چیک چیک...عشق
قسمت ۱۷۵
درسته من پسر عمتم ولی نا محرمیم ، اینو بفهم ، بابای من عکس دیده ، نمیشه انکارش کرد
با بدبختی دستامو گذاشتم روی صورتم و باز به هق هق افتادم ... در واقع می فهمیدم اما خودمو میزدم به اون راه
دلم نمی خواست باور کنم بخاطر یه مسئله به این کوچکی حالا سرنوشت و آینده ام قراره بیفته تو دستای حاج کاظمی که هیچ کس حتی بابای خودم روی حرفش نه نمی آورد !
یه مدت که گذشت هر دو آروم تر شدیم ، سرم رو تکیه دادم به شیشه و گفتم :
_حالا چی میشه حسام ؟
_الهام ، تا حکمتی تو کار نباشه هیچ وقت هیچ اتفاقی نمیفته ،
اونی که این مزخرفات رو فرستاده هم مطمئن باش نمی دونسته عاقبت کارش میشه تعیین کردن وقت واسه جلسه خواستگاری وگرنه اصلا این کارو نمی کرد
_یعنی چی ؟
_یعنی من مطمئنم طرف می خواسته به من یا تو ضربه بزنه نه به بابام !
_خوب چه ربطی داره ؟ من اصلا نمی فهمم چی میگی ؟
_هیچی ، بذار مطمئن بشم بهت میگم ، فعلا نباید کسی از قضیه امروز چیزی بدونه ... بذار صبر کنیم و ببینیم چی میشه
همیشه نباید جنگید ، یه جاهایی باید بر خلاف آب حرکت کرد ولی وقتی همه چیز علیه تواه بهتره بری سمت موافق
_داری میگی که هیچ مخالفتی نکنیم ؟ یعنی شب جمعه شما بیاین برای ...
زبونم نچرخید ، حس بدی داشتم ... دلم شکسته بود .
_نمی دونم به خدا نمی دونم . ولی تو رو جان مادرجون که اینهمه برای جفتمون عزیزه یه بار به من اعتماد کن
دختردایی
قول میدم پشیمون نشی ، من یه بار تو اعتماد کردم یادت نرفته که ؟ حالا وقت جبران کردنه
منتظر بود ... ازم جواب می خواست ، چی می تونستم بگم وقتی حداقل خودم می دونستم که حسام تنها کسیه که
بهش اعتقاد داشتم حداقل تو این شرایط !
در ضمن راه دیگه ای نداشتم ... نگاهش کردم ، برای اولین بار یه حس غریبی به دلم چنگ انداخت ... دلم نمی خواست از نگاهش دل بکنم
انگار تا حالا ندیده بودمش ، شایدم داشتم چیزی رو می دیدم که قبلا برام دیدنی نبود !
درکش سخته اما همونجا با اون حال بد ، زیر نگاه خیره اش انگار دلمو بهش باختم ... وقتی هم دل ببازی یعنی عقلت رو از قبل پیش کش کردی
چیزی نگفت ،چیزی نگفتم ، لبخندی زد و ماشین رو روشن کرد ... خوب شد که حسام انقدر شعور داشت
وگرنه باید می رفتم میمردم که 5 دقیقه زل زدم تو چشمش و مثل عقب افتاده ها انگار که آدم ندیده باشم خیره بودم تو صورتش !
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۷۶
تا خود خونه سکوت مطلق بود ، حتی حال گریه کردنم نداشتم ... وقتی رسیدیم گفتم :
_حسام من همیشه بهت اعتماد داشتم و دارم ، بعد از خدا که خودش می دونه خطایی نکردیم چشمم به تواعه...
خودت درستش کن
پیاده شدم و با دستای بی جونم به سختی کلید انداختم و رفتم بالا
با همه حال خرابم لباس هام رو عوض کردم ، دست و صورتم رو شستم و رفتم به زور چند تا لقمه ناهار خوردم تا مامان مشکوک نشه
کافی بود بو ببره تا مثل همیشه کلید کنه بهم ، ظرف ها رو ریختم توی ظرفشویی و رفتم تو اتاقم در قفل کردم و دراز کشیدم
بغضی که هنوز کامل نشکسته بود و سر گلوم سنگینی می کرد مثل یه آتشفشان فوران کرد و ترکید
سرم رو فرو بردم توی بالش و تا می تونستم زار زدم ، حس می کردم وسط یه ضبدر گیر کردم که از چهار طرف به بن بست می خوره
اونقدر به حال خودم گریه کردم که به سرفه افتادم ... دلم برای حسام می سوخت ، دستی دستی داشتم زندگیشو به گند می کشیدم
وقتی یادم می افتاد که جلوی چشم من سیلی خورده از خودم بدم می اومد ،
شاید اگر من انقدر وبال گردنش نمی شدم تو این مدت حالا وضعش این نمی شد
کاش می دونستم کدوم از خدا بی خبری چجوری دیروز ازمون عکس گرفته و انقدر داغ فرستاده برای حاجی !
یهو انگار یه جرقه خورد به ذهنم ، سریع نشستم و موهام رو که چسبیده بود به صورت خیسم زدم کنار
چقدر من خنگم ! چطور تا حالا یادم نیفتاده بود ؟ محکم کوبیدم روی پیشونیمُ حمله کردم سمت کیفم و گوشیم رو پیدا کردم ...
یه پیام جدید از مزاحم !
صدای شکستن میاد ، چقدر لذت بخشه ببینی و بشنوی !!!
خدایا چرا نفهمیدم این مزاحمه بود که دیروز تو کافی شاپ بهم اس ام اس داد ، امروز گفت که چی میشه ،
اینم از پیامی که دقیقا وقتی فرستاده که از دفتر حاجی بیرون اومدیم ...
کار خودشه ! باید به حسام می گفتم
سریع شماره اش رو گرفتم ، همیشه آهنگ پیشوازش آدمُ آروم می کرد ...
_الو
_حسام کجایی ؟
_چیزی شده ؟
_نه یعنی آره .. یه چیزی فهمیدم باید حتما بهت بگم
_خوب بگو ، چی فهمیدی ؟ چرا صدات گرفته ؟
_هیچی ، کی میای خونه ؟
_ببین الهام فکر نکنم صلاح باشه تو این چند روز من و تو رو حداقل تو خونه با هم ببینند ... می فهمی که ؟
راست می گفت ، تو این اوضاع ممکن بود برامون دردسر بشه ...
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۷۷
_الو ؟
_حق با تواه
_نگران نباش درست میشه ، حالا بگو ببینم چی شده ؟
_خیلی وقت بود که می خواستم بهت بگم ، چند وقتی هست که یکی مزاحمم میشه یعنی فقط پیام میزنه و مزخرف می فرسته
نمی دونم کیه چون خط جدیدم رو به کسی ندادم
_الان باید بگی ؟ یعنی من غریبه بودم ؟
_این چه حرفیه ؟ من فقط نمی خواستم بیشتر از این مزاحمت بشم
_مزاحم ... این صد بار تو مزاحمم نبودی و نیستی ، حالا این مزاحمی که میگی چی می نویسه ؟
_حرف های قبلیش همه چرندیات بوده ، ولی خوب دیروز که توی کافی شاپ نشسته بودیم برام یه پیام فرستاد
انگار که اونجا بود و ما رو با هم می دید ...
امروزم دو تا پیام زده که الان دیدم
حسام بخدا این خوده اونیه که دیروز ازمون عکس گرفته و فرستاده برای بابات
_عجیبه ! پیام هاش رو که پاک نکردی ؟
_نه همش رو دارم
_من تا نیم ساعت دیگه می رسم خونه ، سر راه میام اگر اشکالی نداره گوشیت رو چند ساعتی بهم بده
_باشه حتما
_فعلا
_خداحافظ
وقتی میس انداخت فهمیدم حتما پشت دره ، چادر رنگی مامان رو انداختم روی سرم و در رو باز کردم
وقتی چشمش به قیافه ام افتاد با تعجب گفت :
_الهام این چه وضعیه !؟ دو ساعت نشده اومدی خونه ... یادت رفت قول و قرارت رو ؟
گوشی رو گرفتم سمتش و گفتم :
_سعی کن پیداش کنی ، فکر نکنم پارسا باشه یعنی تقریبا مطمئنم چون اون هیچ چیزی از خانواده من نمی دونست
موبایل رو گرفت و با پوزخند گفت :
_خوب بحث عوض می کنی ، تو به فکر خودت باش من این ماجرا رو ختم به خیر می کنم ...اما اگر زندایی بفهمه
دیگه ..
