eitaa logo
مطلع عشق
270 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
🕊 قسمت #چهل_ودو سیدعلی دوباره دهان باز می‌کند ، که حرف بزند؛ اما باز هم مجید امانش نمی‌دهد: -ع
🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 🌹رمان امنیتی، انقلابی جلد اول ؛ رفیق جلد دوم ؛ خط قرمز (رمان بلند) 🕊 قسمت مجید می‌پرسد: -راستی دادا، دستت چی شدِس؟ چرا اینطوری شد؟ یُخده تعریف کن راه کوتاه بِشِد. دوباره یاد سوزش زخمم می‌افتم. داشت یادم می‌رفت ها، این دوباره یادم انداخت. لبم را می‌گزم و یک لبخند ملیح حواله‌اش می‌کنم: -مجید جان نگفتی بچه کجایی؟ عجب سوال مسخره‌ای پرسیدم! خب، توی این فرصت کم، چیز بهتری به ذهنم نرسید. مجید چشمانش را تنگ می‌کند و می‌گوید: -اولندش، شوما می‌باس بوگوی بِچه کوجای که نیمی‌تونی اِز لهجه‌م بفهمی اصفانی‌ام! دومندش، خب میخَی جواب ندی نده، چرا اینجوری می‌پیچونی؟ باید اعتراف کنم ، یکی از سخت‌ترین قسمت‌های شغل یک مامور امنیتی، این است که سوال‌های دیگران را طوری بپیچانی که نه چیزی را لو بدهی و نه ناراحت‌شان کنی. اصلا این مبحث پیچاندن ، باید چند واحد در دانشگاه‌های ما تدریس بشود که سایر ماموران محترم، مثل من انقدر ناشی‌گری نکنند. سیدعلی به دادم می‌رسد و می‌گوید: -خب مجید دلبندم، اگه قرار بود ما بدونیم که همون موقع توضیح می‌داد. تو هنوز نفهمیدی سیدحیدر مثل خودت دهن‌لق نیست؟ مجید کامل برمی‌گردد به سمت سیدعلی و چشم‌غره می‌رود: -حیف که اولاد پیغمبری، زورم بهت نیمی‌رِسِد. بعد دوباره رو می‌کند به من: -اصلاً سوالا کاری نیمی‌پرسم. اِز خودِد بوگو. اومِدِی قاطی مرغا یا نه؟ از درد صورتم جمع می‌شود و می‌پرسم: -چی؟ سیدعلی دوباره ضربه‌ای به کتف مجید می‌زند: -منظورش اینه که ازدواج کردین یا نه؟ سوالش مانند طعم گس خرمالو، صورت و دهانم را در هم می‌پیچد؛ طوری که نمی‌توانم حرف بزنم. نمی‌دانم بگویم آره یا نه. تا قبل از خانم رحیمی، بجز مطهره کسی را در ذهنم راه ندادم. این یعنی متاهلم یا مجرد؟ معده‌ام می‌سوزد، دستم هم. کاش مجید درباره کارم سوال می‌پرسید، اصلا همه چیز را می‌گذاشتم کف دستش؛ اما این سوال نه...چون خودم هم جوابی برایش ندارم. -دادا...! دادا کوجای؟ صدای مجید است که با زمزمه آرام سیدعلی قطع می‌شود: -ول کن مجید. خب بلکه دوست نداشته باشه از خودش و زندگیش چیزی بگه. اصلاً به تو چه؟ دوباره یک دست‌انداز بزرگ را رد می‌کنیم و دوباره سرمان می‌خورد به سقف. درد اول در کف سرم پخش می‌شود ، و بعد خودش را می‌رساند به فک و صورت و تمام سرم. مجید آرام‌تر از قبل می‌گوید: -عاشقیا... ناخودآگاه یک نفس عمیق می‌کشم. عاشق هستم؛ اما نمی‌دانم عاشق کی؟ حالم را که می‌بینند دیگر سربه‌سرم نمی‌گذارند. نمی‌دانم الان قیافه‌ام چه شکلی شده است. می‌ترسم همین قیافه، راز درونم را لو بدهد. نمی‌دانم چه فکری درباره‌ام کرده‌اند، اصلاً مهم نیست. رو می‌کنم به بیابان و اجازه می‌دهم باد داغ به صورتم بخورد. زخمم می‌سوزد؛ اما نه به اندازه زخم قلبم. 🍃نویسنده فاطمه شکیبا 🌹کپی بدون نام نویسنده غیرمجاز است 🍃 🕊🍃 🍃🕊🍃
