eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سنگرشهدا
❤️ اي بر عهد خود ایستاده ايم چون کوه باشد الهی عمرتان چون نوح تو يادگار جبهه های عشق و ايثاری بر انقلاب و نهضت ما با معرفت يار توايم مشتاق ديدار توايم در فتنه عمار توايم ما ياورت هستيم خاک درت هستيم «سلم لمن سالمکم آقا حرب لمن حاربکم آقا» اي نائب المهدی گل زهرا دشمنت شديم بر دشمنت مولا فصل الخطاب است گفته ات روز نه دی بهر ما روز بصيرت شد تجديد ميثاق يه امت با ولايت شد بر جان و ما ولی با ديدنت دل منجلی بر دشمنت لعنت بر ياورت رحمت «سلم لمن سالمکم آقا حرب لمن حاربکم آقا» سيمای تو عشق جوانان است جانت به والله جان ايران است است از ظلمت شب سوی تو ماه خراسانی پر می زنيم و می شويم آيات قرآنی با خنده ات محشر کنی اگر لب تر کنی گر تو هوای سر کنی خنجر به اين حنجر من می زنم «سلم لمن سالمکم آقا حرب لمن حاربکم آقا» 📎پ ن : ولایت و زعامت ولی امر مسلمین جهان، نائب المهدی، ای عزیز بر همه شما مبارک باد🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💠 حدیثی جعلی و کاملا غلط در فضای مجازی متاسفانه توسط نیروهای انقلابی برای تائید انقلاب از کلام اهل بیت (ع) در حال پخش است، ابتدا متن کامل حدیث را می گذاریم و سپس آن را نقد می کنیم: 🔰متن حدیث جعلی : 🔵 امام صادق عليه السلام فرمودند: 🌕 ویَنقَلِبُ مُلکُ العَجَم فی مُحَرَّم یَسفِکُ الدَّماءِ حتّی یَفِرُّ مَلِکُ العَجَم لِئَلّا یَأخُذُهُ النّاس ثُمَّ یُهلکُ غَمَّا وَتَدوُمُ الفِتنَهُ وَیَدوُمُ الأِنقلاب وَبَشِّر النّاس بِظُهورِ الحُجَّه(عج) درسرزمین عجم انقلاب می‌شود وشاه ایران درمحرم خونهای زیاد می‌ریزد (کشتار ۱۵خرداد درماه محرم) و سپس شاه از ایران فرار کرده تا مبادا اورا مجازات کنند (شعار‌ مردم: قسم به خون شهدا، شاه تورا می‌کشیم) سپس شاه ازشدت غم، هلاک می‌شود (دق مرگ شدن شاه) ولی فتنه‌ها ادامه می‌یابند و انقلاب نیز باقی می‌ماند ودر آنزمان مردم را بشارت ده به ظهور حجت(عج) 📚 بیان الائمه جلد ۱ ص ۲۲۲ 👆👆👆 این حدیث را اولین بار جناب شیخ مهدی زین العابدین که متوفی 1420 ق می باشد در کتاب «بیان الائمه للوقائع الغریبه و الاسرار العجیبه» آورده و هدفش هم آوردن مطالب عجیب و غریب در این کتاب بوده است، روایتی که هیچ سند متقدمی ندارد و معلوم نیست ایشان از کجا آورده !!!! ✅ خدا رحمت کند علامه بزرگوار مرحوم سید جعفر مرتضی عاملی ، استاد بزرگ تاریخ اسلام را که در کتاب شریف خودشان به نام " بيان الأئمة و خطبة البيان في الميزان " خیلی عالی و کامل این کتاب را نقد کردند و به قول معروف با خاک یکسان کردند ! 👌 حالا عده ای آمده اند و در حد وسیع این روایت غلط را از این کتاب پر غلط نشر داده اند !!! 💠 بزرگواران دقت کنید، به خدا قسم این روایات جعلی را شبکه های ضدانقلاب و طیف شیرازی و اللهیاری و... می گیرند و به دیگران نشان می دهند و می گویند نگاه کنید ، مدعیان انقلاب را نگاه کنید، برای تائید خودشان روی به جعل روایت آورده اند !!! به خدا مایه شرمساری هست، قبلا هم از این اشتباهات صورت گرفت و حدیثی جعلی با مضمونی دیگر نشر داده شد 👈 یعنی انقلاب ما اینقدر مظلوم شده که هیچ راهی برای دفاع آن نداریم و باید به جعل حدیث روی بیاوریم؟ 👌 اینجاست که به عمق سخن رهبری پی می بریم که در 18 تیر سال 90 فرمودند در مباحث مهدویت باید افرادی کار کنند که متخصص حدیث و رجال و سندشناس باشند. 🔰 هر کس ادعا دارد این روایت سند متقدم ( حدود قبل قرن 7 قمری) دارد برای ما بفرستد تا حرف خود را پس بگیریم. ولی قاطعانه می گوییم نگردید که نیست !!!! خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن که نشر دهنده حدیث جعلی نباشیم ! ✍️ احسان عبادی / مدرس مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبلیغات رسانه ای کاری می‌کنه که ملت میگن هیتلر رو حرم امام رضا دیدن‼️
