eitaa logo
مطلع عشق
271 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
قسمت_صد_و_بیست_و_نهم کاملا مشخص بود با کنایه این سوال و پرسیده. دیگه فهمیدم علت تغییر رفتار ریحانه
سلام اینو حتما بخونین نویسنده رمان ناحله ، توضیحاتی دادن... 👇👇👇 سلام دوستان، وقتتون بخیر ان شالله یه چند کلامی بنده ی حقیر حرف داشتم ممنون میشم اگر وقت بزارید و بخونید چندسال پیش که با لطف خدا نگارش ناحله رو شروع کردیم یه تعداد اعضا تو کانال حضور داشتند و وقتی تایپش تموم شد، تعداد زیادی از کانال خارج شدن... بعد از چند وقت تعداد کاربران بیشتر شده بود با اینکه کانال رسما هیچ فعالیتی نداشت. کلی نظرای قشنگ ازتون دریافت کردیم کلی تلنگر کلی تحول... که واقعا مارو حیرت زده و متعجب کرد.همه ی این اشکای پاکی که با قلم ما ریختید ، همه و همه از لطف خدا بود. خلاصه اینکه حالا بعد گذشت اینهمه مدت کانالای مختلف تو پیام رسان های مختلف با تعداد کاربر بالا ، لطف کردند و رمان مارو نشر دادند و هنوز هم این روند ادامه داره اما مطلبی که میخواستم خدمتتون عرض کنم این بودش که متاسفانه یه جریاناتی داره اتفاق میافته که ناچار شدیم به نوشتن این متن. بارها تو کانالمون ذکر کردیم رمان ما واقعیت وداستان ما زاده ی ذهن نویسنده است هر عزیزی هم که طول این مدت پرسید همین جواب و بهش دادیم. ما بر حسب اتفاق وسطای نگارش داستان با شهید عزیزی آشنا شدیم و به علت شباهت زیاد شخصیتشون با شخصیت داستان ما این مسئله رو بی حکمت ندیدیم و گاهی از شخصیتشون الگو گرفتیم همونطور که از زندگی شهدای مختلف الگو گرفته بودیم و در آخر داستان رو، به ایشون تقدیم کردیم.(البته در قسمت های رمان اسمی ازشون برده نشد) ❗️متاسفانه به ما خبر دادن که خانواده ی اون شهید گرامی دچار اشتباه شدند و خیال کردند که ما از فرزند بزرگوارشون نوشتیم و اینطور قیدکردیم که این رمان زندگینامه ایشونه ...! ما از صحت این گفته اطمینان نداریم. متاسفانه ممکنه شیطنت هایی توسط بعضی از ادمینا اتفاق افتاده باشه یا به دلیل توجه سطحی و گذرا به رمان به اشتباه رمان و به شهیدی نسبت داده باشند ⭕️ ازتون تقاضا دارم،مخصوصا اگر ادمین کانال هستین زمان انتشار حتما قید کنید که رمان واقعیت نداره و مربوط به هیچ شهیدی نیست !⭕️ #💔
🍃 قسمت شادی از به سرعت تبدیل به نفرت از چشمانم شد.😠😣 چیزی رو که توی آینه میدیدم باور نمیکردم. .😳😱😰 چشم های بدون مژه و ابرو😰😳چونه ورم کرده و آویزون،.... موهام هم تا وسط سرم ریخته بود😖😨 یه قسمت از بینیم هم خورده شده بود.... 😰😳 😭 بی اختیار به گریه افتادم. 😭 همه چیز پیش چشمم تیره و تار شد. صورتم رو به طرف پدر و مادرم بر گردوندم. چهره شون همراه با ترس شد.😧😧 سوگل به صورتش چین انداخت و نازنین هم جلوی چشم هاش رو گرفت.😣😣 چشم های مادرم پر اشک😢 شد و پدرم هم برای اینکه مجبور نباشه به من نگاه کنه سرش رو پایین انداخت.😞 صورتم رو به طرف دکتر برگردوندم، اصلا متعجب نشده بود، آهی از سر تاسف کشید 😒و روی صندلیش نشست. دستم رو به صورتم کشیدم... و چشم هام سیاهی رفت و روی زمین افتادم... 🕊🕊🕊🕊 تا یک ماه جرئت نکردم که از خونه بیرون بیام....فقط دعا میکردم که بمیرم.😣 آخه میدونید! خیلی به وابسته بودم،😞 کی میتونست باور کنه ارشیا... ارشیای و خوش چهره به این راحتی تبدیل به شده باشه😭 هر روز چند ساعت جلوی آینه بودم و هر روز هم یک مد جدید! 😖تمام فکر و ذکرم قیافم بود.😣 شاید و دوستام باعث شده بود که فکر کنم از قیافه من وجود . باورش برام خیلی سخت و سنگین بود ...برای همین هم 👈یک ماه طول کشید که این رنج و غصه برام عادی بشه. بعد از این مدت تقریبا قانع شده بودم که باید به زندگیم با همین شکل ادامه بدم.😕 یاد حرف های دکترایی افتادم که قریب به اتفاق گفته بودن: _اگه عملی جراحی زیبایی بکنی ممکنه چشم هات رو از دست بدی و قیافت هم به هیچ وجه مثل سابق نمیشه با این افکار راهی 👈مدرسه و درس👉 شدم. نمیتونستم هام رو پیش بینی کنم آخه توی این مدت هم ازشون خبری نداشتم.😕 البته نمیخواستم خبری داشته باشم اصلا به تلفن هاشون جواب هم نمیدادم. اما حالا بعد از یک ماه با این قیافه میخواستم ببینمشون.... پاهام یاری نمیکرد😞😣 کشان کشان داشتم به سمت میرفتم که اشکان رو توی کوچه مدرسمون دیدم، ...نتونستم ازش قایم بشم آخه مثلا اشکان یکی از دوستام بود😔 اگه بخوام توصیفش کنم باید بگم از اون آدم هایی بود که سرش درد میکنه برای بحث سیاسی مذهبی... البته آخر بحث هاش هم یه فحش به تمام عقاید طرف میده و از خجالتش در میاد اصلا همینش برای من جالب بود، من هیچ وقت دوست صمیمی نداشتم خودم که فکر میکنم به خاطر حسادت کسی بیش از حد بهم نزدیک نمیشد. بی اختیار دستم رو روی شونه اش گذاشتم.. برگشت.... و یک آن شوکه شد. 😮😧 به سر تا پام نگاه کرد و با طعنه گفت: _دستت رو بکش ایکبیری، ترسوندیم. بعد خودش رو کمی عقب کشید - ببینم تو با هیولاهای هالیوودی نسبتی نداری،بهت نمیخوره گدا باشی....اصلا با من چی کار داری عوضیِ بد ترکیب زبونم قفل شده بود.😞🤐 باورم نمیشد با من اینجوری صحبت کنه، خیال میکردم وقتی خودم رو بهش معرفی کنم اخلاقش درست میشه... _اش..اشکان منم... ارشیا... ارشیا..مفتخری😞 اما ای کاش اسمم رو نمیگفتم. به محض اینکه اسمم رو شنید زد زیر خنده😄 بلند گفت: - چرا این ریختی شدی...حقته... از بس که به اون قیافه نکبتت مینازیدی... البته برای من بد نشد تا آخر عمر سوژه ام در اومده ... از ناراحتی شدید داشتم بر میگشتم خونه😞 صدای خنده و تمسخر بعضی از مردم رو میشنیدم.😖 خیلی دوست داشتم بمیرم ولی حوصله مرگ رو هم نداشتم.....😣
☀️☀️ ☀️☀️ قسمت فاطمه - نه راحله جون! اين شيوه بحث و قضاوت كردن درست نيست.😊 راحله- مگه چه عيبي داره؟ فاطمه- عيبش اينه كه نه خودت به قبل و بعدش توجه ميكني و نه در بحث اجازه ميدي كه بقيه از اونها اطلاع پيدا كنن. اينطوري نميشه جوانب مختلف يه مسئله رو بررسي كرد. و در نتيجه به راحتي هم نميشه به حكمتش پي برد. راحله- خوب حالا اگه ممكنه شما اين آيه رو بگين تا ببينيم حكمتش چيه! فاطمه چند لحظه چشمهايش را بست. مكثي كرد و گفت: - اين مسئله در ✨آيه۳۴ سوره نساء✨آمده: "زن‌هايي رو كه نگرانيد درمسائل كنند، كنيد، و بعد از دوري كنيد و اگر باز هم تمكين نكردند آن‌ها را . پس اگه ديگه به اين راه ادامه ! " راحله خنديد. خنده اي كه بيشتر عصبي بود تا از روي شادي يا نشاط: - خب چه فرقي كرد؟ گفته بود اگه زنتون به حرف شما گوش نكرد، اونها رو بزنيد، يا به طور مودبانه ادب كنيد، غير از اينه؟😏 جمله آخر، رو به همه گفت. فاطمه هم گفت: فاطمه- بله، غير از اينه!😊 ❌اولا كه اين اطاعت در هر موردي نيست. فقط در مورد زن در امور حكم داده. پس اگه در غير اين امور باشه، و زن از مرد اطاعت نكنه، مرد حق دست درازي به سمت اون . فهيمه هم به جبهه راحله پيوست: - بسيار خوب حالا فرض ميكنيم كه موارد كاربرد اين حكم، محدود بشه. ولي اين چيزي از زشتيه اين حكم كم نميكنه.😐 فاطمه- ببين بچه ها! قبول دارين كه اسلام در محدوده خانواده براي هر دو طرف حقوقي قرار داده كه هر دو موظفن به اين حقوق عمل كنن. يعني زن بايد در مسائل زناشويي از مرد تمكين كنه و مرد هم بايد خرج و نفقه زن رو بده، درسته؟!👌 فهیمه- درست! فاطمه- پس اين حقيه كه هر مردي بر گردن زنش داره. حالا اگه يكي از اين دو طرف حق خودش رو ادا نكرد. چه اتفاقي ميفته؟ 👈اگر مرد به وظيفه اش عمل نكنه، زن حق داره كه به دادگاه يا حاكم شرع يا هر مرجع ديگه از مرد شكايت كنه و در صورتي كه مرد حاضر نشه حق زن رو بده، اون رو به زور ازش ميگيرن. حتي اگه شده اموال شخصي مرد رو ضبط كنن. 👈اما موقعي كه زن از مرد در مسائل زناشويي تمكين نكنه، مرد براي حل اين مسئله به كسي مراجعه كنه. چون مقوله اي نيست كه مرد پاي كس ديگه اي رو وسط بكشه.👌 در حقيقت هيچ كس ديگه خارج از فضاي خانواده، نميتونه در اين مورد زن رو وادار به اداي حق مرد بكنه و چون مسئله ايه كه به غريزه و طبيعت زن و مرد مربوطه، به طور معمول و در اثر پافشاري دو طرف ميتونه به دعوا كشيده بشه.👉 عاطفه ادامه داد: -و چون مرد هم از زن قوي تره، طبيعتا زن در اين دعوا از مرد شكست ميخوره! من پرسيدم: - پس چه كار بايد كرد؟ راحله شانه هايش را بالا انداخت، فهيمه و سميه هم جوابي نداشتند. ثريا زير لب گفت: _من فقط اينو ميدونم که بعضي از زن‌ها تا كتك نخورن آدم نميشن.🙁