چه خاصيتي داره؟
فكر كردم دسته خودكار را ميگويد، اما احتمالاً راحله فكر كرد كنواسيون را ميگويد، كه گفت:
- كشورهايي كه به اين كنواسيون ميپيوندن بايد سياست رفع تبعيض از زنان را با جديت پيگيري كنن. قوانين مناسب وضع كنن. اون دسته از قوانيني رو كه نسبت به زنان تبعيض آميزن، فسخ كنن. حتي مقررات كيفري ملي رو كه موجب تبعيض نسبت به زنان ميشه، لغو كنن. در همه زمينهها بايد برابري مطلق حاكم باشه.
عاطفه همان طور كه خم شده بود و خودكار را به سمت راحله گرفته بود، پرسيد:
- يعني چه طوري باشه كه برابري مطلق باشه؟
راحله خودكار را گرفت. سرش را هم به عنوان تشكر تكان داد:
- يعني بايد زن و مرد از حقوق فردي گرفته تا حقوق اجتماعي، حقوق و مسئوليتهاي يكسان و يكنواخت داشته باشن؛ چه طي دوران زناشويي و چه در موقع جدايي و طلاق! زن بايد بتونه خودش نام خانوادگي و شغلش رو انتخاب كنه. زن و مرد بايد براي انتخاب شغل، فرصتهاي يكساني در اختيار داشته باشن. يعني مرد و زن به يه ميزان بتونن از مزاياي ارتقاي شغلي استفاده كنن. هر دو بتونن از امكانات آموزشي يكسان استفاده كنن. هر دو حق مشاركت سياسي- اجتماعي داشته باشن. بتونن انتخاب كنن و انتخاب بشن. زنها بايد به طور يكسان با مردها حق شركت در فعاليتهاي تفريحي، ورزشي و كليه زمينههاي فرهنگي رو داشته باشن. خلاصه اين كه در برابر قانون يكسان باشن.
- فقط همين؟😟
راحله اين قدر احساساتي شده بود كه متوجه لحن طعنه آميز عاطفه نشد:
- نخير! من وقتي ميگم اين ضعيف بودن زنها بر اساس تلقين و آموزشهاي غلطه، دليل دارم. يكي ديگه از بندهاي همين كنواسيون به دولتها هشدار داده كه براي رفع تبعيض از زن ها، بايد حتي آموزشهايي كه نقشهاي يكساني رو به دخترها و پسرها القا ميكنه از سيستم آموزشي كشورها حذف بشن! چون اين آموزشها به دخترها ميگه كه « دخترها اين طوري هستن و اين صفات دخترانه است. » و به پسرها ميگه كه «پسرها اين گونه اند و اين صفات پسرانه است.»!
سمیه- خب كه چي؟🙁
اين دفعه سميه بود كه سوال كرد. راحله با تعجب گفت:
- چرا متوجه نيستين؟ آخه اين آموزشها نقشهايي كليشه اي رو بر اساس جنسيت القا ميكنن. هيچ كدومشون هم واقعي، طبيعي يا فطري نيستن؛ پس دولتها بايد جلوي اين آموزشها را بگيرن.
نفسي تازه كرد و...
قسمت #چهل_وچهارم
راحله- خلاصه اين كه اين #خدا نيست كه ما رو #ضعيف_تر از مردها خلق كرده، اين #مَردهان كه ما رو #ضعيف_تر_ازخودشون_خواستن. تمام تلاششون رو هم در طول تاريخ كردن كه اين ضعف به قوت و قدرت بدل نشه. تنها راهش اينه كه ما هم مثل زنهاي غرب به خودمون بياييم و براي به دست آوردن حقوقمون قيام كنيم.
فاطمه نگاهش را به راحله دوخت؛ پُر سوال و مشكوك:
- تو مطمئني كه فقط اين خود زنها بودن كه براي به دست آوردن اين حقوق قيام كردن؟
راحله- متوجه نمي شم؟!
فاطمه- آخه به نظر ميآد كه مسائل اقتصادي و خواست مردها هم در دادن اين حقوق به زن ها، بي تاثير نبوده؟
عاطفه ابروهايش را بالا كشيد، با بهت به بچه ها، نگاههاي بريده اي كرد و گفت:
- من كه گفتم تا خود مردها نخوان، هيچ اتفاقي توي اين دنيا نمي افته؛ حتي وقتي كه زنها بخوان!
