eitaa logo
مطلع عشق
273 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از وصیت نامه : همسر وفادار و مهربانم سلام ✅خدا را گواه می‌گیرم که اگر نبود همراهی و همدلی شما، بنده به این سعادت دست پیدا نمی‌کردم. بارها شما آزموده شدید و در سخت ‌ترین شرایط با تمامی کمی و کاستی‌ها با من همراه بودی و هیچوقت در انجام کار خیر مانع من نشدی و حتی مرا تشویق به انجام آن کردی، در صورتی که این همراهی شما سختی زیادی به ‌همراه داشت و دوری من از خانه خللی در زندگی‌مان ایجاد نکرد و مانند یک شیرزن، امورات منزل را رتق و فتق کردی و هر سه فرزندمان را به نحو شایسته تربیت کردی و تنها نگرانی شما کسب حلال و آوردن لقمه حلال برسر سفره بود و مرا توصیه به تقوی و دوری از گناه می‌کردی و هیچ‌وقت از من راحتی و آسایش دنیا را نخواستی و همیشه به فکر آسایش و راحتی آخرت خودمان و فرزندان‌مان بودی. ✅ با اینکه تازه از مأموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از ۴ شب، ساعت ۱۰ شب مطلع شدم باید به سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما لحظه‌ای درنگ نکردی و فرزند در راه‌مان هم مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) استقبال کردی، این هم آزمون دیگری بود که باز هم شما سربلند از آن بیرون آمدی. ✅ همسر عزیزم! مطالبی که عرض کردم گوشه‌ای از دریای خوبی‌ها و عشق و محبت شما بود. الان که دارم این وصیتنامه را می‌نویسم خیلی دلتنگ شدم و گریه امانم نمی‌دهد. بنده لایق شهادت نیستم، اما اگر خداوند متعال به این کمترین عنایتی بکند و مرگ ما را شهادت در راهش رقم بزند، آن‌ را مدیون تو هستم. ‌❣ @Mattla_eshgh
🚨مسئله امروز کشور، است نه کودک همسری... ✅ دکتر بانکی پور، نماینده مردم اصفهان در مجلس، در برنامه بدون توقف گفت: «من گاهی می‌بینم رسانه‌ها می‌گویند جلوی کودک‌همسری را بگیرید در حالی که امروز مسئله ما بزرگ‌همسری است، بیش از دو میلیون و ۱۰۰ هزار دختر بالای ۳۰ سال داریم، مسئله ما این است، حالا ۱۰۰ دختر هم در سن پایین ازدواج می‌کنند، اما این مسئله کشور ما نیست، مسئله ما آن دو میلیون نفر است. یکی از اشتباهاتی که می‌کنیم و از ۳۰ سال پیش در ادبیات ما حفظ شده این است که جامعه چقدر بسته است، باید دختر و پسر یکدیگر را بشناسند، می‌گویم اگر ۳۰ سال پیش روی این موضوع داد می‌زدید، حرف‌تان را قبول می‌کردم اما امروز لطفاً روی این موضوع سروصدا نکنید.» ‌❣ @Mattla_eshgh
۳۹۱ با همسرم سعی کردم مهربانتر باشم. رو خوبیاش متمرکز شدم. بیشتر بهش ابراز علاقه کردم و روحیه خودمم بهتر شده بود. گرچه همیشه یه حس خلایی داشتم اما باز تلاش میکردم. بعد از حدود یکسال و خورده ای با همسرم تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم😇 چند ماهی طول کشید و دیدم خبری نیست دکتر رفتم و گفتن که مشکل داری دنیا رو سرم خراب شد😔 همسرم خیلی بهم دلداری میداد ولی من دوباره شکسته بودم. ازین دکتر به اون دکتر، ازین مطب به اون مطب... خدایا کجایی، کمکم کن... خسته شده بودم از طرفی همسرم تک پسر بود و فشار خانوادش، از طرفی روحیه ام داغون بود، با ههممسرم به مشکل خورده بودم. کارم فقط گریه بود سر نماز و تنها پناهم نماز بود. دو سال گذشت و یه روز با خانواده همسرم یعنی با مادر همسرم بگو مگو کردیم و به من گفت ما تا حالا تو خانواده هامون ازین مشکلات نداشتیم شانس پسره منه، من که عادت به بی احترامی نداشتم، گفتم مامان جون من اصراری به ادامه زندگی ندارم، پسرت پیگیره و جوابی به من داد که دنیا رو سرم خراب شد. گفت پسر من عقل نداره وگرنه الان زن که هیچ دختر مجرد پره😭😭 هیچی نگفتم اشک ریزان کوچه ها رو دویدم و رسیدم به خونه... خدایا داری میبینی... داری میشنوی... خسته شدم. همسرم که از سرکار اومد، گفتم میخوام ازت جدا بشم، ساکمو بسته بودم و راهی خونه بابام شدم. به خونه بابا که رسیدم بابا و مامان، با بهت و حیرت نگاهم میکردن... آخه هیچ وقت عادت نداشتم از تلخیای زندگی براشون بگم و اونا منو خوشبخت مطلق میدونستن، وقتی جریان رو تعریف کردم، پدر و مادرم هر دو گریه کردن، یک هفته ای خونه بابا بودم. بعد یک هفته همسرم اومد کلی گریه کرد که بدون تو نمیتونم. خلاصه راضیم کردو برگشتم اما با دلی پر از ترس و آینده ای مبهم، اما نمیتونستم با مادرش روبرو بشم چون قلبم بدجوری شکسته بود. چندین ماه تلخ دیگه هم گذشت و من به پیشنهاد همکار همسر پییش یه دکتر جدید رفتیم و ایشون عمل لاپاراسکوپی رو برام انجام دادن و یکی از تخمدان هام که مشکل داشت رو عمل کردن و بعد اون آی وی اف انجام دادم و الحمدلله باردار شدم😍 تو پوست خودم نمیگنجیدم. روزنه امیدی تو زندگیم باز شده بود خانواده همسرم اومدن برای عذرخواهی، گرچه برام خیلی سخت بود اما بخشیدمشون بعد چند ماه استراحت مطلق و سختیای بارداری، خدا بهمون یه دختر ناز داد و من واقعا نمیدونستم چطور خدا رو شکر کنم. زندگیم خیلی بهتر شده بود و گذشته ها رو تقریبا فراموش کرده بودم. بعد یکسال و نیم اقدام کردم برای بارداری گرچه خیلی بعید بود که من به صورت طبیعی باردار بشم اما