eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
#قسمت_ششم صبح به بهونه قراردرسی بایکی ازدوستام👭 ازخونه زدم بیرون. ساعت۷ونیم صبح 🕢 تارسیدم به محلی
دوهفته ای گذشته بود ازاولین دیدارمون چت📱 ،تماس صوتی📞،تماس تصویری🤳 همچنان پابرجابود. دیگه به عنوان یک دخترمذهبی خیلی ازخط قرمزهامو ردکرده بودم. نمازم،قرآنم،خیلی اعتقاداتم برام بی اهمیت شده بود.😖 کارای شخصیم هم حسابی عقب افتاده بود خونوادم شاکی بودن که چقدرگوشی دستت میگیری📱 بسه دیگه ولی سبحان شده بودهمه دنیاوزندگی من صبح وشبم🏙🌃،شام ونهارم🌭🍞،عبادت واستراحتم😴📿 همه شده بودن سبحان چندباری سوتی داده بودم وبه جای بردن اسم برادرم اسم اونامیگفتم😧 درکنار همه این مسائل میترسیدم خونوادم بفهمن.😱 اگه پدرم،مادرم،برادرم متوجه میشدن دیگه خیلی ناراحت میشدن😖 هزارتاقفل ورمزبودکه گذاشته بودم روگوشیم که کسی نتونه واردبشه🔒 سبحان ذهنموخیلی درگیرکرده بود ولی چیزی که بدتربود،نخوردن شرایط من وسبحان بود اختلاف سنی خیلی کم مون،نداشتن شغل،اختلاف بعضی عقاید مهم بین من وسبحان وحتی خونواده هامون، مخالفت خونوادش بااصل ازدواجش تواین سن و..... منم تواون مدت خواستگارای مختلفی داشتم که به خاطرعلاقه ام به سبحان همه شونوبه دلایل مختلف ردمیکردم.😖 چه موردهایی که میشد بیشتربهشون فکرکنم امابه خاطراین رابطه وبدون ذره ای فکرردمیکردم.😔 همه این ذهن مشغولی هاموجب این شدکه به سبحان بگم یک هفته نه زنگ بزنیم📱 بهم نه پیام📧 نه هیچی.یک هفته رهای رها باشیم درست فکرکنیم به جوانب کاروهمه چیز رودرنظر بگیریم. اگه بعدیک هفته بازم نظرمون مثبت بود✅ ادامه میدیم. یک هفته اندازه یک سال برام گذشت تواون یک هفته حتی بعضیایه بوهایی هم برده بودن درطی اون یک هفته هروقت اومدم به مسائل اشتباه وسخت رابطه فکرکنم،عشق موهوم سبحان جلوی همه چیز رومیگرفت.⛔ بعدیک هفته دیگه نتونستم دووم بیارم.بهش پیام دادم *سلام میخوام ببینمت _سلام اگه قراره جوابت منفی باشه همینجابگو.نمیخوام تو روم جواب ردبشنوم *میخوام ببینمت حضوری فقط همین وتمام دوباره همون مکان قبلی قرارگذاشتیم من زودتررسیدم بعدچنددقیقه رسید
دوتاشکلات🍬،یه بطری آب،یه بسته پاستیل هم دستش بود بطری آب روداد گفت _تواین مدت خوب شناختمت ،این بطری آب واسه اینکه میدونم اونقدرتندتندقدم برمیداری🚶‍♀️ که قطعاالان تشنه ای. این شکلات هم واسه اینکه مطمئنم صبحونه نخوردی🍞 وبااین بی جونی ضعف میکنی😓. این پاستیل هم واسه اینکه مطمئنم عاشق پاستیلی 😍 اگه شک داشتم به حرفی که میخواستم بزنم،بااین کاراش مطمئن شدم نشستیم وشروع کردم *ببین من تواین مدت مطمئن شدم که هرکسی همسرت بشه بهترین شوهردنیانصیبش شده ولی به فلان دلیل و بهمان دلیل مانمیتونیم کنارهم باشیم گفت _تاشروع کردی به صحبت جوابتو فهمیدم. همیشه دخترا👩‍🦰وقتی میخوان به یه پسرجواب👨‍🦰 رد بدن اول ازش تعریف میکنن ومیگن توخیلی خوبی ولی بعدش میگن نه. منکه گفته بودم نمیخوام جلو روم جواب رد بدی بهم چرااصرارکردی؟ هیچی نگفتم وبلندشدم تاخدافظی کنم✋🏻 بالاخره ممنون بابت کارایی که واسم کردی ،بابت همه محبت هات و.... به ساعتم نگاه کردم(ادمین : از کی واسه محبت تشکر هم میکنن!؟!😳 ) ۸:۲۵ دقیقاهمون ساعتی که اولین بارهمودیدیم وسط حرفام گفتم اهان راستی... بهم نگاه نمیکرد. گفتم نمیخوای نگاهم کنی؟ سرشواوردبالاوبااخم بهم نگاه کرد😠 *ازوقتی باهات آشناشدم فهمیدم من چقدراستعداددارم که تاحالانمیدونستم وکشفشون نکرده بودم مثلافهمیدم من چقدربازیگریم🎬 خوبه نگاهش رنگ تعجب گرفت🤨 مثلامن الان ده دقیقه اس که دارم بازی میکنم ولی تو همه حرفاموباورکردی وشروع کردم به خندیدن 😅🤣😂 سبحان بابهت وتعجب داشت به من نگاه میکرد ولی بدترین اتفاق برای من افتاده بود اگه به عشق سبحان شک داشتم الان فهمیدم که من عاشق سبحان شده بودم ...
سبحان همه فکروذهن منو تسخیرکرده بود اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم بودیم با هم حرف زدیم ،حرفهای عاشقانه💑، نگاه های عاشقانه💏 و پارا از حریم هم فراتر گذاشتیم.🙉 در کنار همه اینها من نمی‌تونستم به صورت عقلانی🧠 به ازدواج با سبحان فکر کنم . اختلافات زیادی بین من و سبحان بود که نمی گذاشت من به صورت منطقی با این مسئله کنار بیایم . صبح و شب نگران سبحان بودم. شب ها🌃 تا دیر وقت با هم چت می کردیم. من به سبحان بسیار وابسته شده بودم. همانطور که گفتم خانواده و اطرافیان من از این متفاوت شدن حال و احوالات م باخبر شده بودند. اما به جز اندکی از دوستانم کسی از رابطه من و سبحان 💑خبر نداشت . تا اینکه یک روز به صورت جدی با سبحان صحبت کردم که کی قراره بیای خواستگاری؟ چندین بار در این مورد با هم صحبت کرده بودیم اما هر دفعه به دلایلی سبحان بحث رو عوض می کرد یا می گفت به زودی، باید کار پیدا کنم، باید خونوادم رو راضی کنم. اما این بارنذاشتم از زیر کار در بره. بهش گفتم:زمان به من بگو. من،خواستگار دارم میان و میرن بالاخره برای رد کردن شون باید دلیلی داشته باشم. من نمیتونم دلیل رابطه داشتن با تو رو برای خانوادم بیارم . این دفعه مثل دفعات قبل بحثو عوض نکرد بلکه عصبانی شد😡 و گفت: تو به من اعتماد نداری من برای تو دارم خیلی کارها انجام میدم اما تو نمیتونی به خاطر من حتی خانواده خودت رو راضی کنی .😠 خلاصه اینکه بحثمون بالا گرفت و من بدون جواب دادن به سبحان اینترنت خاموش کردم و جواب پیام ها✉ و زنگ‌ها 📞شو هم ندادم. حال و هوام خیلی گرفته بود دیگه حوصله نداشتم با کسی صحبت کنم .ناراحت بودم 😞اما دلم می خواست هر چه سریعتر این ماجرا برطرف بشه از یک طرف می ترسیدم که اگر خونوادم بفهمد چه اتفاقی میافته . حال و هوای بدم به خاطر قهر با سبحان ادامه داشت. همین حال و هوا همسر برادرم را متوجه من کرد😧 و بعد از مدتی پرس و جو متوجه این ماجرا شد 😟و با من قاطع صحبت کرد :سبحان به دردت نمیخوره .اصلاً صلاحیت ازدواج با تو رو نداره.😫 سنش ،شغلش، خونوادش ،رفتارش، اخلاقش خیلی چیزها هست که به هم نمیخورین. تو لیاقتت خیلی بیشتر از اینهاست. تو دختری هستی باسواد ،با کمالات ،خونواده خوبی داری، ظاهر خوبی داری .شخصیتی مثل سبحان اصلا برازنده تو نیست.😓 من تقریباً تحت تاثیر حرفهای همسر برادرم قرار گرفته بودم اما نه آنقدر زیاد که بتوانم به طور کلی سبحان را کنار بگذارم هنوز سبحان برای من عزیز بود.💚 اما از خیلی اتفاقاخسته شده بودم. 😞 من باید همیشه همه چیز را برای سبحان توضیح می دادم اما سبحان هیچ چیز را توضیح نمی داد. هر بار از اون در مورد زمان خواستگاری میپرسیدم طفره می‌رفت همیشه شغل و خونوادش رو بهونه میکرد برای نیامدن یا دیر اومدن. سوءاستفاده های عاطفی وگاهی ... 🙊😭(چه مجازی وچه حضوری) . من هر دفعه که حضوری سبحان را می‌دیدم عذاب وجدان می گرفتم 😟به خاطر حرف ها و کارهایی که انجام می‌دهیم اما عشق سبحان هرگز به من این اجازه را نمی‌داد که در این مورد فکر کنم😓 😭😭😭 .. ❣ @Mattla_eshgh مطلع عشق درایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc مطلع عشق در تلگرام 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
مطلع عشق
#قسمت_نهم سبحان همه فکروذهن منو تسخیرکرده بود اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم
قهر و آشتی های من و سبحان ادامه داشت گاهی چند روز گاهی به چند ساعت تمام می شد . اما من هیچ وقت نمی توانستم سبحان را کنار بگذارم.😣عقل و ذهن من تسخیرشده بود. امابعدازمدتی فهمیدم من تنهادختری نبودم که باسبحان درارتباط بودم.💑 اون حتی بایکی مثل من رابطه احساسی وجنسی داشته.درکناردخترای متفاوتی که به صورت مجازی باهاشون درارتباط بود.😟 بعد از مدتها یکی از دوستان صمیمی ام که چند وقتی بود ندیده بودم اش را دیدم ازش گلایه کردم که خیلی نامردی چرا این چند وقته نیستی؟😓 تو ازدواج کردی دیگه توجهی به دوستات نمی کنی .نمیدونی این مدت من چقدر تنها بودم.😭 عذرخواهی کرد. اما دیگه الان برای عذرخواهی دیر بود .😰 مجبور شدم ماجرای خودم و سبحان رو براش بگم. دوستم دقیقا حرف‌های همسر برادرم روزد اما قاطع تر😠 و گاه دوستانه تر😕 من همیشه به حرفاش گوش می کردم و تنها دوست من نبود بلکه مثل یه خواهر مهربون بود و همراه.👭 کسی بود که چندین سال بود با هم دوست بودیم و خاطره‌های خوبی داشتیم .حالا این حرفارو داشت بهم میزد. عصبانی میشد😡 ،داد میکشید سرم 😤،ناراحت می‌شد☹ ،حتی یک بار گریه کرد.😭 گفت پشیمونم از اینکه این مدت به خاطر مشکلات خودم تورو تنها گذاشتم اما باور کن من نمی تونستم فقط به تو توجه کنم و به مشکلات خودم نرسم . اما الان اومدم هر چند دیر اما ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است .خواهش می کنم لطفاً به دلایلی که خودت میدونی از سبحان فاصله بگیر . سخت بود برای من فاصله گرفتن از کسی که چندین ماه باهاش بودم عاشقانه حرف زدیم💏 به من محبت کردهبهش محبت کردم حال و هوای زندگی منو تغییر داده اما هرچی باشه خودم میدونستم رابطه ما گناه و اشتباهههههههه😭😭😫 ...
مطلع عشق
🔴 یکی از مهمترین مباحثی که ما به اون می‌پردازیم اینه که انسان باید واقعیت های دنیا رو بپذیره. ✔️
🔸پس یکی از مسائلی که خصوصاً دختر خانم‌ها باید به اون توجه کنن همین «تخیلات قبل از ازدواج» هست که باید مراقب باشن که گرفتار این مسئله نشن✔️ 📍 یکی از مسائلی که انتظارات رو جابجا می‌کنه و تغییر میده "تلویزیون و سینما" هست؛ خصوصاً دختر خانم ها وقتی فیلم های مختلفی که در اونها زن و شوهرهای جوانِ عاشق و ثروتمند با ظاهرهای زیبا وجود دارن رو تماشا می کنن دچار تخیل میشن که ای کاش من هم، چنین همسر و زندگی داشتم...😞 🌀خب مسلما شرایط دنیا و جامعه اینطور نیست که همه بتونن چنین زندگی و همسری داشته باشن 👌مثلاً دختری که در روستا زندگی می کنه همه مردهای اطرافش کارگر و کشاورز هستن و بالاخره باید از همون مردهای اطراف خودش برای ازدواج انتخاب کنه 💢 انتخاب های انسان محدودیت داره. وقتی که انتظارات خودش رو بیش از حد بکنه این محدودیت ها باعث میشه که انسان دچار مشکل بشه پس بهتره که انسان سعی کنه تا جایی که می‌تونه این تخیلات و انتظارات خودش رو اصلاح کنه😌 ⛔️هرچقدر که انسان به تخیلات خودش دامن بزنه و بال و پر بده ضررش رو بعد از ازدواج خودش خواهد دید.... ✔️این یک زمینه ای هست برای مبارزه با هوای نفس که هر انسانی بتونه تمایلات نفسانی خودش رو به خوبی کنار بگذاره تا یک زندگی خیلی خوب و عالی رو برای خودش رقم بزنه.✅ پایان قسمت اول .... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💍 #ازدواج 💕 #قسمت_دوم 📝موضوع: نقش "رسانه" در انتظارات افراد ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴و در تخیلات خودش تجسم می‌کنه که همسر آینده‌ام باید چنین باشه و چنان باشه... ✍← و همین یکی از مشکلاتیه که بعد از ازدواج خودش رو نشون میده و منجر به بحث و دعوا و حتی جدایی می‌شه!! 📲 با ورود شبکه‌های اجتماعی این موضوع بدتر شده؛ خصوصاً در زمینه های «جنسی و روابطی» که وجود داره هم برای دختران و هم برای پسران؛ 🔸که وقتی پای شبکه‌های مختلف می‌نشینن و جذابیت‌های جنسی بازیگران رو می‌بینند، تخیل می کنند...!! 🎥برخی فیلم ها و سریال ها قصد دارن هرطور شده و با هر شیوه ای مخاطب رو جذب کنند😒 ⚠️ به خصوص فیلم های ایرانی که اخیراً ساخته می‌شه بیشتر دنبال نشون دادن "جذابیت های" ظاهری زنان در فیلم‌هاشون هستن... ❌براشون دیگه بحث اصل فیلمنامه خیلی مهم نیست. مدام خانم‌های زیبا رو نشون میدن؛ 💥جلوه‌های مختلف ویژه روی تصاویرشون قرار میدن و هرطور شده میخوان این موضوع رو در ذهن مخاطب پررنگ کنند و این یک خیانت بزرگ و آشکاردر حق مردم جامعه است💯 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔴و در تخیلات خودش تجسم می‌کنه که همسر آینده‌ام باید چنین باشه و چنان باشه... ✍← و همین یکی از مشکل
💍 💕 📝موضوع: نقش "رسانه" در انتظارات افراد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏮متاسفانه این ها علاوه بر اثرات مخربی که برای دخترها و پسرهای جوان و نوجوان داره روی زندگی خانم ها و آقایان «متاهل» هم اثرات نامطلوبی داره ♻️ ممکنه یه آقایی با خانمی ازدواج کرده که چهره خیلی جذابی نداره و وقتی این مرد صبح تا شب پای سریال‌های ماهواره‌ای و یا خانگی میشینه یا اوقاتی رو در شبکه های اجتماعی مثل تلگرام و خصوصاً اینستاگرام که صحنه‌های مستهجن افراد و بازیگران نشان داده می‌شه میگذرونه ⚠️ناخودآگاه همسر خودش رو با اونها مقایسه می‌کنه و با خودش میگه: من چه چیزی کم دارم که نباید همسر زیبایی داشته باشم!! و نسبت به همسرش سرد میشه و با هم درگیر میشن ✔️یا خانمی که مدام عکس های مردان ثروتمند و قدبلند با ظاهر های زیبا رو می‌بینه ناخودآگاه انتظاراتی براش ایجاد می‌شه؛ و به خودش میگه من چرا همسر این مرد شدم که ظاهر خیلی خوبی نداره؟!😤 💥اینها آثار مخرب فیلم ها و سریال های ایرانی و خارجی هست، هم برای افراد متاهل و هم برای افرادی که هنوز ازدواج نکردند. 🔴اما صحبت ما این نیست که به طور کلی هیچ فیلم یا سریالی نبینید اما تا می‌تونید سعی کنید اوقات کمتری برای فیلم دیدن بگذارید و وقتی فیلم یا سریالی می‌بینید با نگاه تحلیلی ببینید و وقت خود رو بیهوده پای فیلم‌هایی که مضر و آسیب زننده هستند تلف نکنید.⏳ ⚠️سعی کنیم نگاه خود رو کنترل کنیم و وقت خود رو پای هر فیلمی نگذاریم. برای نگاه ها و افکار خودمون احترام قائل باشیم که اسیر دست هر نامردی نشن ... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💍 #ازدواج 💕 #ادامه_قسمت_دوم 📝موضوع: نقش "رسانه" در انتظارات افراد ــــــــــــــــــــــــــــ
💍 ✍تخیلات برخی دختران‌ مذهبی؛ ــــــــــ❤️ــــــــــــ ⚠️ در مورد تخیلاتی که توسط رسانه‌ها برای جوانان و نوجوانان ایجاد می‌شه و ضررهای اون صحبت کردیم؛ 💢 اما نکته ی دیگه که در این زمینه وجود داره اینه که این تخیلات حتی ممکنه در افراد مذهبی هم ایجاد بشه. 🌀 گاهی با دخترانی برخورد می‌کنیم که مدام عکس شهدا رو می بینن و مجذوب اونها میشن و برای خودشون تخیل می کنن که همسر آینده‌شون مثل شهدا، مذهبی و معتقد و نورانی باشه!! ⭕️ اما حواسشون نیست این نوع نگاه، چقدر به آینده‌شون ضرر می زنه. 👈در آینده این دختر خانم بالاخره ازدواج می‌کنه، 🔰 اما خواستگارهایی که براش پیش میاد ممکنه که اکثر اونها اصلاً مذهبی نباشن ، یا ظاهرشون اصلا شبیه به شهدا و افراد مذهبی نباشه. و این دختر که خودش رو اسیر دست تخیلات کرده دچار مشکلاتی می شه.😔 🔸🔹🔸🔹🔸 گاهی اوقات اصلاً امکان ازدواج با چنین افرادی شبیه شهدا و یا مذهبی وجود نداره. مگه ما چند انسان نورانی و مذهبی داریم⁉️ ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💍#ازدواج #ادامه_قسمت_سوم بالاخره این دختر باید با یکی از خواستگارهایی که داره ازدواج کنه.👉 ♻️بای
💍 💚 💠 📿 اگر این که دخترای مذهبی به دنبال یک فرد مذهبی برای زندگی و ازدواج باشن اشکالی نداره اما اگر در هر صورت، مورد مذهبی پیش نیومد این دلیل غلطیه که ازدواج رو به تاخیر بیندازن.🚫 در این دوره و زمونه فرد واقعاً مذهبی کم پیدا می‌شه و اکثر افراد مذهبی، بسیجی، روحانی یا... اینها اکثراً فقط در ظاهر مذهبی هستند و وقتی در زندگی مشترک قرار می گیرن عملکردی که ما از یک فرد مذهبی انتظار داریم نشون نمیدن.😎😕 💠 بحث ما اصلاً خوب یا بد بودن افراد نیست، بحث در مورد تربیت دینی هست. وقتی تربیت دینی در یک جامعه غلط باشه کسی که مذهبی نیست اشتباه کرده که مذهبی نشده چون دین درست به اون گفته نشده ، و کسی هم که مذهبی هست باز هم اشتباه مذهبی شده چون به او هم دین درست منتقل نشده. ☹️🔛 دین یعنی چی❓🧐 💠یعنی .👉 چقدر می تونی جلوی خودت رو بگیری گناه نکنی این مهمه.✅ وگرنه هرچقدر هیئت بریم آیا آدم خوبی هستیم؟ معلوم نیست... . مهم اینه که چقدر می‌تونیم جلوی نفسمون رو بگیریم.💪🏻☺️ 📿نخ تسبیح تمام خوبی ها همین هست؛ اگر این مبارزه با نفس( مبارزه با علایق سطحی و زودگذر) در ما وجود داشت، بقیه خوبی ها هم هست. اگر این نبود بقیه خوبی ها فایده ای نداره.☹️🤦🏻‍♀ ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
اگر من روحم اونقدر بزرگ باشه که بگم من می‌خوام به طرف مقابلم لذت بدم، محبت کنم، آرامش برسونم... چنین
امر خدا در مسئله ازدواج چیه❓🤔 💢 اینکه ازدواج کن.👉 اگر مورد خوبی هم برات پیش نیومد نباید امر خدا رو به تاخیر بیندازی.⏳❗️ اگر به خاطر امر خدا ازدواج کنی خداوند زندگیت رو سامان می‌ده؛ البته منظور این نیست که حتماً یک زندگی عالی و نورانی و یک همسر ایده‌آل نصیبت می شه، ⚡️💍 بلکه با اطاعت امر خدا ظرفیت و تحمل تو بیشتر می‌شه و قدرت روحی تو برای زندگی و انتخاب های برتر بالاتر می‌ره.🤩👌🏻 اگر شما نگاه عمیقی به دین و امر خدا داشته باشید دیگه براتون مهم نیست که طرف مقابل شما چه کسی باشه.🤨 حتی اگر با یک فرد غیر مذهبی هم ازدواج کنید می‌تونید یک زندگی بسیار خوب داشته باشید.👏💯 🔅 ما در بین پیامبران و ائمه معصومین و علمای خودمان خیلی مواردی داشتیم که، همسران خوبی نداشتند ،اما با همون همسر تونستند زندگی خوبی بسازند.✔️💯 🔅 یا برای نمونه آسیه، همسر فرعون، که با بدترین انسان روی زمین تونست بهترین درجات رو کسب کنه✨✅ ‌❣ @Mattla_eshgh
! . یک روز که چشم هایش درگیر آسمان و زمین هست و در جستجوی خیال خویش دارد پرندگان را می شمارد ، ناگاه یادش می آید که فضایی هم هست به نام مجازی ! درباره اش بسیار شنیده و از آنجایی که معتقد هم هست ، سخنان آقا درباره مهم بودن این فضا در ذهنش مرور می شود . تصمیم میگیرد ، آن هم یک تصمیم سازنده ، اینکه بیاید و در فضای مجازی ، به اصطلاح سنگری برای خود دست و پا کند . اما سنگرِ که فایده ای ندارد... دوباره در خود فرو می رود و بالاخره فکری به خاطرش خطور می کند ، اینکه باید در زمینه حجاب فعالیت کنم ! و تولید محتوا هم داشته باشم ! . سراسیمه گوشی اش را بر می دارد و برای آن فلان رفیق عکاسش زنگ می زند: از چه نشسته ای که فضای مجازی فرهنگی هست آن هم از نوع حجاب که بی حجابان دارند فراوان می شوند و روایت ماجرا و خداحافظ . . حالا می نشیند و فکری می کند به حال ملزومات عکاسی ، در اتاق می چرخد ، یک پیکسل پیدا می کند فکر کنم عکس یک شهید باشد یا ”” هست احتمالا ! یک کیف زیبا هم دارد که گل های قرمز روی آن فرش شده اند ! کیف را هم می گیرد ، چون حیف هست! و یا اینکه اصلا مگر بدون انگشتر و ساعت می شود تبلیغ حجاب کرد؟ نه والا ، نمی شود! خلاصه را هم می گیرد ! می رود مرحله بعد و اکنون نوبتی هم باشد نوبت عکس هست و اولین مکانی که به ذهنش می رسد ، گلزار شهداست ، امروز را قرار بر اینجا می گذارند حالا شاید فرداها دریا ، جنگل ، پارک ، میدان ، قبرستان ، و یا هرجایی دیگر... . می روند و می رسند به گلزار شهدا ... خب فلانی دوربینت را در بیاور که کنون نوبت تِرکاندن ماست ! زاویه ها را در ذهنش می چیند ، ابتدا می رود بالای ، به حالت فاتحه ، عکسی از او می گیرد ، بعدی ، پیکسل را می آورد جلوی چهره اش ، و دیگری فوکوس می کشد روی پیکسل که نکند صورت او معلوم شود ، که یکهو زشت باشد! بعدی ، در میان قبر ها راه می رود و از پشت سر ، عکسی می گیرد ، تازه کیف گلدار هم مانده ، یک گل سرخ در دست ، همان دستی که انگشتر و ساعت تزییناتش را به عهده دارد ، و بک را هم نصف کیف و نصف گلزار قرار می دهد ، ذوق عکاسی هم که الحمدالله عالی... . خندان و شاد و سرخوش از اینکه بالاخره آنها هم زده اند ، مسیر خانه را طی می کنند ، البته رَمِ عکس ها را هم از رفیقِ عکساش می گیرد ،به خانه که رسید می رود و می نشیند به پشت لب تاپ (لپ تاب؟ لپ تاپ؟ چی؟ نفهمیدیم آخر) عکسها را گلچین می کند ، ادیت می کند و به به و چه چه که قرار است فوج فوج از بی حجابان به حجاب بگرایند. یادش می آید که ای وای ، حالا کجا باید اینها را منتشر کنم؟ احتیاج به یک رسانه عکس محورِ بدون فیلتر دارد و البته پر رفت و آمد ، و از آنجایی که در میان صحبت دوستان ، از اینستاگرام و دیده شدن ، شنیده بود ، را انتخاب می کند. پس از طیِ مراحل ثبت نام می رسد به نام ، خب این هم داستانی دیگر ! چه بگذارد که به تبلیغ حجاب بیآید؟ چادر خاکی؟ مدافع چادر؟ ساداتِ چادری؟ کیمیاحجاب؟ یا چی؟ بالاخره روی ”مدافع چادرِ خاکی مادر” به نتیجه می رسد.(اسامی همیشه به اینها ختم نمی شود!) . اولین پست را با ذکر یا زهرا و با ارسال می کند ، همان که نشسته مقابل یک شهید گمنام ، که نیمه تار است ، خدا را شکر اعتقاد به تاری چهره هم دارد (اما خب فعلا!) کپشن را هم می نویسد : من می خواهم با قلعه ی نفس را فتح کنم همچون آن شهیدی که بود . . باور کنید ، من هم او را لایک خواهم کرد(با اغماض) ، عالی... هم عکس هم متن ... جای قسم نیست اما بدانید نیت واقعا خالص ... اما اندکی بیراهه و اندکی ناآگاه نسبت به آینده ... . ... ‌❣ @Mattla_eshgh
❀ قســــمت_هشتم . . . ... مادر سینا عذرخواهے ڪرد و گفت: براے سینا مشڪلے پیش اومد نشد امروز بیاد خدمتتون ... ان شاءالله ... فردا بعداز ظهر مزاحم میشم ... امید و تردید به یڪ اندازه وجودم را پر ڪرد ... نمیدانستم باید خودم را براے شنیدن چه جور خبرے آماده ڪنم ... در هر حال من تصمیم خودم را گرفته بودم ... هیچ چیز مانع ازدواج ما نخواهد بود ... مگر خواست خدا ... همین یڪ جمله آرامشم داد تا بتوانم شب بخوابم ... . . سینا و مادرش با دسته گل و شیرینے ڪه وارد شدند جواب مشخص شد ... آزمایش مشڪلے نداشت ...😍 منو سینا بدون هیچ مانعے مے‌توانستیم به هم برسیم ... . دل تو دلم نبود تا سورپرایز سینا را بدونم ... آن موقع ها مثل الان دختر و پسر نامزد قبل از عقد راحت نمےتوانستند باهم باشند ... مادرسینا اجازه خواست ڪه ما یڪ ساعت تنها باشیم ... . . سینا با بےصبرے رفت سر اصل مطلب : عزیزم وقته سورپرایزه !!!! ... راستش نمےدونم چقدر برات مهم باشه ... ولےترسیدم زودتر از این بگم ماجرا چیه و خدا نڪرده مشڪلے پیش بیاد ... و نتونیم به هم برسیم ... تو ضربه روحے شدیدے بخورے ... جون به لبم نڪن بگو قضیه چیه ... . . . راستش قبل از اینڪه تو از من خواستگارے ڪنے ... خنده ڪلامشو قطع ڪرد ... ببخشید عزیزم ... قبل از اینڪه تو شیفته من بشے من عاشق تو شده بودم ... چی !!؟؟ تو عاشق من بودے؟! بله ... تو بدجورے دلمو برده بودے ... خب ... دیگه !!؟؟ هول نڪن ... همو رو میگم ... ماجرا داشت هم جالب میشد هم پیچیده ... . . گفتم : پس چطور شد؟؟ چرا چیزے نگفتے ؟؟ اقدامے نڪردے ؟؟ نڪنه جادو جنبلم ڪردے !؟! . . ڪار خدا بود ... تو هدیه خدایے ...☺️ از وقتے پیش تو دلم گیرڪرده بود چله گرفتم ...‌ یڪ ماه هر روز نماز حاجت میخوندم و از خدا میخواستم ڪه اگه قسمتم نباشی مهرت رو از دلم برداره ... بعدش به خودم گفتم: خدا گفته از تو حرڪت از من برڪت ... توڪل بر خدا گفتم و تحقیقات راجع به تو و خانوادتو شروع ڪردم ... همه چیز عالے پیش مےرفت ... داشتم امیدوار میشدم ڪه تو گزینه مناسبے هستے برام ... . . تا اینڪه مادرم یڪ نفرو معرفے ڪرد ... به خودم گفتم شاید حڪمتے هست ڪه تو این موقعیت مادرم برام آستین بالا زده ... رفتیم خونه دختره ولے یڪ ذره هم به دلم ننشست ... . . به خودم گفتم دل اگه عاشق بشه مال یڪ نفره ... پس نمیتونه جاے دیگه گیر ڪنه ...😉 . . هنوز تو سردرگمے بودم ... ڪه تو یهویے جلوم سبز شدے و پیشنهاد ازدواج دادے ... نمےدونے اون روز چه حالے داشتم ... باورم نمے شد ڪه خداڪسے رو تا این حد عاشق من ڪرده ڪه منم براش میمیرم ... . . اشڪ توے چشم‌هام جمع شده بود ... نمےدانستم بخندم یا گریه ڪنم ... هیچ هدیه و سورپرایزے نمےتوانست تا این حد خوشحالم ڪند ... هنوز هم همین نظر را دارم ... براے یڪ زن خوشبختے بالاتر از این نیست ڪه همسرش دوستش در داشته باشد ... حس عجیبے داشتم ... حسے ڪه قبلا تجربه نڪرده بودم ... از خدا شرم داشتم و سینا را خیلے والا میدیدم ... . . ڪسی ڪه حتے براے رسیدن به عشقش قدم غلطے برنداشته و یارے جستن از خدا را فراموش نڪرده ... خودم را ڪوچڪ میدیدم ... من براے رسیدن به معشوقم شتاب ڪردم و با یڪ روش نا متعارف بهش رسیدم ... . . هرچند هنوز هم باور دارم ڪه سینا ارزش داشت ... اما حتما راه بهترے هم بود ... من وارد مرحله‌ے جدیدے از زندگے شدم ... . . با رسیدن به سینا شناخت و عشقم نسبت به خدا بیشتر و بیشتر شد ... . . ... ‌❣ @Mattla_eshgh