فاطمه لبخند كوتاهي زد:
- « ويل دورانت» در كتاب تاريخ تمدّنش گفته، اصل قضيه اينه كه حدود صد سال پيش كه كارخانههاي مختلف در انگلستان به وجود اومدن، انگلستان با كمبود كارگر مواجه شد. زنها هم به خاطر ساده بودن، كم توقّعي و دور بودن ازاخلاقهاي خشونت آميز، مورد توجه كارخانه دارها و سرمايه دارها قرار گرفتن. اما به زنها اجازه نمي دادن پولي رو كه به دست ميآوردن، براي خودشون نگهداري يا خرج كنن.
سميه فقط يك جمله گفت:
- همون غربي كه از رنسانس ديدگاهش تغيير كرده بود، تا صد سال پيش حق مالكيت رو براي زن به رسميت نمي شناخت؟!😏
لحنش گزنده و طعنه آميز بود. راحله چيزي نگفت. احتمالاً حواسش بيشتر به ادامه حرفهاي فاطمه بود:
- به هر جهت به خاطر همين قانون، زنها هم نمي رفتن توي كارخانهها كار كنن تا جيب مردها پرتر بشه. از طرف ديگه، سرمايه دارها كه به كارگرهاي ساده و قانعي مثل زنها نياز داشتن، اين قانون رو به ضرر خودشون ديدن، به همين دليل قانوني رو در انگلستان تصويب كردن كه زن مالك پول خودش باشه. از همين جا بود كه پاي زنها به كارخانهها و اجتماع بيرون از خانه باز شد و از همون موقع، بقيه سرمايه دارهاي اروپايي هم يكي بعد از ديگري، فرياد آزادي و تساوي حقوق زن و مرد رو سر دادن.
فهيمه با حالتي از تاسف گفت:
- پس اون چيزي كه به زنها داده شد، يه امتياز بود، نه حقي كه جزو حقوق اوليه اونها بوده و از اون دريغ شده باشه.
عاطفه ناگهان آخرين كشفش را اعلام كرد؛ آن هم با جوش و خروش عجيبي!
- بچه ها! اين ميون يه چيز ديگه هم هست كه من بهش مشكوكم!
كسي توجهي به عاطفه نكرد، ولي عاطفه ادامه داد:
- معمولاً وقتي كه دو نفر رقيب همديگه ان، اگر امتيازي به يكي از اون دو تا داده بشه، طرف ديگه ناراحت ميشه. مثل خواهر و برادري كه با هم رقيبن. اگه به خواهر امتيازي يا چيزي داده بشه اون برادر حسود فريادش بالا ميره. ولي براي امتياز دادن به زن ها، اين قدر كه مردها دم از دادن آزادي به زن ها ميزنن و شلوغ ميكنن خود زنها چيزي نمي گن؛ يعني اين ميون اين قدر كه گير مردها ميآد، كمتر گيرِ خودِ زنها ميآد!
راحله از كنار چشم نگاهي به عاطفه كرد، ولي چيزي نگفت. هيچ كس حرفي نزد تا وقتي كه فاطمه گفت:
- استادم يه موقع حرف جالبي ميزدن. ميگفتن كه اگر چه از سال ۱۹۲۰ به بعد حركت احقاق حقوق زنان در دنيا اوج گرفت و كارهاي زيادي هم انجام شد؛ از راهيابي زنها به مقامهاي بالاي جامعه تا ورود آزادانه زن به كليه زواياي اجتماعي يا بروز شخصيتهاي برجسته از زنان در عرصههاي مختلف علمي، سياسي، اجتماعي. به طوري كه اين فكر به وجود اومد كه مسئله زن و مشكل زن در جهان حل شده و زن هم دوشادوش مرد از كليه حقوق اجتماعي و نعمات زندگي برخورداره. ولي، اگه ما به عمق جوامع بشري، از جمله جوامع متمدن نگاه كنيم. ميبينيم واقعيت اينه كه زن امروز هم زير بار ستم تحميلي تاريخ قرار داره. حتي زنِ جامعه متمدن!