🔺وظیفه سازمان NSA ( ) کنترل ، تجزیه و تحلیل در پنج حوزه زیر می باشد : ▪️کلیه خطوط مخابرات جهان ▪️سیستم عامل کلیه پلت فرم ها ▪️موتورهای جستجو ▪️امنیت اطلاعات ▪️امنیت شبکه 🍃این سازمان ، در خودش ۱۷ سازمان جاسوسی دارد . سایت NSA.org صفحه رسمی این سازمان ، در قسمتی بنام ، درباره ی ما ، وظایف سازمان را عنوان کرده است . ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
قسمت #شش صدف انگار داشت با خودش حرف می‌زد: - ولی من از هوای ابری بدم می‌آد. دلم می‌گیره. اصلا انگا
🌟رمان جذاب و دلنشین جلد اول قسمت *** امید دستش را زیر چانه زد و گفت: - من هرچی فکر می‌کنم، بین این دوتا و یه تیم ترور ارتباطی کشف نمی‌کنم. عباس سر تکان داد و حرف امید را تایید کرد: - راست می‌گه حاجی. مخصوصا صدف اصلا بهش نمی‌آد مفهومی به اسم عملیات تروریستی به گوشش خورده باشه! حسین با یک لبخند ملیح فقط نگاهشان می‌کرد. بعد، به صابری نگاه کرد و سر تکان داد که یعنی بگو! صابری نگاهی به برگه‌های مقابلش انداخت: - حتما آقایون اخبار رو بررسی کردن. این طور که داره از رسانه‌های این طرف و اون طرف بوش میآد، جامعه ایران شدیدا داره به سمت دوقطبی شدن می‌ره و جامعه تقسیم شده به موافق و مخالفان دولت. طوری که همه مسائل، حتی فرهنگی و اقتصادی هم داره سیاسی میشه و سریع دوتا حزب مقابل هم می‌ایستن. امید که داشت روی کاغذ سپید مقابلش بی‌هدف خط می‌کشید، به صندلی تکیه زد و گفت: - خب این که چیز جدیدی نبوده. همیشه قبل انتخابات اینطوری میشه. صابری سرش را تکان داد و تلخندی مهمان لب‌هایش کرد: -بله، اما بعیده گزارش‌های اخیر رو نخونده باشید. خود شما فکر کنم بیشتر از من در جریان طرح عملیات «سیاه» باشید، الان چندسالی هست سازمان سی.آی.اِی داره علیه ایران اجرا می‌کنه. اگه یادتون باشه، بعد اولش توی زمینه اقتصادی بود و جریانات بورس و کاهش قیمت نفت که باعث تورم توی سال هشتاد و هفت شد... و بعد هسته‌ایش هم مسائل مربوط به ویروس استاکس‌نت و ماجراهایی که توی صنعت هسته‌ای پیش اومد... خب بعد سومش چندماهی هست داره اجرا می‌شه و نباید ازش غافل شد. خط‌کشی‌های بی‌هدف امید داشت اعصاب عباس را به هم می‌ریخت. خودکار را از دست امید بیرون کشید و روی صندلی جابه‌جا شد: - اگه اشتباه نکنم باید بعد سوم باید فرهنگی باشه درسته؟ صابری سر تکان داد: - بله دقیقا. همین چندماه پیش بود که شبکه بی‌.بی.سی فارسی کارش رو شروع کرد و دولت انگلستان هم کلی براش خرج کرد، اونم توی شرایطی که رشد اقتصادیش منفی بوده و توی بحران قرار داره. این یعنی تاسیس یه قرارگاه رسانه‌ای برای تولید محتوا علیه نظام. درضمن، طبق گزارش‌هایی که اخیرا بهمون رسیده، الان با موج ورود افراد ایرانی‌الاصل از کشورهای اروپایی و امریکا مواجهیم. آدمایی که اکثرا ارتباطشون با سرویس‌های جاسوسی معاند هم تایید شده و مشخصه که با یه برنامه از پیش تعیین‌شده، دارن وارد ایران می‌شن. از قشر خاصی هم نیستن؛ دانشجو، تاجر، خبرنگار... از جمله همین خانم صدف سلطانی و شیدا فرخی. الان خیلی از تیم‌ها سوژه‌های مشابه ما دارن و با این مسئله درگیرن. وقتی اینا رو، با گزارش‌های دیگه کنار هم بذاریم، به یه نتیجه می‌رسیم... امید پرید میان حرف صابری: - کودتای مخملی! صابری با حرکت سر تایید کرد. عباس نفسش را با صدای بلندی بیرون داد و روی صندلی رها شد: - هوف... پس کارمون دراومده. ✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا 🌟کپی بدون نام نویسنده پیگرد الهی دارد