کلافه گفتم :
_خیالت راحت نمی فهمه ، حواسم هست انقدر منو نصیحت نکن
از لحن تندم ناراحت شد اما فقط گفت :
_باشه ببخشید ، گوشی رو برات می فرستم
و رفت بالا .. درُ بستم و چادر رو با حرص از سرم کشیدم چشمم افتاد به خودم توی آینه ، بیچاره حسام حق داشت !!
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
آقای خونه!👏 ♨️دختري كه پدرش، براي او وقت ندارد دوستي و صميميتي با او برقرار نمي كند، آسان گير و يا
پستهای دوشنبه(حجاب وعفاف)👆
روز سه شنبه (امام زمان (عج) و ظهور👇
📌 "سلام بر بقية الله"
📖 «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»*۱
🌸 امام باقر در مورد این آیه میفرمایند:
«...پس هنگامی که ظهور نماید، به کعبه تکیه می دهد و ۳۱۳ نفر (یاران خاص) نزد او جمع می شوند و اولین سخنی که بیان میکند، این آیه است: (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لکم...) سپس می فرماید: منم بقیه الله در روي زمین و جانشین و حجت خدا بر شما، پس هیچ سلام کننده ای به او سلام نمیکند، جز اینکه می گوید: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِه»*۲
🔹 ناسپاسی مردم در مورد اهل بیت و نفهمیدن این حقیقت که امام خیر مطلق است، سبب شد وقتی نوبت به امامت حضرت مهدی رسید، برای اینکه زمین از حجت خدا خالی نماند، چاره ای جز غیبت ایشان باقی نماند. زیرا «خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد، جز آنکه آن ها خودشان را تغییر دهند. (کفران نعمت نمایند)»*۳
🔺 امان از نفس که بخش زیادی از بدبختی های ما از وجود اوست. اگر حریف نفسمان می شدیم، امامت امام زمان به تاخیر نمیافتاد و لقب ایشان بقیه الله نمیشد.
۱. سوره هود، آیه ۸۶
۲. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۳۳۱
۳. سوره انفال، آیه ۵۳
#مهدویت_در_قرآن (جزء دوازدهم)
❣ @Mattla_eshgh
📌 #تلنگر
خوبه!
ادامه بده!
صبحها دیر پاشو
برنامه خودتو اجرا نکن
تنبلی کن
هی بگو بیخیالش
عالیه همینجوری پیش برو
و انتظار روزای خوب رو داشته باش!
صهیونیست ها دارن به نیت گند زدن به دنیا انقدر تلاش میکنن که نه خوابی میشناسن نه خوراکی
انقدر با نظم و برنامه ریزی کار میکنن که فکرشم نمیتونی بکنی
بعد تو
تویی که نیتت مقدسه
تویی که اگر بلند شی و حرکت کنی
خدا و لشگرش همراهتن
هنوز نشستی و درد چه کنم چه کنم گرفتی
بشین پای گوشی آفرین
برو استوری های به درد نخور کل فالویینگاتو بخون
بدو قربونت
بدو مطالب کل کانالاتو بخون
بعدشم بگیر بخواب
با همین فرمون برو جلو قطعا به امام زمان میرسی!