راحله اعتراض كرد، با تعجب و حيرت:
- اين ديگه چه حرفيه! ما اگه از ستم قديمي به زن حرف ميزديم، به خاطر اين بود كه اون رو از انسان نمي دونستن. از بسياري حقوقها محروم بود. گفتم كه حتي حق حياتش به دست مرد بود. ولي امروز چي؟ امروز زن هم مثل مرد آزاده! پس چطور ميگي كه زير بار ستمه؟!
فاطمه با آرامش خاصي گفت:
- به خاطر اين كه فقط شكلش عوض شده!😊
- من كه سر در نمي يارم...
🔸فصل نهم🔸
قسمت #چهل_وپنجم
- يعني اين كه امروزه هم اون طور كه بايد و شايد به جنبههاي انساني زن توجه نمي كنن. مثلاً رسانههاي غرب، مگر نه اين كه از جنبههاي جسماني زن براي گرم كردن بازار مصرفشون استفاده ميكنن و ارزش رو فقط در زيبايي جسماني زن ميدونن. 👈اين يعني حذف كردن جنبههاي روحي و معنوي زن.👉
انگار راحله مستاصل شده بود:
- من نمي دونم چرا ماها فقط به جنبههاي منفي غرب نگاه ميكنيم. مگه در غرب اين همه زنِ متخصص، دانشمند و سياستمدار نيست؟ اونها هم ابزار سوء استفاده مردهان؟!😟
فاطمه گفت:
- به قول استادمون، ممكنه اون جا زنها تو ميدون علم و سياست جلو هم برن، ولي به چه قيمتي؟👉🙁👈 به قيمت بدبخت شدن خيلي از زنهاي ديگه! به قيمت از هم پاشيده شدن نظام اجتماعي و خانواده ها، به قيمت رشد فساد، به قيمت تباه شده خانواده ها!👉
💭« به چه قيمتي؟، به چه قيمتي؟ »
اين جمله مرتب در ذهنم زنگ ميزد:
مثل يك آونگ جلوي چشم هايم تكان ميخورد.
- « به چه قيمتي؟ » ...
- به چه قيمتي؟ آخه به چه قيمتي ميخواي پيشرفت كني زن؟
پدر هنوزعصباني بود و سرش را توي دستهايش گرفت وساكت شد. چشمهايش را بسته بود. مادر هم در اتاق بود شام به دهن همه مان زهر شد. گذاشتم پدر كمي آرام شود، پرسيدم:
- چرا نميذارين بره؟
چيزي نگفت. دوباره پرسيدم. باز هم جواب نداد. انگار اصلا نشنيده بود. آرام بازوهايش را گرفتم. يكهو انگار از خواب بلند شده باشد، از جايش پريد اولش انگار گيچ و سرگردان بود. ولي من را كه ديد كمي آرامتر شد:
- چيزي ميخواستي؟
- گفتم چرا نميذارين بره؟
گيچ خيره شد به من! اشك توي چشمهايش جمع شده بود.
- كي؟
- مامان رو ميگم.
انگار كه تازه فهميده بود منظور من چيه؟ با تاسف سرش را تكان داد:
- تو ديگه چرا؟ توديگه چرا مريم؟
باحيرت وكمي احساس خجالت پرسيدم:
- منظورتون چيه؟
- چرا نبايد بزنم؟
- چون من براي تو دارم با اون درمي افتم.
- به خاطر من؟! باورم نمي شود آنها به من هم فكر كنند.😒 تا آنجا كه يادم بود آنها به همه چيز فكرمي كردند الا به من!
بابا شروع كرد به جمع كردن ظرفهاي روي ميز. انگار نمي خواهد به من نگاه كند.
- آره! به خاطر تو!
- ولي من به اون احتياجي ندارم. من كه كارهايم را خودم انجام ميدم. پس بود و نبودش براي من فرقي نداره!
- اشتباه ميكني! هيچ بچه اي نيست كه به مادر احتياج نداشته باشد، حتي وقتي كه خودش پدر و مادر ميشه. اين رو بعد از مُردن خانم جانت فهميدم.
راست ميگفت. خيلي وقتها بودنش به من دلگرمي ميداد.
- با اين حال اگر به خاطر منه، من راضيم! بذارين بره.
ادامه دارد....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
☀️☀️#دختران_آفتاب☀️☀️
قسمت #چهل_وششم
دست از شستن ظرفها كشيد و خيره شد به قاب! شيشه اش شكسته بود و مادر آورده بود تا بابا فردا ببرد درستش كند. روي ميز بود. يك عكس دسته جمعي رفته بوديم شمال، من هفت سالم بود. مامان من را به شدت بغل كرده بود و ميبوسيد. همه شاد و خوشحال بوديم.
