eitaa logo
مطلع عشق
273 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 بی عفتی های بزرگ بر دو نوع هستند. ◻️ عفتی های علنی ◻️ عفتی های مخفیانه 💠 بی عفتی های از قبیل: ▫️رقص (نمایش در سریال های تلوزیون) ▫️ قیادت؛ واسطه گری در خصوص روابط نامشروع (به صورت اپلیکیشن موبایل) ▫️رابطه دختر و پسر ▫️ مجالس لهو و لعب ▫️تشبّه به جنس مخالف 💠 بی عفتی های از قبیل: لواط، خود ارضایی، مساحقه، زنا، لمس و... 💠 : 1️⃣ قبح آن در جامعه شکسته می شود و جامعه کم کم برخی از این موارد را از دایره بی عفتی خارج می کند. مثل رقص یا شراب 2️⃣ فراوانی تعداد گناهان جنسی؛ از آنجایی که موارد علنی ذکر شده به شدت تحریک کننده هستند، افراد را، برای انجام اصل التذاذ جنسی (هر چند مخفیانه) آماده می کنند. 3️⃣ افراد وقیح جرأت می کنند از ارتکاب علنی گناهان جنسی سخن به میان آورند. مانند طنزپردازی ها در تلوزیون و سینما و فضای مجازی و... 4️⃣ مقابله با بسیاری از بی عفتی ها، به صورت رسمی و حکومتی سخت می شود. 💠 علنی شدن بی عفتی ها در جامعه 1️⃣ انجام علنی مراتب مقدماتی بی‌عفتی 2️⃣ کثرت عدم قبح اجتماعی 3️⃣ کثرت گناهان جنسی مخفیانه 4️⃣ جرأت طرح علنی مفاسد جنسی 5️⃣ تضعیف گفتمان عفاف در جامعه 6️⃣ عدم توان حکومت برای مقابله رسمی 7️⃣ قفل شدن گفتمان 📌 راه حل: باید ریشه بی عفتی را یافت. ✍️ ‌❣ @Mattla_eshgh
💠قسمت سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت: ــ زینب عمه بخواب دیر وقته😬🤦‍♀ گوشیش را نشان زینب داد و گفت: ــ نگا عمه ساعت۳ شبه من باید سه ساعت دیگه بیدار بشم😑 نگاهی به زینب انداخت متفکر به گوشی خیره شده بود: ــزینب ،عمه به چی خیره شدی؟؟ ــ عمه این آقا مرد بدیه؟؟☹️👧🏻 سمانه به عکس زمینه گوشی اش که عکس بود، نگاهی انداخت ــ نه عمه اتفاقا مرد خیلی خوب و مهربونیه،چرا پرسیدی؟😊 ــ آخه،اون روز که رفته بودم پیش خاله صغری،یواشکی رفتم تو اتاق عمو کمیل ــ خب ــ بعد دیدم عمو داره تو لپ تاب💻 یه فیلم از این آقا میبینه که داره حرف میزنه، بعد منو دید زود خاموشش کرد ابروان سمانه از تعجب بالا رفتند!!😧😳 ــ عمه چیزی به عمو نگو،من قول دادم که چیزی نگم.☹️ ــ باشه عمه،بخواب دیگه😊😑 سمانه دیگر کلافه شده بود، باور نمی کرد کمیل ضد رهبری صحبت می کرد و سخنرانی های رهبر را گوش می داد.🤨🤔 نفس عمیقی کشید و به زینب که آرام خوابیده بود نگاهی انداخت و لبخندی زد و زیر لب گفت: ــ فضول خانم، چقدم سر قولش مونده لبخندی زد، و چشمانش را بست و سعی کرد تا اذان صبح کمی استراحت کند. 🏢✊✊✊📚📚📚🏢 فرحنازخانم ــ حواست باشه،دعوایی چیزی شد دخالت نکن…!! سمانه ــ چشم مامان،الان اجازه میدید برم😊 ــ برو به سلامت مادر ــ راستی مامان، من شب میرم خونه خاله سمیه، کار داریم به خاطر وضعیت پای صغری، میرم پیشش کارارو باهم انجام بدیم، بی زحمت به بابایی بگو رفتید بدید، لب تاپ و وسایلمو برسونید خونه خاله ــ باشه عزیزم،جواب تلفنمو بده اگه زنگ زدم😁 ــ چشم عزیزم😅 سمانه بوسه ای بر گونه ی مادرش گذاشت، و با برداشتن کیف و دوربینش از خانه خارج شد. با صدای گوشی، دوربینش را کناری گذاشت؛ ــ جانم رویا ــ کجایی سمانه ــ بیرون ــ میگم آقایون نیستن،سیستم خراب شده، جان من بیا درستش کن کارامون موندن ــ باشه عزیزم الان میام