بعد چهار ماه دوباره فهمیدم در اوج ناباوری باردارم. خیلی خوشحال بودم که بدون سختیای بارداری اولم انقدر راحت باردار شدم. بعد چند ماه خدا بهمون یه دختر ناز دیگه داد😍 وقتی با هم بازی میکردن، شیطنت میکردن، شیطونی میکردن، انگار تو بهشت بودم. الان دختر بزرگم مدرسه میره،خداروشکر میکنم گرچه خیلی جنگیدم با زندگی که بسسازمش اما الان الحمدلله راضیییم. جدیدا هم با همسرم به فکر فرزند سوم هستیم البته اینم بگم من خیلی دوست دارم دو قلو داشته باشم برام دعا کنید دوستای خوبم ❤️ از همه کسانی که تجربه زندگی منو خوندن عاجزانه میخوام که به ازدواج های آسان کمک کنن به جوونایی که پر از انرژین برای ساختن یه زندگی قشنگ کمک کنن و دریغ نکنن😊 الهی که همتون همیشه سلامت باشین و حال دلتون خوب و لبخند آقا امام زمان عج روزیتون در پناه خدا باشید❤️❤️ ‌❣ @Mattla_eshgh
بنده ۳۰ سالم هست و ماه رمضان امسال بود که بعد از مدتها تعریف خانواده ام از یکی از دخترای نجیب فامیل و البته طی کردن یه پروسه حفاظت اطلاعاتی برای پیدا کردن عکس اون دختر خانوم قانع شدم که ایشون مورد مناسبی برای زندگی هستن. دوست داشتم به امر رهبرم و قول خودم توی سامرا عمل کنم ولی دلم قرص نبود و میترسیدم از اینکه وارد یه مرحله جدید از زندگی بشم. البته اونجا که خدا هوامو داشت یه بنده خدایی گل بهم داد و بهم توصیه کرد: پسرجان برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بزن به اون کمرت بعد از نماز هم دستتو بالا بگیر و بگو خدایا هرچی که میدی بهم از حلال بهش نیاز دارم... منم همین کار رو کردم و واقعاََ جواب داد... فرداش که می‌شد دهم ماه مبارک به خواهرم گفتم: آبجی توکل به خدا زنگ بزن به خونه شون... ایشون هم زحمت مادری رو برام کشیدو روز هجدهم ماه مبارک شماره مادر همسرم رو بهم داد و گفت بیا زنگ بزن و صحبت کنید... بنده هم روز نوزدهم توکل کردم به خدا یاعلی گفتم و عشق آغاز شد، با هزار زحمت یه سلام من فلانی هستم نوشتم و ارسال کردم تا این که قرار شد بعد از عید فطر با خانواده بریم خواستگاري... روزی که بنا شد با خانواده بریم خواستگاری پول یه دسته گل تو جیبم بود و شیرینی رو هم نسیه گرفتم ولی الحمدلله خدا بازم هوامو داشت و نفهمیدم از کجا و چجوری بهم پول رسوند که یخچال و تلویزیون و لباسشویی و فرش و موکت و کابینت رو خریدم و خونه رو رنگ زدم و کمی کاشی‌کاری داشت اونو انجام دادیم و این وسط هدیه روز دختر و عید قربان و شب چله رو هم آبرومندانه تونستم تقدیم همسرم کنم... از نظر من تنها مشکلی که پیش اومد فوت کردن مادربزرگم بود که عروسی ما رو عقب انداخت که اونم مطمئناََ حکمتی توش پنهان شده... میخوام به همه مجردها توصیه کنم از ترس مشکلات اقتصادی ازدواج رو عقب نندازید. اگر اهل کار هستید و کسی رو بهتون معرفی میکنن معطل نکنید. زندگی مثل یه فیلم روی پرده سینماست ولی هیچ وقت نمیشه به یه دکمه به عقب برگشت! من هر روز دارم حسرت میخورم که چرا وقتی ۳ سال پیش همسرم رو بهم پیشنهاد دادن نه آوردم و طفره رفتم و هر روز حسرت اون ۳ سال رو میخورم... از همه اعضای کانال خواهش می کنم برای همه زوجهای جوان که دوره نامزدی رو طی میکنن و البته برای من و همسرم هم دعا کنن که زندگی داشته باشیم که توش بتونیم چندین تا برای ولایت و البته حضرت حجت(عج) تربیت کنیم تا فردای ظهور بتونیم تو چشمای حضرت حجت(عج) نگاه کنیم... ‌❣ @Mattla_eshgh
🚨امثال این سیاست ها... در مورد تجربه ی یکی از مخاطبین که گفته بودن دبیرستان دخترشون برخورد خوبی در مورد ازدواج دخترشون باهاشون نداشته، خواستم منم مطلبی بگم. منم سال سوم دبیرستان در سال ۹۵ ازدواج کردم، در حالیکه در مدرسه ی نمونه دولتی شهر مشهد درس میخوندم. ولی توی اون مدرسه(و همچنین در اکثر مدارس مشهد؛ به خصوص اون مدارسی که به اصلاح سطح علمیش بالاتره مثل نمونه و تیزهوشان) ازدواج ممنوع بود😳 و اول سال هم از ما یه تعهدنامه میگرفتن که اگه متوجه بشیم که شما ازدواج کردید، اخراج میشین😐😢 به همین دلیل من مجبور شدم دروغ بگم😔 که ازدواج نکردم و حتی به دوستان صمیمی ام هم این موضوع رو نگفتم تا نکنه یه وقت به گوش معاونان برسه... ولی چون در اوایل عقدم، مقداری در صورتم تغییر ایجاد کرده بودم، اونها بهم شک کردن و منو ۳ روز محروم از کلاس کردن😔 که با کلی خواهش و زاری شد ۲ روز😒 و همچنین با اینکه من یکی از دانش آموزان خوب و ممتاز اونجا بودم تهدید کردن که سال دیگه معلوم نیست شما رو ثبت نام کنیم یا نه☹️ اون دوره خیییلی برای من سخت گذشت. در مدرسه باید مانند یه دختر رفتار میکردم و در خانه مثل یه همسر... این دوگانگی اذیتم میکرد. در حالیکه در همون مدرسه خیلیا دوست پسر داشتن و میومدن با افتخار تعریف میکردن ولی امثال منی که حلال خدا رو به جا آوردیم باید لالمونی میگرفتیم😤 می خوام بگم امثال این سیاست هاست که متاسفانه سن ازدواج رو برده بالا و به تبع باعث فرزندآوری کم شده و چه بسا در ترویج فساد هم نقش داشته... در این دوران که زنگ خطر جمعیت به صدا در اومده، باید فکری هم برای اصلاح سیاست های دبیرستان ها کرد... ‌❣ @Mattla_eshgh
حالا که بحث خاطرات دبیرستان شد، منم یاد خاطره ی تلخ دبیرستانم افتادم. سال ۸۹ وقتی سوم دبیرستان بودم، ازدواج کردم و بدون اینکه هیچکدوم از دوستام توی مراسمم باشن، حتی دست به ابروهامم نزدم. متاسفانه مدرسه ای که میرفتم خیلی مذهبی و جزو مدارس سطح بالای شهرمون بود اما برعکس اسمش اصلا اهمیتی به ازدواج که نمیدادن هیچ بلکه به قول دوستمون با تعهد به اینکه ازدواج نکنیم، اجازه ی درس خوندن میدادن بهمون تا جایی که متاسفانه بعضی از خانواده های بی فکر هم میگفتن راضی نیستیم دخترمون کنار کسی بشینه که ازدواج کرده و چشم و گوشش باز میشه در حالی که بچه هاشون ازدواج نکرده از من در مورد همه چی بیشتر اطلاع داشتن. خلاصه مطلب اینکه اون سال با همه صحبت ها و اصرار ها بهم گفتن یه هفته نیا تا ابروهات در بیاد در حالی که من اصلا ابرو بر نداشته بودم و چون میدونستن ازدواج کردم، میخواستن اذیت کنن و گفتن سال بعد هم دیگه اجازه ندارم اون مدرسه درس بخونم. سال بعد وقتی بچم به دنیا اومده بود و برای دیدن دوستام به مدرسه رفته بودم با رفتار بسیار زشت و ناشایستی که اصلا در شان مدرسه ی مذهبی و کادرش و بنده نبود در کمال تاسف بعد از کلی انتظار در سالن پایین مدرسه برای دیدن دوستام، وقتی اومدن پایین در کمال ناباوری، معاون مدرسه جلوی دوستام منو بچمو از در مدرسه حل داد بیرون و وسایلمو انداخت دم در و حتی مدیریت گفت براش آژانس بگیرین بره که بچه ها نبیننش حواسشون از درس پرت نشه!!!!!!😔 در حالی همون روز از بچه های فارغ التحصیلشون با حجاب افتضاحی توی مدرسه بود اما ازدواج نکرده بود!!!! و من چند روز بعد توی حوزه ی امتحانی تمام دوستام رو دیدم☺️ سال های بعد فهمیدم قانون مدرسه شده شبیه کلیسا و بچه ها از صبح تا عصر تو مدرسه هستن و حتی پنج شنبه ها هم میرن مدرسه و حق ازدواج هم ندارن تا چهار سال😳😡 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#پیام_مخاطبین حالا که بحث خاطرات دبیرستان شد، منم یاد خاطره ی تلخ دبیرستانم افتادم. سال ۸۹ وقتی
🚨منبع انتشار فساد!! میخواستم درباره مسئله مدارس که دخترها رو بعد از تاهل اخراج میکنن گلایه کنم! همسر خودم دبیرستانی هستن و تابستان امسال عقد کردیم ما قرارهامون درباره عروسی و آوردن بچه رو گذاشته بودیم تا با عنایت خدا همون دو سال اول بعد از ازدواج، اقدام کنیم برای آوردن سرباز برای امام زمانمون، اما درد سرمون وقتی شروع شد که خانومم امسال خواستن برای ثبت‌نام برن مدرسه و اعلام کردن برای تحویل کتاب دانش آموزها باید با شناسنامه هاشون بیان اگر خودشون به دلیل مریضی نمیتونن بیان اولیاء اونا با مدارک شناسایی خودشون و شناسنامه دخترشون بیان و این مطلب دلیل نداشت بجز اینکه دانش آموزان متاهل رو شناسایی کنن برای اخراج از مدرسه! اون روزهای ثبت‌نام یه چشم خانومم خون بود و یه چشمشون اشک! تا اینکه بالاخره با وساطت مدیر باز نشسته شهرستان، مشکلمون رفع شد... جالب اینجاست که خانومم عنوان کردن که توی کلاسشون ۴۰ درصد دانش آموزها دوست پسر دارن و مدیر و ناظم و معلم‌ها هم میدونن اما کسی کاری بکار اونها و روابط ناپاک و غیر دینی اونها نداره و خیلی راحت توی مدرسه درباره روابط بیرون از مدرسه خودشون صحبت میکنن... اما ما که حلال خدا رو انجام دادیم باید از مدرسه اخراج بشیم و بریم توی مدارس بزرگسالان با آسیب‌های خاص اون مدارس تحصیل کنیم! بهانه اخراج هم این بود که این دخترا چشم گوششون باز شده و سایر دانش آموزها رو به فساد میکشونن! اما دقت نمیشه که نوجوانان امروز به لطف رسانه های بی در و پیکرِ ماهواره ای و تلگرام و اینستاگرام و... چشم گوششون به اندازه یه فرد ۴۰ ساله باز هست... فکری برای این رسانه های فساد زا نمیشه اما یه خانومی که متاهل شده و حلال خدا رو انجام میده میشه منبع انتشار فساد... میخواستم اگر بشه یه پویشی راه بندازیم تا از نمایندگان مجلس که الحمدلله لقب انقلابی بودن رو یدک میکشن و یا مدیران آموزش و آموزش و پرورش این مطلب رو مطالبه کنیم و بخوایم با تصویب قوانین در مقابل حلال خدا مقاومت نکنن و نرمش نشون بدن و حق تحصیل رو از دختران متاهل نگیرن... یاعلی مدد ‌❣ @Mattla_eshgh
من و همسرم اواخر سال ۹۰ عقد کردیم. اون موقع من ۱۹ ساله و همسرم ۲۲ ساله بودن. با مهریه قرآن و ۱۴ سکه. عقد ما رو به صورت غیر حضوری رهبرم خوندن❤️😍 عقیده ی من این بود که حتی اگه شرایط مهیا نشه برای اینکه آقاجانم عقدمون رو بخونن، باز هم من مهریه ی بیشتر از ۱۴ سکه نمیخوام، چون نظر رهبرم روی مهریه ی کم هست❤️ مراسم عقد و نامزدی نگرفتیم، چون معتقد بودیم یه مراسم کافیه و نباید اسراف کرد. شهریور سال ۹۱ یه عروسی ساده گرفتیم. در تمام مخارج عروسی، مهمترین معیار برای من ارزون بودن اونها و اینکه خرج کمتری روی دوش خانواده همسرم بذارم، بود. به خاطر درس همسرم زندگیمون رو دور از خانواده ام😔 و در شهر دیگه ای شروع کردیم. با وجود اینکه من یک سال بود که دانشگاه قبول شده بودم اما چون اولویت برام ازدواج و زندگی مشترک بود و همسرم رو از هر نظر گزینه ی مناسبی برای ازدواج میدونستم، مهاجرت کردم😊 بعد از یک سال از عروسی مون، وقتی که من تازه در دانشگاهی در اون شهر قبول شده بودم، تصمیم گرفتیم که فرزند دار بشیم.👼 با اینکه عاااشق درس خوندن بودم ولی با خودم میگفتم که تا آخر عمر میشه درس خوند ولی شادابی و حوصله ی آدم هرچی بگذره کمتر میشه و فاصله سنی مادر و فرزند هرچی کمتر باشه بهتره☺️ بنابراین اقدام کردیم برای بارداری و خدا رو شکر باردار شدم. دختر اولم سال ۹۳ به دنیا اومد و نور چشم ما شد😍 علیرغم میل باطنیم که به شددت علاقه داشتم دخترم طبیعی به دنیا بیاد به خاطر اشتباه سونوگرافی که گفتن وزن بچه خیلی کمه و بهش غذا نمیرسه، من رو سزارین کردن😔 و وقتی بچه به دنیا اومد، متوجه شدن که وزن بچه کاملا طبیعی بوده و هیچ مشکلی نداشته😒 وقتی دوران شیردهی دخترم بعد از دو سال تموم شد، تصمیم گرفتیم که اطاعت امر ولی کنیم و برای دخترمون یه همبازی بیاریم، بنابراین اقدام کردیم و لطف خدا دوباره شامل حالمون شد و من باردار شدم😍 اوایل بارداری دومم برام خیلی سخت و پراسترس گذشت، چون عدد بتا توی آزمایش خونم نه اونقدر بالا بود که بگن حتما بارداری و نه اونقدر پایین که بگن باردار نیستی. این آزمایش چندین بار توی روزهای مختلف تکرار شد و نتیجه همین بود، عدد به کندی بالا می‌رفت. من هم دل درد های شدیدی داشتم، برای همین چند دکتری که بهشون مراجعه کردم گفتن که مشکوک به بارداری خارج رحمی هستی😔😔 من و همسرم خیلی نگران بودیم. متاسفانه یکی از دکترهایی که مراجعه کردم میخواست به راحتی برای احتمال بارداری خارج رحم به من دارو بده که اگر به حرفش گوش میدادم معلوم نبود الان چه بلایی سر بچه ام اومده بود😒 بالاخره اومدم تهران و پیش دکتر خودم رفتم، ایشون گفتن که مشکلی نیست و چند روز آزمایش رو تکرار کن و وقتی عددش به میزانی بالا اومد برو سونوگرافی. من هم همین کار رو کردم و وقتی رفتم سونوگرافی و متوجه شدم که مشکلی نیست انگار تمام دنیا رو به من داده بودن😍😍 اواخر بارداری دومم دیابت حاملگی گرفتم و اگرچه که خیلی سخت بود اما بدون دارو و با رژیم تونستم قندم رو کنترل کنم خدا رو شکر😊 هفته های آخر بارداریم دکتر سونوگرافی گفت که احتمالا یکی از کلیه های بچه مشکل داره😭😔 و ما باز هم کلی استرس گرفتیم اما بعد از به دنیا اومدن بچه کلیه هاش رو سونوگرافی کردن و گفتن که خدا رو شکر مشکلی نداره😊 تمام این اشتباهات سونوگرافی ها درحالی بود که من بهترین سونوگرافی های تهران رو میرفتم😒😒 همین جا هم بگم که من فقط سر بارداری اولم، به خاطر بی تجربگی و عدم آگاهی، غربالگری ها رو انجام دادم و بارداری های بعدی غربالگری نرفتم و دکترم علیرغم اینکه خودش برام غربالگری ها رو می‌نوشت ولی وقتی متوجه میشد که ندادم خوشحال میشد و می‌گفت کار خوبی کردی نرفتی😁😁 (ظاهراً وزارت بهداشت دکتر ها رو اجبار کرده که به همه غربالگری رو توصیه کنن و براشون بنویسن😒😒، و وقتی من نرفتم غربالگری دکترم تشویقم کرد👏👏) دختر دومم سال ۹۶ به دنیا اومد و چون فرزند اولم با سزارین به دنیا اومده بود، این بار هم سزارین شدم😕 دختر دومم رو هم دو سال شیر دادم و بعد از گرفتن از شیر اقدام کردیم برای فرزند سوم، این بار هم در رحمت خدا به روی ما باز شد و دختر سومم رو باردار شدم😍😍 ماه های آخر بارداری سومم هم دیابت بارداری گرفتم و این بار هم با راهنمایی یه دکتر غدد خوب که یکی از دوستانم معرفی کرد تونستم قندم رو بدون دارو کنترل کنم. چند تا دکتر دیگه بهم دارو دادن ولی خدا رو شکر با رژیم قندم پایین موند. این بار هم سزارین شدم و آرزوی چشیدن مزه زایمان طبیعی به دلم موند😕 همون جا توی بیمارستان از دکترم پرسیدم که من چند تا دیگه بچه میتونم بیارم و دکترم گفت محدودیتی نداره و اگه ده تا دیگه هم بیاری مشکلی نیست😍😍
به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند مال حرام که هیچ، حتی مال شبهه‌ناک هم در زندگی‌شان بیاید. خیلی دقت داشتند. هر مالی در زندگی‌شان نمی‌آمد. چون اعتقاد داشتند، اینها اثر وضعی دارد. حاج آقا می فرمودند: «قبل از انعقاد نطفه، تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد؛ این از واضحات است. باید مراعات کنید. 📚 حاج آقا مجتبی ‌❣ @Mattla_eshgh
❤️ در آغوش نماز 💕 چه مانعی دارد که وقتی می‌بینید طفل خردسال شما گریه می‌کند، بدون آنکه صورت نماز را به هم بزنید، در حال نماز او را در آغوش بگیرید؟ از نظر فقهی، به نماز شما هیچ اشکالی وارد نمی‌شود، بلکه کار بسیار خوبی هم کرده‌اید. چرا نمازی بخوانیم که فرزندان ما خاطره‌ی بدی از آن داشته باشند؟! 💕 در کتاب‌های فقهی مثل «عروة الوثقی» به این مطلب تصریح شده که مانعی ندارد که کسی در حال نماز فرزند خود را در آغوش بگیرد. مادر یا پدر می‌تواند در حالت ایستاده، طفل خردسالش را در آغوش بگیرد. قهراً در هنگام رکوع و سجود فرزند را زمین می‌گذارد و بعد از دو سجده دوباره فرزند را در آغوش می‌گیرد. 💕 هیچ ضرری به نماز نمی‌زند، بلکه از جهتی می‌توان گفت که ثواب هم دارد. براساس روایتی از امام صادق علیه السلام، فقهای ما فتوا داده‌اند که در آغوش گرفتن طفل در نماز و حتی شیر دادن به او اشکالی ندارد. ما چون از آموزه‌های دینی فاصله داریم، تعجب می‌کنیم. می‌گوییم شاید خطایی در بیان مسأله انجام گرفته است. 💕 مانعی ندارد که مادر هنگام تشهد، فرزند خود را شیر بدهد. مثلاً فرزند خود را زیر چادر می‌گیرد و بدون این‌که بدنش پیدا شود، او را شیر می‌دهد. در حالات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که از دخترشان زینب، نوه‌ای به نام اُمامه داشتند. آن حضرت این فرزند خردسال را در حال قیام نماز در آغوش می‌گرفتند و وقتی به رکوع و سجود می‌رفتند، روی زمین می‌گذاشتند. 📚 تحکیم خانواده ‌❣ @Mattla_eshgh
📌عاقبت زندگی به سبک غربی من یه عمه ای دارم متولد ۶۰، رشته خوب، از ۱۸ سالگی رفته سرکار... دکترا داره و خونه داره بالای شهر و ماشین و کلی در آمد. از همان جوانی مستقل شد مثل اروپایی ها و جدا شد و دیگه هیچ خبری از فامیل نگرفت. تا جایی که خبر داشتیم به شدت تو انجمنای شعر و هنر فعال بود و حتی کاندیدای مجلس و شورای شهر هم شد. من و پنج خواهرم همواره از طرف مادر گرامی غرغر میشنیدیم که چرا مثل عمه تون نیستین. حالا ما دوتا آخری مجردیم، ولی اون چهار تا که یا ۱۹ سالگی ازدواج کردن یا ۲۱ سالگی، همه ش مامان میگف شماها بی عقلید،این همه درس خوندین که چی؟ برین کهنه ی بچه بشورین؟ از عمه تون یاد بگیرید. کاش من جای شما بودم درس میخوندم دستم میرفت توی جیب خودم. بله گذشت تا همین چند روز پیش گفتن عمه تون از خرداد تو بیمارستانه و به خاطر سندرم پلی کیستیک خونریزی مغزی کردن، الانم کلیه هاشو درآوردن دیالیز میشه و فردا هم عمل داره میخوان ریه شو تخلیه کنن... بدویین بیاین میخواد قبل از مرگ شماها رو ببینه. حال عمه م قابل شرح نیس دیگه. خودتون میتونین حدس بزنین. یه خروار پول که خدای نکرده اگر خدایی نکرده ... میرسه به ما و بقیه خواهر برادراش! اونجا کلی با حسرت به عروس ما میگف مادر شدن چه حسی داره. و همین طور عنوان کرد از خرداد تا الان فقط خواهر بزرگترش بالا سرش بوده و هیچ خبری از دوستاش و هنرمندا و رفقای انتخاباتیش نیست. مامان ما هم اصلا به روش نیاورد. زنگ زد به خواهرام که خوب شد شما رو شوهر دادم. پ.ن: خود مادرم چند ماه پیش مشکل قلبی داشتن و بیمارستان بودن، هیچ مشکلی از لحاظ پرستاری و... نداشتن.چرا چون خواهرم از کنارشون جم نخوردن. پ.ن: عمه ی من بی نهایت زیبا بودن و قطار قطار خواستگار داشتن که ردشون کردن به وقتش... ‌❣ @Mattla_eshgh
وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن تمام خانواده و حتی فامیلها مخالف بودن به علت دوری راه (حدودا ۱۸ ساعت)، و نداشتن شغل مناسب... اما من با توکل به خدا و توسل به اهل بیت سلام الله علیها به ایشون جواب مثبت دادم فقط فقط فقط به خاطر ایمان و اخلاقشون... تا یک سال مشغول به تحصیل بودم و اصلا تو فکر بچه نبودم😓😓 اما بعد از صحبت حضرت آقا تصمیم به تشکیل یک خانواده ۳ نفری گرفتیم😄 اینکه چقدر تو دوران بارداری و بعد از زایمان زجر کشیدیم بماند اما تو همون دوران عنایتهای معنوی که تو زندگیمون میشد واقعا محسوس بود که این از همه چیز مهمتره😍 اما عنایتهای مادی به محض دنیا اومدن دخترم ما صاحب ماشین شدیم و یک شغل خیلی خوب که تو تصوراتمون نبود برای همسرم جور شد و ایشون استخدام رسمی شدن... فاطمه خانوم دو سالشون بود که خواستیم چهار نفره شیم، منتهی خداوند متعال مقدراتش چیز دیگری بود و ۳ ماهه سقط شد...😭 اما دست از تلاش برنداشتیم با توسل به ارباب بی کفن و زیارت عاشورای حاج آقا حق شناس رحمه الله دوباره مامان شدم با نه ماه استراحت مطلق و کلی آمپول و دارو و ....😊 زهرا خانومم الان یک ونیم سالشه و ما به تازگی صاحب خونه شدیم.... ما زندگی مون رو از صفر شروع کردیم ... تو یک برهه ای از زندگی انقدر مشکل مادی بهمون فشار آورد که حتی پول سیسمونی رو دادیم برا بدهکاری و قسط و ....اما به محض دنیا اومدن دخترم همه چیز تغییر کرد. موقع ازدواج سرویس طلا نگرفتم. آینه شمعدون و وسایل عروس هیچی نخریدم. به اجبار خانواده همسرم به آرایشگاه رفتم، لباس عروسم وقتی تو آرایشگاه بودم به انتخاب خودشون برام گرفتن، از فیلمبردار و عکاس و آتلیه هیچ خبری نبود و نخواستیم. حتی دم در تالار همسرم و راه نمیدادن از بس ماشین ساده بود 😃😃😃😃 به ایشون میگفتن این مکان برای ماشین آقا داماده و آقای مظلوم من با خنده میگفتن خوب من دامادم😆 ایشونم کت و شلوار و ساعت و خرید وسایل آقا داماد را خیلی‌ جزیی برداشتن. نه اینکه خانواده هامون از لحاظ مالی نتونن کمکون کنن. ما اعتقاد به این کارا نداشتیم و همش میگفتیم مراسممون ساده باشه... برای جهاز هم ایشون اصلا نگذاشتن مبل و بوفه و میزنهار خوری بخریم و همیشه تاکید داشتن به اینکه زندگی و ساده شروع کنیم. الان هم بعد از گذشت ۸ سال هنوز همون پشتی ها و ملافه سفید زیرش بزرگترین تجملات زندگی ماست. زندگی رو راحت بگیرین. با کم و زیاد هم بسازین. همه اون کسایی که مخالف ازدواج ما بودن با دیدن رفتار بسیار خوب همسرم و تواضعشون بسیار علاقمند به ایشون هستند. خداوند و ائمه هم انشالله کمک خواهند کرد. تصمیم داریم که خانوادمون و به ۵ نفر افزایش بدیم. خیلی دعامون کنین عزیزان. انشالله این بارداریم مثل قبلیها نباشه...البته هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر... انشالله بتونیم فرزنداانی سالم، صالح، عاقبت بخیر، خوش قدم و خوش روزی داشته باشیم. برای شهادت همسرم هم دعا کنین البته مثل حبیب بن مظاهر ایشون حیفه بمیرن... انشالله عاقبت بخیر بشیم ‌❣ @Mattla_eshgh
۴۹۸ تازه دبیرستان رو تموم کرده بودم که مامان جونم توی یکی از همون گپ های مادر دختری خاصِ خودمون، بحث خواستگارها رو به میون کشید. سرخ و سفید شدم🙈 و سعی کردم طفره برم و درس و دانشگاه رو بهونه کنم🙄 که مامان، صادقانه و مادرانه برام اولویت بندی کرد.👇 *ازدواج ،تشکیل خانواده، مادرشدن* گفتم: پس درسم چی؟ گفت: مطمئن باش از برکت کانون مقدس خانواده و مقام مادری، درست رو هم عالی میخونی.👌 به حرفهاش ایمان داشتم. و همین شد که سال ۸۵ میون هجمه ی تمسخرهای فامیل که وای چقدر عجله داشتید، حالا زوده😳 ۱۹سال که سنی نیست برای ازدواج 🤷‍♀ و ... لابه لای پوزخندهای دخترخاله ها و دخترعموها و رفقایی که هم سنم بودند و با تبختر خاصی دم از درس خوندن میزدن و عمرم رو بر باد رفته تلقی میکردند؛ به یه پسر نجیب، مومن، ولایی، باحیا و معتقد "بله" گفتم و دو هفته بعدش هم راهی اردوی جهادی شدیم👌 اولین تجربه ی مشترکمون که انصافا خاص بود و مسیر زندگی من رو تغییر داد...😊 سال ۸۷ بعد از کلی صحبت با خانواده ها بالاخره راضی شون کردیم با یک‌ مراسم متوسط و کم خرج راهی خونه بخت بشیم (هنوز هم حسرت اون دوسال عمر تلف شده مون رو میخوریم که چرا بخاطر یه سری رسم و رسومات نادرست دوران عقدمون طولانی شد و زودتر با هم زیر یه سقف نرفتیم.😢) الحمدالله زندگی مشترکمون هم با اردوی جهادی و سفر کربلا شروع شد و به فال بسیییییار نیک گرفتیم.😍😊 دو ترمی از درسم مونده بود که تصمیمون برای سه نفره شدن جدی تر شد.😉 از خداوند فرزندان پاک و صالح خواستیم.🤲 الحمدلله دوران بارداری شیرینی داشتم و چون مشغول پایان نامه بودم‌؛ متوجه گذشت ۹ ماه نشدم 😉☺️ نوروز سال ۸۹ که عید دیدنی ها رو با گل پسر یک ماهمون میرفتیم؛ یه حس خاصی داشتم.😍 شاید بعضیا هنوز تو دلشون بهم می خندیدند و گاهی کنایه ای حوالمون میکردن😏 اما مهم من و همسرگلم بودیم که حال دلمون خوبِ خوب بود😍 و مسیر رو اشتباه نرفته بودیم👌 از نظر ما ۲۳ و ۲۵ سال، سن کمی برای تجربه ی لذت مادری و طعم شیرین پدرشدن؛ نبود شاید به مذاق بعضیا خوش نمیومد ولی مهم نبود😉 یکی از مهمترین برنامه ریزی های زندگیمون هدر ندادن دهه های مهم عمرمون بود😃 با خودمون عهد کرده بودیم دهه طلایی ۲۰ تا ۳۰ سال رو خیلی دقیق برنامه ریزی کنیم. البته حواسمون بود که ما فقط مامور به انجام وظیفه ایم و نتیجه با حضرت حقه و با توکل بر خدا مسیرمون رو برنامه ریزی کردیم.💪 تصمیم گرفتیم فرصت طلایی باروری تو سن جوانی رو به بهانه ی تحصیل و ... از دست ندیم.😉☺️ ایمان داشتیم اگر اولویت بندی هامون درست باشه و وظیفه مون رو به نحو احسنت انجام بدیم رزق های مادی و معنوی خداوند بموقع برامون میرسه.👌 محمد کوچولومون چهارماه بیشتر نداشت که مجبور شدیم برای کار همسر از شهرمون مهاجرت کنیم.😢 دوری از خانواده و تنهایی تو اون شهر برای من که به خونه نشینی خیلی عادت نداشتم چندان راحت نبود. محمدکوچولو که اولین تجربه ی اردوی جهادی همراه کربلا رو وقتی باردار بودم چشیده بود؛قسمتش شد اولین سالگرد تولدش هم باز با ما راهی اردوی جهادی بشه😃 رزق معنوی این موجود دوست داشتنی خیلی عالی بود و سفرهای زیارتی مشهد و کربلا مدام قسمتمون میشد. هنوز پسرم رو از شیر نگرفته بودم که تصمیم گرفتیم یه خواهر یا برادر براش بیاریم ولی خواست خدا این بود مدتی انتظار بکشیم و خلاصه بعد از کلی نذر و نیاز و خواهش از بارگاه الهی، فاطمه بانو حوالی نوروز ۹۲ تشریف آورد و شد گل سرسبد خونمون.‌🤩(نگم که توی فامیل فرزند آوردن با این اختلاف سنی مسخره بود و همه حتی نزدیک ترین افرادمون برخورد فوق العاده تلخی داشتند.) از برکت تشریف فرمایی این نازبانو خداوند مجدد برکاتش رو‌ نصیبمون کرد و از خونه ی ۵۰ متری به خونه ی ۱۰۰ متری رفتیم. سفرهای جهادی و کربلا و مشهد روزیمون شد و الحمدلله درسم رو هم ادامه دادم . گل بانومون یک سال و نیمه بود که به شهرمون برگشتیم و چون نزدیک مادرم آمدم و خیالم راحت بود نصف روز فرشته کوچولوهام جای مطمئنی هستند فعالیت در چند مدرسه غیرانتفاعی برای تدریس دروس مختلف رو قبول کردم. الحمدلله تجربه ی بسیار خوبی بود. ولی حواسمون بود که اولویت ها فراموش نشه.🧐 گاهی لابه لای کار و درس اونقدر طعمش به مذاق آدم میشینه یادش میره اولویت اول فرزندآوری و تربیت هست.🤨 خلاصه منتظر فرشته ی بعدی بودیم که ایام محرم متوجه شدیم خدا مجدد بهمون عنایت کرده یه فرشته ی ناز دیگه بهمون هدیه داده. خیییلی خوشحال بودیم ولی ۱۲ هفتگی که بعلت لکه بینی سونو دادم متوجه شدیم جنین تو ۹ هفته قلبش ایست کرده، دنیا روی سرم خراب شد😭 اصلا باورم نمیشد.😢 به چندین پزشک حاذق مراجعه کردیم و همه تایید کردند و متاسفانه کوچولوی نازمون سقط شد.
برکت ازدواج، به محبت، انس و اعتماد طرفین با یکدیگر است. برکت ازدواج به یکی شدن دو طرف است. اگر زن وشوهر با هم صمیمی شدند، نان جو در دهانشان از کباب برگ، خوشمزه تر است. اگر با هم سر لجبازی افتادند و کشمکش و بدبینی با هم داشتند ، کباب برگ در دهانشان از نان جو کم مزه تر است. اگر به هم اعتماد داشتند ، زندگی روی حصیر برایشان از نشستن روی قالی کرمان راحت تر و اگر به هم اعتماد نداشتند قالی کرمانی برایشان از حصیر سخت تر است. اگر به هم اعتماد داشتند خانه کوچک و محقر و تاریک برایشان از کاخ و ویلا وسیع تر و با روح تر است و اگر نسبت به هم بدبین شدند باغ و ویلا برایشان از یک خانه کوچک هم تنگ تر است.
✅ راهکارهایی عملی برای تربیت 💥در سال های اخیر همزمان با دغدغه هایی پیرامون حجاب دختران، نگرانی هایی مبنی بر کمرنگ شدن غیرت مردان در جامعه اسلامی مان به وجود آمده است. وجود غیرت دینی در پسران، عاملی اساسی برای عفیف بودن و تشکیل زندگی مشترک است که در سعادت دنیا و آخرت آنان می تواند بسیار اثرگذار باشد 💥بدیهی است که ضعیف شدن حیا در زنان با سست شدن غیرت در مردان رابطه مستقیم دارد، از این رو توجه به تربیت پسران بر مبنای غیرت و مردانگی در کنار تربیت دختران با حیا، بیش از پیش ضروری به نظر می رسد. در این نوشتار سعی شده است در دو قسمت، نکات و راهکارهای عملی برای تربیت پسران زیر ۷ سال بر مبنای غیرت مردانگی، به والدین ارائه شود. ✅ پایه های غیرت را از دوران جنینی در پسرتان، پی ریزی کنید. برخی کارشناسان مذهبی بهترین زمان شروع تربیت فرزند را از دوران بارداری می دانند، زیرا معتقدند در این دوران و بعد از آن در دوره نوزادی و شیرخوارگی می توان طینت فرزند را با انجام یک سری اعمال و داشتن ملاحظاتی در اعمال خود، بخوبی و در مسیر بندگی پرورش داد. مواردی مانند شیر دادن به فرزند با وضو، شرکت نکردن در مجلس گناه ، مراعات های اخلاقی والدین در خانواده و موارد دیگر ✅ از قدرت یادگیری پسرتان در دوران خردسالی، غافل نباشید. حضرت علی(علیه السلام) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرموده اند: قلب کودک نورس مانند زمین خالی از بذر و گیاه است، هر تخمی که در آن افشانده شود به خوبی می پذیرد و در خود می پرورد. فرزندم؛ از دوران کودکی تو استفاده نمودم و خیلی زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دلِ تربیت پذیرت سخت شود و مطالب گوناگون، عقلت را اشغال نماید. (نهج البلاغه، نامه امام علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع)) بنابراین لازم است از دوران کودکی مفاهیم دینی و ارزشی را به کودک خود آموزش دهید تا بنیان های فکری او از ابتدا به درستی شکل بگیرد. ✅ مراقب نوع پوشش و رفتارهای خصوصی خود با همسرتان باشید! از حدود ۲سالگی در نوع پوشش خود در خانه دقت کنید. مادران بهتر است لباس های خیلی باز استفاده نکنند، درست است که کودک دو ساله متوجه تفاوت های جنسیتی نمی شود اما از آنجا که پوشیده بودن را به عنوان یک ارزش باید درک کند، لازم است در محیط خانه و از طرف والدین حد معقولی از پوشش را ببیند در مقابل فرزندان باشند و نیز در رفتار با محارم و نامحرمان در داخل و بیرون از منزل بیشتر مراعات کنند. حتی فیلم هایی که می بینند بصورت مستقیم بر حیا و غیرت کودک تأثیر می گذارد. ✅ پدرها در تربیت پسر با غیرت، مسئول ترند! غیرت از جمله صفات مردانه محسوب می شود، لذا ارتباط های بیشتر پدر با پسر سبب می شود ناخودآگاه پسر صفات مردانه را از پدر یاد بگیرد. از حدود ۳ سالگی خوب است که پدر متولی بیشتر امور فرزند پسر باشد، از آن جمله حمام کردن کودک است که باید بر عهده پدر باشد تا پسر حتی در مواردی از مادر خود شرم داشته باشد. پدر خانواده می تواند گاهی به کودک پسر مسئولیت هایی بدهد که او را نسبت به داشتن صفات مردانه ترغیب نماید، برای مثال در موقعیت هایی خاص به او بگوید که “وقتی من نیستم شما باید مراقب خواهر کوچکتر خود و یا مادر خود باشی.” همچنین گاهی پدر در مقابل کودک خود، حجاب مادر را ستایش کند و از روی محبت نشان دهد که حجاب مادر چقدر برایش مهم است. ✅ پسرتان را به مجالس زنانه نبرید!! معمولا از سن ۴-۵ سالگی بهتر است پسرتان را به مجالس زنانه نبرید. نحوه ی پوشش خانم ها در ذهن او باقی می میاند و بطورکلی با توجه به سبک پوشش هایی که امروزه رواج پیدا کرده، دیدن آنها برای یک پسربچه و تکرار شدن آنها می تواند قبح بدپوششی را درنظرش بشکند. دیدن این مناظر می تواند بر شکل گیری غیرت پسرتان اثر منفی بگذارد و به تدریج او را نسبت به بدحجابی بی تفاوت کند، چیزی که امروزه بسیاری از مردان جامعه گرفتار آن شده اند.
اگه پسری بخواد تو سن پایین، مثلا دوران دانشجویی، ازدواج کنه برا شغل و درآمدش باید چکار کنه؟! ✅ حتما روحیۀ کاری‌ خودش رو اول به خونوادۀ خودش و بعد هم به خونوادۀ دخترخانم ثابت کنه. منتظر نباشه دوران دانشجویی و سربازی تمام شه و یه کار ثابت پیدا کنه تا دستش تو جیب خودش بره. ✅ سعی کنه هر طور شده، تو همین دوران دانشجویی پول به دست بیاره. کار رو عار ندونه. به خدا اعتماد کنه و به کسی جز خدا هم امید نبنده. ✅ از نگاه معارف دینی، رزق و روزی با ازدواج توسعه پیدا می‌کنه. توجه به این نکته، باید زاویۀ دید ما رو به بحث اقتصاد تو ازدواج به کلّی تغییر بده. ✨ پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود: با زنان ازدواج کنید که آنها با خود، مال می‌آورند. (مکارم الاخلاق، ص١٩۶). 📚نیمه دیگرم ‌❣ @Mattla_eshgh
✅ تست باروری... ❌ امروزه یک اشتباه بزرگ در میان جوانان، به صورت فرهنگ در آمده که سال‌ها پس از ازدواج، از خداوند تقاضای فرزند می‌کنند. این را هم فرهنگ و به قول خودشان، کلاس می‌دانند. 📛 متأسّفانه برخی از بزرگ‌ترها هم به این مسئله دامن می‌زنند و به جوان‌ترها توصیه می‌کنند چند سال اوّل زندگی را به دنبال خوشی‌هایتان باشید، بعد به سراغ فرزند بروید. ❌ این مسئله، هم از نظر پزشکی و هم از نظر تربیتی، اشتباه است. ⚠️ امروزه متخصّصان زنان و زایمان و نازایی می‌گویند: فرزند اوّل، باید در همان سال‌های اوّل زندگی به دنیا بیاید تا باروری پدر و مادر، امتحان شود و اگر مشکلی وجود داشت، هر چه زودتر، قبل از بالا رفتن سن، مداوا انجام بگیرد. از نظر تربیتی هم اشکال دارد. 🔴 امروزه متوسّط سن ازدواج در پسرها، حدود ۲۸ سال است. وقتی پنج، شش سال از ازدواج می‌گذرد و پای بچّه به خانه باز می‌شود، دیگر حوصله و انرژی کافی برای تربیت فرزند، وجود ندارد. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان ص۲۶۲ ‌❣ @Mattla_eshgh
اگه پسری بخواد تو سن پایین، مثلا دوران دانشجویی، ازدواج کنه برا شغل و درآمدش باید چکار کنه؟! ✅ حتما روحیۀ کاری‌ خودش رو اول به خونوادۀ خودش و بعد هم به خونوادۀ دخترخانم ثابت کنه. منتظر نباشه دوران دانشجویی و سربازی تمام شه و یه کار ثابت پیدا کنه تا دستش تو جیب خودش بره. ✅ سعی کنه هر طور شده، تو همین دوران دانشجویی پول به دست بیاره. کار رو عار ندونه. به خدا اعتماد کنه و به کسی جز خدا هم امید نبنده. ✅ از نگاه معارف دینی، رزق و روزی با ازدواج توسعه پیدا می‌کنه. توجه به این نکته، باید زاویۀ دید ما رو به بحث اقتصاد تو ازدواج به کلّی تغییر بده. ✨ پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود: با زنان ازدواج کنید که آنها با خود، مال می‌آورند. (مکارم الاخلاق، ص١٩۶). 📚نیمه دیگرم ‌❣ @Mattla_eshgh
به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند مال حرام که هیچ، حتی مال شبهه‌ناک هم در زندگی‌شان بیاید. خیلی دقت داشتند. هر مالی در زندگی‌شان نمی‌آمد. چون اعتقاد داشتند، اینها اثر وضعی دارد. حاج آقا می فرمودند: «قبل از انعقاد نطفه، تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد؛ این از واضحات است. باید مراعات کنید. 📚 حاج آقا مجتبی ‌❣ @Mattla_eshgh
✅ اصول تربیت... 💥اصول تربیت راست گفتن، امانت داری، اهمیت دادن به وعهده‌های داده شده و حفظ کرامت کودک است. 📌اگر روش تربیتی با ترساندن و ایجاد وحشت در محیط خانه باشد، بچه دروغ‌گو، عقده‌ای و منافق بار می‌آید. 💥برای اینکه بچه عقده‌ای نشود، به او احترام بگذارید، محبت کنید و از او مطالبه مسئولیت داشته باشید. چون اگر مطالبه نداشته باشید، بچه هرز می‌رود.
✅ اصول تربیت... 💥اصول تربیت راست گفتن، امانت داری، اهمیت دادن به وعهده‌های داده شده و حفظ کرامت کودک است. 📌اگر روش تربیتی با ترساندن و ایجاد وحشت در محیط خانه باشد، بچه دروغ‌گو، عقده‌ای و منافق بار می‌آید. 💥برای اینکه بچه عقده‌ای نشود، به او احترام بگذارید، محبت کنید و از او مطالبه مسئولیت داشته باشید. چون اگر مطالبه نداشته باشید، بچه هرز می‌رود.
بچه ها باید باشند... مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام کوچک بود و شلوغ. پیرمردها از شیطنت و سر و صدای هر روزه بچه ها شاکی و کلافه بودند و می گفتند "بچه ها را به مسجد نیاورید، اذیت می کنند." خبر به آیت الله خوشوقت رسید. حاج آقا گفتند "هرکس اذیت می شود، مسجد نیاید، بچه ها باید باشند..." ‌❣ @Mattla_eshgh
✅ هیچی نگو... دختر امام خمینی: در ازدواج دختر خودم ... موقعی که خطبه‌ی عقد ایشان را خواندند و ما خصوصی خدمت ایشان بودیم به دختر من نصیحت کردند که: «تو هر وقت شوهرت وارد می‌شود و دیدی خیلی عصبانی است و حتی در آن عصبانیت به تو تهمت زد و یک چیزهای خلاف گفت، تو در آن موقع به ایشان هیچی نگو، بعد از آنکه از عصبانیت افتاد، بعدها بگو این حرفت تهمت بوده» و بعد برگشتند رو به داماد کردند و گفتند: «شما هم همین‌طور، اگر یک وقتی وارد شدید و دیدید ایشان عصبانی است، آن موقع تذکرات را ندهید.» 📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی - ج ۱ - ص ۴۷ ‌❣ @Mattla_eshgh
❌ اسلام می خواهد اینها نباشد... جهیزیه برای دختر مایه عزت نیست. عزت دختر به اخلاق او، به رفتار و شخصیت خود اوست. بعضی از خانواده‌های عروس، خودشان را اذیت می‌کنند و به زحمت می‌اندازند و اگر پول هم ندارند به زور پول تهیه می‌کنند. اگر پول دارند زیادی خرج می‌کنند، برای اینکه یک جهیزیه پر زرق و برقی را مثلا در اختیار دخترشان بگذارند. خانواده ها روی چشم و هم چشمی، جهیزیّه را برای خودشان یک معضل می‌کنند. بعد که این معضل را خودشان به یک نحوی تحمّل کردند، تازه نوبت دیگران است که رنج این معضل را ببرند. برای خاطر اینکه وقتی شما در جهیزیّه دخترتان این همه وسایل درست کردید، بعد کسانی که دیدند، تکلیف آنها چیست؟! این چشم و هم چشمی‌ها آخر به کجا خواهد رسید؟! این همان مشکلاتی است که درست خواهد شد. اسلام می‌خواهد این‌ها نباشد. «خطبه عقد ۷۳/۰۳/۱۶، ۷۷/۱۲/۲۸ »