- نه اينكه همه اش به خاطر تو باشه! چيزهاي ديگه اي هم هست.
صداي بابا من را از عكس جدا كرد. با شك پرسيدم:
- راستش رو بگو! براي چي نمي زارين بره؟!
- به خاطر تو! خودم و خودش.
- من كه راضيم، خودش هم كه راضيه. فقط موندين شما، شما هم كه من غذاتون رو ميپزم و لباسهايتون رو تميز ميكنم. خلا صه به خونه ميرسم!
- همين؟!
- منظورتون چيه؟ مگه چيز ديگه اي هم هست؟
- فكر ميكني من اين همه سال بدون او ميتونستم دوام بيارم؟ بدون اون ميتونستم درزندگيام اينقدر موفق باشم و پيشرفت كنم؟! تو فكر ميكني راحت بود شش ماه برم خارج و نبينمش؟ فكر ميكني بدون قرص آرام بخش ميتونستم دوري اون رو تحمل كنم. توي هر ماموريت، همه اميدم اين بود كه بعد از تمام شدن ماموريتم، بر ميگردم كنارش.
هيچ وقت فكر نكرده بودم كه بابا و مامان همچنين روزهاي عاشقانه اي داشته باشند، بعد كه بيشتر فكر كردم و ياد گذشتههاي شاد و پرنشاطمان افتادم، بيشتر باورم شد.
- ولي حالا كه بيشتر وقتها با هم دعوا ميكنين؟!
بالاخره نگاه خيره اش را از قاب گرفت و دوباره شروع به جمع كردن ظرفها. انگار ميخواست اين طوري جلوي بروز احساساتش را بگيرد.
- براي همينه كه دل و دماغ كار كردن را ندارم و درجا ميزنم، ولي به جان خودش دوستش دارم.
بشقاب را كمي تو هوا نگه داشت. مثل اينكه يادش رفته بود كه چكار ميكند!
- مثل همون روزهاي اول، روزهاي دانشكده! خواستم سر حرف را بر گردانم.
- راستي قرار بود يه دفعه ماجراي ازدواج تون رو برام تعريف كنين.
بشقابها را گذاشت روي هم و همه را با هم جمع كرد. در حالي كه ميرفت توي آشپز خانه جواب داد:
- حالا كه حال و حوصله اش را ندارم. يه وقت كه سر حال بودم بيا تا برات تعريف كنم. داستان جالبي داره!
ظرفها را گذاشت توي آشپز خانه و بر گشت. ظرف سوپ را برداشت. گفتم:
- راستي! گفتين به خاطر خودش هم هست كه نمي ذارين بره. نگفتين چرا؟
ظرف سوپ را كه برداشته بود، دوباره گذاشت روي ميز.
- چرا؟! معلومه! به خاطر اينكه اين كار داره اون رو از بين ميبره! داره ميكشدش! داره اون از ما ميگيره.
- چرا؟
با حيرت خيره شد توي چشمام:
- فكر ميكني كار آسونيه؟! اون كار داره اعصابش رو از بين ميبره. داره مثل موريانه از داخل ميخوردش، دار توي اين كار غرق ميشه! فكر وذكرش شده نقش بازي كردن، حتي توي زندگي واقعيش! حتي براي من!
و اين را با چنان حالتي از نا باوري و آهسته گفت كه من شك كردم كه چه شنيد ه ام.
- نمي دونم كِي خودشه و كِي نقشش؟
از كنار ميز رفت وسط اتاق، به طرف پاكت سيگار....
_اين هم از اعصاب و اخلاقش. از موقعي كه نقشهاي اول را ميگيره روز به روز بد اخلاقتر شده. سر كوچك ترين بهانه اي دعوا راه مياندازه!
پاكت سيگار را از وسط اتاق برداشت و خيره شد. چنان دقيق كه انگار دفعه اول بود آن رامي ديد:
- اين هم از سيگار كشيدنش!
يك نخ سيگار بيرون كشيد:
- روز به روزبيشتر ميشه!
بلند شدم ظرف سنگين كريستال سوپ را برداشتم. بابا سيگار رو آتش زد و پك محكمي زد:
- اين سينماي لعنتي داره اونو از ما ميگيره.
دستم لرزيد ظرف سوپ رها شد و افتاد روي ديس. صداي شكستن ديس چيني، بابا رو از جا پروند. بابا يه نگاهي به ظرف شكسته كرد و نگاهي به من كه گريه ميكردم. در اتاق باز شد مامان از لاي در نگاهي به بابا كرد كه سيگار ميكشيد ونگاهي به من داشتم كه گريه ميكردم ودر را محكم تر از قبل به هم كوبيد.
* * *
ضربه محكمي كه به كمرم خورد، من را از پدر جدا كرد...
دوباره ميان بچهها بودم. در يك سالن بزرگ در طبقه دوم حسينه اي در مشهد ضربه هم مال فهيمه بود. از كنارم رد ميشد و ساكش خورده بود به كمرم قبل از اينكه دردش را حس كنم، صداي فهيمه را شنيدم:
- آخ ببخشيد مريم جون! از بس تند مياومدم حواسم نبود. اين ساك سنگين،... چي بگم؟!
دستي به سرم كشيد، لبخند من را كه ديد، خيالش را حت شد. نشست سر جايش. مجله اي از توي ساكش درآورد، صفحه اي را كه ميخواست پيدا كرد:
- آهان! اين همان مقاله اي كه براتون گفتم. بزارين براتون بخونم تا ببينين در غرب چه خبره! از روش ميخونم كه دقيق و مطمئن باشه،
(خشونت عليه زنان در جهان، مسئله اي جهاني است و در اغلب كشورهاي دنيا مشاهده ميشود. با تاسف ۷۵ درصد عاملان اين خشونت ها، همسران يا نزديكان آنها هستند! در آلمان چهار ميليون زن، مورد اعمال زور و خشونت همسران خود هستند . ۹۰ درصد دختران ۱۲ تا ۱۶ ساله اي كه در اين كشور صاحب فرزند شده اند مورد سوء استفاده ي جنسي پدر و ناپدري يا يكي از اعضاي خانواده خود قرارگرفته اند. در نروژ ۲۵ درصد زنان مورد سوء استفاده ي نزديكان خود قرار گرفته اند. در آمريكا در هر ۶ دقيقه به يك زن تجاوز ميشود!)
فاطمه خواندن فهيمه را قطع كرد:
- نخون فهيمه جون! نخون عزيزم! شنيدن اين فاجعهها فقط دل آدم رو به درد مياره و اعصابش را خورد ميكند.
فهيمه گفت:
- آخرش كه چي! بالاخره اينها هم قسمتي از واقعيت زنها در غربه! گاه ما راجع به اون حرفي بزنيم، بايد راجع به تمام گوشه هايش حرف بزنيم.
عاطفه هم به فاطمه اعتراض كرد:
- بابا جون بزار بخونه ببينين دنيا دست كيه؟ بخون فهيمه جون!
فاطمه در حالي كه سر رسيدش را باز ميكرد گفت:
- پس قبل از اينكه بقيه ش را بخوني، بذارين من هم يك جمله از استادم بخونم. من خودم بارها اين جمله را خوانده بودم ولي حالا كه اين مقاله رو خواندي، منظور استادم را بهتر درك كردم.
فهيمه پرسيد:
- مگه چي گفتند؟ بذارين من هم مثل فهيمه از روي مطلبي كه يادداشت كردم بخونم تا دقيق تر با شه. ميفرمايند:
(تمدن غرب از يك سو زن را مانند بيشتر ادوار تاريخي طرف ضعيف و مغلوب در مجموعه ي خانواده و جامعه دانسته و نگه داشته و از سوي ديگر با تحميل برهنگي دست تطاول جنس مرد را به شخصيت وي گشوده و با كمال تاسف او را در موارد زيادي در حد يك وسيله ي التذاذ تنزل داده و بزرگترين اهانت را به وي روا داشته است.)
فهيمه دوباره مجله اش را باز كرد،
- داستان جالبي هم در مورد ادغام زن و مرد در ارتش آمريكا گفته كه از مجله ي لار پوبليكاي ايتاليايي نقل كرده.
بعد نگاهي به بچهها كرد تا ببيند آنها موافق هستند يا نه. تقريبا همه موافق بودند بجز فاطمه كه انگار هنوز هم به حرفهاي استادش فكر ميكرد...
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع