eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ‼️دوم: خرس‌های رقصان، بال‌های رنگی... صدف هدفون را روی گوشش جابه‌جا کرد، و روی تخت دراز کشید. دکمه‌های مانتویش را باز کرد تا راحت‌تر نفس بکشد. حال عوض کردن لباس‌هایش را نداشت. شیدا اما پشت میز نشسته بود ، و با لپتاپش کار می‌کرد. صدف آرام و زمزمه‌وار همراه آهنگ می‌خواند: Someone holds me safe and warm (کسی مرا به گرمی در آغوشش گرفته‌است) Horses prance through a silver storm... (اسب‌ها در این طوفان نقره‌ای عبور می‌کنند...)​ صدف داشت آرام‌آرام با موسیقی خوابش می‌برد که شیدا پرسید: - چی گوش می‌دی؟ عباس هدفون را روی گوشش فشار داد ، و سعی کرد صدای شیدا و صدف را از هم تشخیص دهد. بعد روی خط حسین رفت: - آقا براتون بفرستم آنلاین گوش بدین؟ صدای حسین آمد که: - آره بفرست. صدف چشمان خمارش را باز کرد و با صدایی گرفته گفت: - همون آهنگ که توی هواپیما گوش می‌دادم. شیدا زیرچشمی به صدف نگاه کرد. چهره‌اش برخلاف دفعات قبل شاداب نبود. حتی چشمان قهوه‌ای‌اش کمی سرخ شده بودند و شیدا می‌دانست بخاطر خواب‌آلودگی نیست. حس کنجکاوی دخترانه‌اش را نتوانست کنترل کند: - توی هواپیما هزاربار اینو گوش دادی، دیگه منم حفظش شدم. چرا گیر دادی بهش؟ - نمی‌دونم. دوسش دارم. یاد بچگیم می‌افتم... یاد روزای خوب زندگیم. آخه این مال یه فیلمه و خواننده‌ش هم داره از بچگیش می‌گه. حس می‌کنم درکش می‌کنم. شیدا ابروهای کم‌پشتش را بالا انداخت: - اوه! چه احساساتی! یه جوری حرف می‌زنی انگار الان زندگیت خوب نیست. بعد کامل چرخید طرف صدف و به چشمانش خیره شد: - دیوونه! زندگی تو توی کانادا صدبرابر بهتر از زندگیت توی این خراب‌شده‌س! صدای آهنگ انقدر بلند بود ، که از هدفون صدف شنیده می‌شد. حالا آهنگ به اوجش رسیده بود. صدف تلخ خندید و صدایش بغض‌آلود شد: - آره. خیلی بهتره. هم شغل خوب دارم، هم حقوق خوب، هم خونه، هم ماشین... آزادم، هرکار دلم می‌خواد می‌تونم بکنم، هرجور دلم بخواد می‌تونم بپوشم... شیدا با حالتی کلافه گفت: -خب دیگه چه مرگته عزیز من؟ صدف نتوانست خودش را کنترل کند. اشکی از گوشه چشمش سر خورد: - نمی‌دونم... خیلی وقتا، مخصوصا وقتی توی هوای ابریِ تورنتو دلم می‌گیره. تنگ می‌شه؛ نمی‌دونم برای چی. شاید برای همین خراب‌شده! شاید برای مامان و بابام... برای خواهر و برادرام. روزای اول اینطور نبودم. تا یه سال اول، عشق و حال بود. کار و درس و همه چیزایی که عاشقش بودم. ولی کم‌کم دلم تنگ شد... وقتی مانی اومد توی زندگیم دوباره همه چی خوب شد... ولی... ادامه نداد. دلش نمی‌خواست بغضش بشکند. خواست حرف دیگری پیش بکشد: - شیدا، تو چند وقته آلمانی؟ اونجا دلت نمی‌گیره؟ -نمی‌دونم. من روی زندگیِ توی ایرانم یه شیفت دیلیت گرفتم و خلاص. هیچوقت هم دلم برای این مملکت تنگ نمی‌شه.