🔅 در انتظار باران نیست آنکه بذری نپاشیده
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
هدایت شده از شمیم سیب
4_6026355968357433572.mp3
6.27M
🔉 #تاریخ_تحلیلی_اسلام (۵۴)
📅 جلسه ۵۴ | نفاق
#هیئت_شهدای_گمنام
🔍 #ولایت_و_سیاست
@Panahian_ir
@Panahian_mp3
هدایت شده از شمیم سیب
4_6026355968357433573.mp3
7.75M
🔉 #تاریخ_تحلیلی_اسلام (۵۵)
📅 جلسه ۵۵ | نفاق
#هیئت_شهدای_گمنام
🔍 #ولایت_و_سیاست
@Panahian_ir
@Panahian_mp3
مطلع عشق
💠⚜💠⚜💠⚜💠 ⚠️هیچ کس به من نگفت😔 9⃣2⃣قسمت بیست و نهم 😢هیچ کس به من نگفت: که تو آنقدر مقام و منزلت دا
💠⚜💠⚜💠⚜💠
⚠️هیچ کس به من نگفت😔
0⃣3⃣قسمت سی ام و آخر
😔هیچ کس به من نگفت :که چرا ساعتها وقت برای فیلم و فوتبال میگذاری، اما روزی ۵ دقیقه برای شناخت امام بهتر از جانت نمی گذاری. اگر زودتر میفهمیدم که با روزی ۵ دقیقه مطالعه پیرامون امام زمانم، هفته ای ۳۵ دقیقه و ماهی ۱۵۰ و سالی ۱۸۲۵ دقیقه میتوانم درباره وجود نازنینت مطالعه کنم و مطلب یاد بگیرم حتماً این کار را میکردم، از این پس به یاری شما این مطالعه را شروع خواهم کرد تا سال دیگر همین حسرت رانخورم. و شما را بیشتر بشناسم که شنیدهام نشناختن شما، بدترین مرگ را به دنبال دارد و مرگ جاهلیت، همان وقت نگذاشتن برای شماست که عمرت صرف شود، به غیر از راه امام، در هر راهی به غیر از امام زمانت، و این همان چیزی است که دشمن میخواهد.
✅به خاطر همین، دائماً دنبال سرگرم کردن ما است تا آنقدر سرگرم شویم که متوجه غفلتمان از ولی خدا نشویم. اطرافمان پر از سرگرمی شده است، در تلویزیون، موبایل و همه جا بازی و ارزان ترین چیز سی دی بازی که مبادا از بازی دوری کنیم و در خلوت که دیگر فکرمان مشغول بازی نیست لحظه ای به یاد شما بیفتیم.
🔹کاش توفیق رفیق من تنها میشد
🔹عمر من صرف عبودیت و تقوا میشد
🔸کاش از ذائقهام لذت عصیان میرفت
🔸در همه زندگیام یار هویدا میشد
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#متن_هیچ_کس_به_من_نگفت 30
#هیچ_کس_به_من_نگفت
❣ @Mattla_eshgh
پرچم و نشان فداکاری به دانشگاه افسری امام علی (ع) ارتش اهدا میشود
🔹به پاس رشادتهای مجاهدانه دانشآموختگان دانشگاههای افسری ارتش در سالهای دفاع مقدس، با تصویب رهبر معظم انقلاب فرماندهی کل قوا، پرچم و نشان فداکاری به دانشگاه افسری امام علی (ع) ارتش اهدا میشود.
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
📝🌺📝🌺📝🌺 📝زندگی مهدوی در سایه دعای عهد 🤲 1️⃣ قسمت اوّل خداشناسی : 👈 آغاز این دعا با لفظ « اللهم » ا
📝🌺📝🌺📝🌺
2️⃣ قسمت دوّم
در این بخش ، پروردگار متعال با هفت صفت خاص یاد شده که جلوه ای خاص از خداشناسی به شمار می آید .
1- اَللّهُمِّ رَبِّ النُورِ العَظیمِ ؛ ای پروردگار نور بزرگ
❇️ « وَلِلَّه الأسمَاءُ الحُسنَی » " اعراف آیه 180 "
این آیه سه بار در قرآن تکرار شده که بیان می کند بهترین اسم ها برای خداوند است . در میان اسماء حسنی ، کلمه « الله » دربردارنده جميع صفات کمال است ؛
👌 بعد از نام الله » اسم « رب » آمده است . کلمه « رب » به معنای مالک و پرورش دهنده 💪 است ؛ یعنی « الله » هم صاحب است و هم پرورش دهنده .
در ابتدای این دعا ، تکرار کلمه رب بی حکمت نیست ؛ به ویژه در پنج فراز ، این اسم الهی آمده است ؛ زیرا ذکر کلمه « رب » و تکرار آن در دعا 🤲 ، درخواست ها را با اجابت مقرون می کند .
🔹ادامه دارد ...
#زندگی_مهدوی_در_سایه_دعای_عهد
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc