مطلع عشق
#اهداف_و_فوائد_ازدواج #استاد_محمد_شجاعی #جلسه_دهم ✍میریم سراغ فایدهی سوم، 3⃣ فایدهی سوم ازدوا
#اهداف_و_فوائد_ازدواج
#استاد_محمد_شجاعی
#جلسه_یازدهم
5⃣فایدهی بعدی #تحرک و #نشاط هستش در زندگی
🌸 ازدواج از اون جهت که موجب ایجاد یک کانون عاطفی و با محبت که مرکب از زن و شوهر و بعضاً بچهها هستش احتمالاً بچهها هم هستند
منشأ ایجاد تحرک و نشاط و امید در زندگی میشه ✅🌺
و از یک نواختی زندگی در میاد،
🔰یعنی یک نفر دیگه شریک زندگی انسان هست چه بسا نفر سومی هم به عنوان فرزند اضافه بشه
🔻که آیندهی این سازِمان و سیستم که قبلاً توضیح دادم راجعبه سیستم بودن خانواده، آیندهی این برای هر یک از اعضا مهم است
یعنی همه به آیندهی این نظامی که الان تشکیل شده فکر میکنند،
این جامعهی کوچک که به نام خانواده👨👩👧 که به هر حال ایجاد شده فکر میکنند و هرکدوم به خاطر اون حس مسئولیتپذیری و تعهدی که عرض کردم بهاصطلاح #تلاش میکنند
❇️که آیندهی خوبتری داشته باشند، رفاه بیشتر و آیندهی سعادتمندانهتری داشته باشند.
لذا هم تحرکشون زیاد میشه،
زن تحرّکش زیاد میشه، مرد تحرکش زیاد میشه،
🔆امیدشون خیلی زیاد میشه و هر روز به امید آیندهی بهتر، تلاش جدیدی را به هر حال انجام میدن
و نکتهی بعد این هستش که خودِ این تشکیل خانواده و این سیستم اون حالت یکنواختی دوران تجرّد را تقریباً میتونه سلب بکنه
🔰و انسان در طول زندگیش با صحنههای بسیار مختلفی روبهرو هست که هرکدوم از این صحنهها، تنوع زیادی را ایجاد میکنه
🔴حتی در زندگی زناشویی #حوادث ناگوار هم شیرینیهای مخصوص خودش را داره، به هر حال دلشورهها، بالا پایین شدنها، نگرانیهایی که افراد برای همدیگه بهاصطلاح پیدا میکنند،
بخصوص بعد از اینکه تمام میشه و خاتمه پیدا میکنه شیرینی مخصوص خودش را داره💖
♦️ حتی نگرانیهاش و حوادثش هم باز به جایگاه خودش توی این تحرک و نشاط، ایجاد #تحرک و #نشاط مؤثر هست
🔸 یعنی فقط جنبههایی که ما مثبت میبینیم و شیرین میبینیم نیست که ایجاد تحرک و نشاط میکنه،
بلکه جنبههای بهاصطلاح #تلخ زندگی هم این تحرک و نشاط را بیشتر خواهد کرد.
ادامه دارد...
❣ @Mattla_eshgh
💠قسمت #صدوبیست_ونه
ــ چی شده؟
ــ سردار تماس گرفت، گفت که همه چیز بهم ریخته!!
کمیل ایستاد،
و با چشمانی پر از سوال به او خیره شد:
ــ چی میگی یاسر
یاسر ناراحت سرش را پایین انداخت و گفت:
ــ مثل اینکه تیمور به زنده بودنت شک کرده، یعنی مطمئن نشده، اما دوباره مثل همون روزای اول، که خبر شهادتت به خانوادت داده شد، دوباره افرادش اطراف خونتون کشیک میدن!
کمیل عصبی و ناباور،
به یاسر نگاه کرد، باورش نمی شد، که بعد از این همه #سختی و #تلاش، تیمور به زنده بودنش شک کند.!
یاسر مردد به کمیل نگاهی انداخت، و گفت:
ــ یه چیز دیگه داداش
ــ باز چی هست؟
ــ اونا یه مدته حتی همسرتو زیر نظر گرفتن، شنیدم امشب میخوای بری که ببینیش، به نظرم نرو چون هم خودت هم همسرتو به خطر میندازی.!
کمیل تکیه اش را به دیوار داد و غمگین زیر لب نالید:
ــ دیگه دارم کم میارم
یاسر بازوی شهاب را در دست گرفت،
و آن را به طرف نزدیکترین اتاق برد. در را باز کرد،
و منتظر ماند کمیل وارد اتاق شود،
کمیل روی صندلی نشست، و نگاهش را به بیرون دوخت.
همه چیز به هم ریخته بود،
و همین او را آشفته کرده بود،بعد از چهار سال سمانه را دیده بود،
و آن آرامشی که سال ها است،
حس نکرده بود، را در دیدارهای اخیر دوباره آن را به دست آورد، اما دوباره باید از همسرش دوری کند،
تا برای همیشه او را از دست ندهد، و با فکر اینکه به زودی این مشکلات حل می شوند، و سمانه را خواهد داشت،به خود دلداری می داد.
با قرار گرفتن لیوان چایی،
که بخار آن شیشه پنجره سرد را مات کرده بود، نگاهش را بالا آورد.
یاسر لبخندی زد،
و با ابرو به لیوان اشاره کرد. کمیل لیوان را از دستش گرفت، و زیر لب تشکری کرد،
دست یاسر بر شانه اش نشست، و سپس صدایش به گوش رسید:
ــ میدونم بهت خیلی سخت میگذره، چهارسال کم نیست، همه اینجا اینو میدونیم، حقته که الان کنار خانوادت باشی، با دخترت وبچه خواهرت بازی کنی. یا با همسرت و بچه ات بری مسافرت، نمیگم درکت میکنم، اما میدونم احساس بد و سختیه، که در حال انجام هیچکدوم از این کارها نیستی. فقط یه اینو بدون، این #ازخودگذشتگی که انجام دادی #کمترازشهادت_نیست.