🌟قسمت (حسن) -وقتی طوفان شن میاد، اولین کاری که می‌کنید اینه که با یه پارچه‌ای چیزی جلوی دهن و بینی‌تون رو بگیرید. درسته که می‌خواید نفس بکشید و به اکسیژن نیاز دارین، ولی غیر اکسیژن یه عالمه گرد و غبار اضافه هم توی هوا هست که براتون مضره! پس باید هوایی که نفس می‌کشید رو فیلتر کنید و فقط نیازتون رو ازش بگیرید. الانم شرایط همین‌طوره! فضای مجازی پره از اطلاعات، ولی شما به همش نیاز ندارید. اما چون فیلتری برای جداکردن خوب و بد و درست و غلط ندارید، همه اطلاعات یه جا وارد مغزتون میشه! احمد پارازیت می‌اندازد: -خب اینکه خوبه! پرفسور می‌شیم همه‌مون! مرتضی پس کله احمد می‌زند: -الان تو خیلی پرفسور شدی؟ سیدحسین به لبخند کم‌رنگی اکتفا می‌کند. اصلا انگار بعد از عباس، خنده‌های سیدحسین هم پژمرده. انگار عباس خنده را هم با خودش برد، نمی‌دانم! شاید اگر علی حالش بهتر شود، سیدحسین بازهم ما را به خنده‌های نمکینش مهمان کند. صدا صاف می‌کند و ادامه می‌دهد: - دیگه اونجا تفکیک خوب و بد خیلی سخته! مغز شما که وقت نداره بشینه از بین یه کوه اطلاعات، درست و غلط رو جدا کنه! همش رو باهم میده پایین! چون نظارت درستی روی تلگرام و اینستاگرام نیست و فضاش دست ما نیست، دشمن خیلی راحت یه عالمه اطلاعات مضر رو می‌ریزه اون‌جا؛ حالا دوتا پست مذهبی و انقلابی‌ام به جایی برنمی‌خوره. بعدم همش رو خالی می‌کنه توی مغز شما، این یکی از انبوه دلایلیه که معتقدیم تلگرام و اینستا باید فیلتر شه. این که بالاخره مسئولین لطف کردن و تلگرام رو زدن فیلتر کردن، شاید به ظاهر اون اوایل یه ذره مردم رو اذیت کنه، چون با محیط کاربری تلگرام مانوسن، ولی در عوض می‌تونه تا حد زیادی آرامش اذهان عمومی رو بیشتر کنه. چون دیگه همش از اینور و اونور خبرای راست و دروغ نمی‌شنون. اگه دقت کنید، بعد از فیلترینگ اغتشاشات هم خوابید. چون دقیقا اون فریب خورده‌هایی که آشوب می‌کردن، از تلگرام خط می‌گرفتن و تحریک می‌شدن. با این جمله، امیرعلی سر به زیر می‌اندازد و آه می‌کشد. سیدحسین نگاهش نمی‌کند که شرمنده نشود. سامیار می‌پرسد: -مگه نمی‌گید اینایی که اغتشاش کردن خیلی‌هاشون جاسوس بودن؟ دیگه تحریک نمی‌خواد! ماموریت داشته بیاد بزنه بشکنه بره! صدای سامیار از خشم می‌لرزد. با علی خیلی رفیق شده بود، این روزها یک پایش بیمارستان است و پای دیگرش مسجد. می‌توانم لرزش اشک را در چشمان مصطفی ببینم. می‌دانم سیدحسین بهتر از مصطفی نیست؛ اما در خودش می‌ریزد که بچه‌ها حال بدش را نبینند: - نه، همشونم اینجوری نبودن. خیلیا جوونا و نوجوونای پاکی بودن که گول خورده بودن. تاحالا تشنه‌ت شده؟ انقدر تشنه که حاضر بشی همه چیزت رو بدی تا آب بهت بدن؟ بجای سامیار، سعید جواب می‌دهد: - آره، ماه رمضونا کامل تبخیر می‌شیم! سامیار به سعید چشم غره می‌رود. سیدحسین می‌گوید: -تو اون شرایط هرکی بگه بهت آب میده، قبولش می‌کنی! حتی اگه آب گل آلود و تلخ بهت بدن. آدم کلا همینطوره، مخصوصا از نوع جوون؛ تشنه حقیقته. حالا اگه حقیقت اصلی رو بهش نشون ندن و راست و دروغ رو برعکس جلوه بدن، همون دروغ رو به جای حقیقت قبول می‌کنه. به اون جوونام حقیقت نظام و انقلاب رو اشتباه و دروغ نشون داده بودن، باورتون نمیشه بعضی از شبهات کانالای ضدانقلاب رو که آدم می‌بینه، خنده‌ش می‌گیره؛ اما وقتی جوونای ما اون شبهه رو می‌بینن، چون آگاهی ندارن و با انبوه اطلاعات مواجهن، سریع بدون فکر قبولش می‌کنن. مثلا میان عکس یه ویلا رو نشون میدن، زیرش می‌نویسن این مال پسر فلان سردار سپاه یا فلان روحانی یا فلان مسئوله! آخه با کدوم سند و مدرک؟ یه عکس خشک و خالی ویلا که نشد مدرک درست و حسابی! تازه این بهترین حالتشه که از فتوشاپ استفاده نکنن. نوجوون هم طبیعتش هیجانی و احساسی عمل کردنه. با کوچک‌ترین تحریک، میره آشوب می‌کنه! حال امیرعلی خوش نیست. بلند می‌شود و می‌رود. سیدحسین با نگاه امیر را بدرقه می‌کند؛ اما به جلسه ادامه می‌دهد تا کسی متوجه او نشود. خود سیدحسین میگفت این که امیر دنبال ری استارتی ها رفته، تقصیر هیچکس نیست جز ما. تقصیر ماست که حقیقت را به جوانان‌مان نگفته‌ایم و با این کار عملا به سمت بیراهه هل‌شان داده‌ایم.