قسمت صابری برگه‌های مقابلش را نظم داد: - این یه نقشه تکراریه ادعای تقلب توی انتخابات، کشوندن مردم به خیابون، اعمال فشار به حکومت کشور هدف و درنهایت براندازی. عین کاری که توی گرجستان و اوکراین و چندتا کشور دیگه کردن. حسین ماژیک را برداشت ، و از جایش بلند شد. پای تخته ایستاد چندبار ماژیک را کف دستش زد و به زمین چشم دوخت. بعد گفت: -با توجه به برداشتی که همه‌مون از روحیه صدف داشتیم، بعیده صدف خودش بدونه توی چه باند خطرناکی قرار گرفته. هنوز معلوم نیست برای چی با شیدا اومده. شاید فقط یه پوشش باشه برای توجیه این که دوتا دانشجو که خارج از کشور درس می‌خونن، اومدن به خانواده‌شون سر بزنن. بعد چرخید طرف صابری: - خانم صابری، شما زحمت بکش ببین خانواده صدف کجا زندگی می‌کنن و شرایطشون چطوریه. و ادامه داد: - اما شیدا، درواقع ادامه تیم تروری هست که با حمایت مالی حانان فرستاده شده ایران. و باید همین روزا با بقیه اعضای تیم ارتباط بگیره یا باهاش ارتباط بگیرن. عباس پرسید: - خب الان این تیم ترور قراره افراد مهم رو ترور کنه؟ یا چی؟ -تا جایی که اویس به ما خبر داد، این تیم و تیم‌های مشابهش توی اصفهان و شهرهای دیگه قراره سازماندهی بشن برای ایجاد آشوب و هدف نهایی‌شون هم جنگ شهریه. امید زیر لب «یا ابالفضل»ی زمزمه کرد ، و لبش را گزید. همه ساکت شدند. واضح بود جنگ شهری یعنی جدی‌ترین قدم دشمن برای براندازی؛ قدمی که ممکن است به عنوان قدم آخر طراحی شده باشد. حسین چندبار با ماژیک به تخته ضربه زد و گفت: - بچه‌ها درسته که نقشه دشمن خیلی دقیقِ، درسته که همه دشمنان نظام جمع شدن تا کار رو یکسره کنن، درسته که این نقشه اونا توی چندتا کشور جواب داده؛ اما یه چیزم یادتون نره؛ اونم این که اونا حساب همه چیز رو نکردن. اولا، امریکا توی همه کشورایی که دچار کودتای مخملی شدن، سفارت داشت. اما توی ایران سفارت نداره. و این یعنی چشم امریکا توی ایران کوره و لانه جاسوسی نداره؛ هرقدر هم جاسوس داشته باشه. دوم این که، هیچکدوم از کشورهایی که کودتای مخملی توشون جواب داد، ولایت فقیه نداشتن. اما الحمدلله، ما ولایت فقیه رو داریم. نزدیک سی ساله می‌خوان کار نظام تموم بشه، همه زورشون رو هم زدن، از گروهک‌های جدایی‌طلب مثل کومله و دموکرات بگیر تا ترورهای منافقین و جنگ و فتنه‌های قومی. اما نتونستن و اگه ما بازم توکلمون به خدا باشه و کارمونو درست انجام بدیم، ان‌شاءالله این بار هم تیرشون به سنگ می‌خوره. فقط یادتون باشه، حجم کار امسال خیلی سنگینه و کمبود نیرو داریم. باید تا میشه همه کارا رو خودمون انجام بدیم. رو کرد به امید و گفت: - پیام بده به اویس، ببین زمان پرواز حانان چه زمانیه. باید چهارچشمی حواسمون بهش باشه. بعد عباس را مخاطب قرار داد: - امشب سارا وارد ایران می‌شه. سایه‌به‌سایه می‌ری دنبالش تا ببینی کجا می‌ره و چکار می‌کنه. تا قبل این که سارا بیاد هم برو دست اون رفیقت... چی بود اسمش؟ عباس خندید: - کمیل رو می‌گید؟ - آهان کمیل... آره برو دستشو بگیر بیار کمکمون. هماهنگیاش انجام شده. قرار بود یه ماموریت دیگه بره ولی لغو شد. اینجا نیازش دارم. - چشم آقا. رفاقت عباس و کمیل، حسین را یاد رفاقتش با وحید می‌انداخت. به ساعتش نگاه کرد؛ نزدیک اذان ظهر بود. رفت که وضو بگیرد.
قسمت *** مقابل آینه وضوخانه ایستاد ، و مشتی آب به صورتش زد. سرش را که بالا آورد و دوباره به آینه نگاه کرد، چشمش به وحید افتاد. مثل همیشه، ناخودآگاه صورتش شکفت: - سلام برادر! با هم عقد اخوت خوانده بودند. قرار بود مواظب هم باشند؛ مبادا راهشان را کج بروند. بخاطر وحید، وضویش را سریع‌تر گرفت و رفتند برای نماز هنوز در صف‌ها ننشسته بودند ، که حسین متوجه نوجوانی شد همسن و سال خودشان. نوجوان کمی دورتر از صف‌های نماز ایستاده بود و این پا و آن پا می‌کرد. لباس‌هایش زیادی کهنه و مندرس بودند ، و به تنش زار می‌زدند. یک چشم نوجوان به در مسجد بود و چشم دیگرش به صف‌های نماز. انگار نگران چیزی بود. وحید گفت: - نکنه منافق باشه، اومده بمبی چیزی بذاره؟ حسین خندید و بلند شد که برود سراغ نوجوان: - آخه چرا باید توی این مسجد بمب بذارن؟ قدم تند کرد به طرف نوجوان. نوجوان که متوجه شده بود حسین به طرفش می‌آید، خودش را جمع و جور کرد و لبخند زد. حسین زودتر برای دست دادن دست دراز کرد: - سلام برادر. الان نماز شروع می‌شه! وقتی به نوجوان رسید، تازه فهمید چشم‌هایش آبی‌ست. یک لحظه، مسحور رنگ آبیِ چشمان پسر شد. ریش و سبیل کم‌پشت و قهوه‌ای رنگش تازه جوانه زده بودند. نوجوان گفت: - سلام. ببخشید، این مسجد برای اعزام به جبهه هم ثبت‌نام می‌کنه؟ حسین از حالت حرف زدن نوجوان جاخورد. بدون لهجه و اتوکشیده حرف می‌زد؛ شیوه صحبت کردنش به لباس‌های مندرسش نمی‌خورد. سرش را تکان داد: - آره. فعلا بریم نماز بخونیم تا دیر نشده. و دست نوجوان را گرفت و دنبال خودش برد: - راستی نگفتی اسمت چیه برادر؟ نوجوان که هنوز خجالت می‌کشید، سربه‌زیر زمزمه کرد: - سپهر. دیگر رسیده بودند به صف‌های نماز. حسین وحید را نشان داد: - این رفیقم وحیده، منم حسینم. -از آشنایی با شما خوشحالم. چقدر کتابی حرف می‌زد سپهر! حسین به این فکر می‌کرد که حتما اسمش را از روی رنگ چشمانش انتخاب کرده‌اند؛ آبی به رنگ سپهر؛ به رنگ آسمان. مهرِ سپهر به دلش افتاده بود. ✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا 🌟کپی بدون نام نویسنده پیگرد الهی دارد
قسمت *** نماز که تمام شد، امید سرش را آورد کنار گوش حسین و گفت: - فردا صبح حانان با یه پرواز اردنی میاد ایران. حسین فقط سرش را تکان داد ، و گفتن تسبیحات را قطع نکرد. قرارش با سپهر بود؛ قرار گذاشته بودند تسبیحات بعد نماز را هیچ‌وقت ترک نکنند. ذکرش که تمام شد، برگشت سمت امید: - از کدوم کشور می‌آد؟ - ترکیه. حسین بلند شد و پشت سرش، امید قدم تند کرد تا به حسین برسد و هم‌قدم‌ش شود: - حاجی این اویس کیه که انقدر خبراش دقیقه؟ حسین بدون این که برگردد، لبخند کمرنگی زد: - اویس اویسه دیگه! امید شاکی شد: - حاجی چرا می‌پیچونی آخه؟ - چون نمیشه بهت بگم. حداقل فعلا نمیشه. ممکنه جونش به خطر بیفته. وارد اتاق جلسات شدند. بقیه بچه‌های تیم زودتر نمازشان را خوانده بودند. کمیل که کنار عباس ایستاده بود، جلو آمد و سلام کرد. حسین با کمیل دست داد و چندبار زد سرش شانه‌اش. پشت میز نشستند و حسین، کمیل را توجیه کرد. قرار شد عباس ت.م «تعقیب و مراقبت» سارا را بر عهده بگیرد و کمیل هم حواسش به حانان باشد. بعد بیسیم زد به میلاد و گزارش خواست. میلاد با بی‌حوصلگی گفت: - حاجی صبح تاحالا از جاشون تکون نخوردن. فقط برای ناهار یه سر رفتن رستوران هتل. کسی هم نیومد سراغشون. 🇮🇷ادامه دارد.... ✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا 🌟کپی بدون نام نویسنده پیگرد الهی دارد
سه شنبه👇