قسمت صدف انگار داشت با خودش حرف می‌زد: - ولی من از هوای ابری بدم می‌آد. دلم می‌گیره. اصلا انگار اونور آب همه دلشون گرفته. انقد که هوا همش ابریه. شیدا به حرف‌های صدف پوزخند زد. صدف لب باریکش را گزید و بعد از چندلحظه گفت: - اگه اون لعنتیا از دانشگاه اخراجم نمی‌کردن، الان توی مملکت خودم یه کسی شده بودم. شیدا که داشت با بی‌تفاوتی به صدف گوش می‌داد، لبخندی زد که دندان‌های ردیف و سپیدش را به رخ کشید و گردنش را کج کرد: - عزیزم! تو و امثال تو توی این مملکت به هیچ‌جا نمی‌رسین. حداقل تا وقتی اینا سر کارن. همون بهتر که اومدی کانادا. اونا قدر تو رو بیشتر می‌فهمن. صدف با چشمان پر از اشکش به شیدا نگاه می‌کرد. شیدا از جایش بلند شد و کنار صدف روی تخت نشست. دستان صدف را گرفت و خیلی جدی به چشمانش نگاه کرد: - اگه دوست داری توی همین ایران به یه جایی برسی، باید کمک کنی تا کار این حکومت رو تموم کنیم. اون وقت ایرانم می‌شه اروپا. صدای بیت‌های پایانی آهنگ، می‌دویدند میان جملات شیدا: Figures dancing gracefully (...عکس‌ها و نقش‌ها به زیبایی حرکت می‌کنند) Across my memory (همه این‌ها را به یاد می‌آورم...)​ صدف با حالتی نامطمئن و صدایی لرزان پرسید: - مطمئنی میشه؟ - اگه ما بخوایم میشه. این دفعه کارشون تمومه. صدف انگار باور نکرده بود. ترس در چشمانش موج می‌زد. آهنگ دوباره از اول شروع شد: Dancing bears, Painted wings (خرس‌های رقصان، بال‌های رنگی) Things I almost remember (همه آن چیزی است که به یاد می‌آورم...)​ شیدا خواست حالش را عوض کند: - نگفتی این آهنگ مال چه فیلمیه؟ صدف به زور لبخند کج و کوله‌ای زد: - یه فیلمه درباره انقلاب روسیه... شیدا ضربه‌ای آرام سر شانه صدف زد: - یادت باشه بعدا دانلودش کنی با هم ببینیم. و ناخودآگاه همراه آهنگ خواند: Figures dancing gracefully (...عکس‌ها و نقش‌ها به زیبایی حرکت می‌کنند) Across my memory (همه این‌ها را به یاد می‌آورم...)​ عباس هدفون را از روی گوشش برداشت و زیر لب غرید: - از این دوتا چیزی درنمی‌آد. - شنیدم چی گفتی! عباس دستپاچه شد. حسین بود. به من‌من افتاد: - حاجی منظورم اینه که... - می‌دونم. فعلا میلاد اونجا باشه کافیه. تو پاشو بیا اداره، کارت دارم. الانم کمبود نیرو داریم، باید در مصرفتون صرفه‌جویی کنم. عباس که از ماندن در اتاق خسته شده بود، از جا جهید و کتش را برداشت: -الساعه می‌آم. 🇮🇷ادامه دارد.... ✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا 🌟کپی بدون نام نویسنده پیگرد الهی دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاری به این نداریم که قبل از انقلاب هم پوشش زنان همین بوده یا نه ولی این عکسی که با ان مردم را فریب می دهی مربوط به پوشش زنان سوری در دهه ۷۰ میلادی است ..‌ دقیقا با همین تکنیک ها روزانه هزارو یک خبر جعلی میسازند...
چند قاب از مراسم دیروز ... من عاشق عکس‌های آخر شدم. چقدر شور و حال داره 😍 دم عکاس‌هاشون گرم