مطلع عشق
🔴 جنگ رسانه و جعل گستردهی تصاویر در جنگ روسیه و اوکراین 🔹تصویر سمت چپ با عنوان اصابت موشک روسی و آ
پستهای روز پنجشنبه( سواد رسانه )👆
پستهای شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
❄️ گنجشک زمستانم، بیا و پناهم شو...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🖼 #پروفایل
❣ @Mattla_eshgh
📌 یار واقعی امامت باش
◽️ اصحاب امام حسین هر چی دستشون بود رو گذاشتن زمین و با سر رفتن به سمت یاریِ امامشون.
◾️ ما چطور؟ دو دقیقه حاضریم موبایلمون رو بذاریم کنار و به امام زمانمون فکر کنیم؟ ببینیم چطوری میتونیم کمکش کنیم؟
🔘 #تلنگر ویژهٔ
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
در_چنگال_عقاب 3 🔰 علاوه بر آن، نبودن محدودیت در پروازهای شبانه از این فرودگاه، این شرکت را قادر ب
💠 #در_چنگال_عقاب 4
به بلیت پروازش نگاه کرد. روی بلیت نوشته شده بود که هواپیما ساعت ۲۲ و ۴۵ دقیقه برمیخیزد و حالا سه ساعت و نوزده دقیقه از زمان رسمی برخاستن (Take Off) هواپیما میگذشت.
به نظر میرسید انتظارش بیش از حد به درازا کشیده است. مسافران دیگر هم در انتظار به سر میبردند، اما او با بقیه مسافران تفاوت زیادی داشت. بدون تردید، در بیشکک قرقیزستان ماجراهای شیرین زیادی را انتظار میکشید؛ به شرط آنکه همه چیز طبق روال و برنامهریزی انجام شده پیش میرفت و همانند دفعات گذشته قول و قرارهایش درست از آب درمیآمد! کمی آن طرفتر، درست در قسمت شرق سالن فرودگاه، خانمی در نهایت خونسردی و با حرکاتی معمولی، روی صفحه رایانه دستی خود خیره شده بود، اما به آرامی همه حرکات مالک را زیر نظر داشت.
در سمت دیگر سالن، نقطهای نزدیک دِر ورودی، مرد قوی هیکلی در حال شمارهگیری با تلفن همراهش، آهسته و به نرمی چرخید تا سوژهاش را زیر نظر داشته باشد. او طی یک متن انگلیسی به مخاطب آن سوی خط پیام مهمی ارسال کرد:
برایتان SMS فرستادم… جویای سلامتیتان بودم… خواندید؟… نه، نه کاملاً مطمئن هستم… فکر نمیکنم… باید حدوداً ساعت یک بامداد به وقت محلی باشد!؟ اگر تغییری در برنامه پیش آمد، تماس میگیرم.»
اما مالک غافل از آنچه در اطرافش میگذشت، به نقطه نامعلومی چشم دوخته بود. او به چه میاندیشید؟ به کدام یک از جنایاتش… و یا در اندیشه کدامین آرزوی دستنیافتنیاش بود؟
صدایی او را به خود آورد:
«ضمن پوزش از تاخیر پیش آمده از مسافران محترم پرواز شماره ۷۳۷ بویینگ «Altyn Air» به شماره ۴۵۴ به مقصد بیشکک تقاضا داریم هر چه زودتر سوار هواپیما شوند.»
با تکرار این خبر انتظار ۱۱۹ مسافر عازم پایتخت قرقیزستان ـ که با احتساب خلبان و کمک خلبان و خدمه پروازی جمعاً ۱۲۵ نفر بودند ـ به سرآمد. مالک چشمهایش را ریز کرد و با دست به پهلوی حمزه زد که چرت کوتاهی او را ربوده بود.
اکنون عبدالمالک با قرار گرفتن روی پلکان هواپیما حس بهتری نسبت به لحظات قبل داشت. گمان میکرد نگرانیهایش به دلیل این تأخیر لعنتی توهمی بیش نبوده است. توهمی که حتی از یادآوری آن هم درخود احساس عذاب میکرد. از پلههای هواپیما بالا آمد. سرمهماندار، که جوان خوش رویی بود، به انگلیسی به او خوشامد گفت و مالک با لبخند رضایت بخشی ازکنارش گذشت.
نگاهی به کارت موقعیت صندلی خود و همکارش در هواپیما انداخت. ردیف A.18 و B.18 درجایگاه سمت راست.
ادامه دارد...
📚منبع : کتاب در چنگال عقاب / گزارش مستند دستگیری ریگی
💠 در_چنگال_عقاب 5
🔰 نشستن در سمت راست هواپیما تقدیری برای شکار بهتر او در آسمان شد. زیرا تا دقایقی دیگر حتی به شرط نگاه کردن به فضای بیرون از هواپیما نیز نمیتوانست متوجه اتفاقاتی شود که فقط به خاطر او برنامهریزی و تدارک دیده شده بود. زیرا مطابق مقررات بینالمللی برای رهگیری هواپیمای مسافربری در آسمان همه اقدامات بایستی از سمت چپ هواپیمای هدف صورت بگیرد. بنابراین، نشستن در صندلیهای سمت راست میتوانست آرامشی موقت برای او ایجاد کند و او را از هیاهو و اتفاقی که در سمت چپ و در آسمان تاریک آن شب زمستانی در شرف وقوع بود دورنگه دارد!
✳️ مالک پس از لم دادن کنار پنجره آرام گرفت و پوشش پنجره را بالا داد. لبخندی حاکی از رضایت و شاید هم آرامش بر لبانش نقش بسته بود.
لحظهای به همراهان و مسافران هواپیما نگاه کرد و چون موردی غیر عادی نیافت از پنجره به بیرون چشم دوخت؛ جز سیاهی شب و چراغهای آبی و زرد که در دو سوی باند سوسو میزدند چیزی دیده نمیشد…
خدمه پروازی، گرم و خونسرد، وسایل پذیرایی از مسافران را فراهم میکردند. حمزه تحمل بیخوابی را نداشت و چرت میزد. گاهی نیز به مالک نگاهی میانداخت.
🌀 مالک در اندیشه خود مرور میکرد: کویته پاکستان … کابل و اینجا… دبی و به سمت بیشکک… انتظار برای ملاقات حساسش با نمایندة ویژة امنیتی ایالات متحده آمریکا در حال اتمام است.
⬅️⬅️⬅️ ابلاغ فرمان رهگیری هوایی
👈👈👈 پست فرماندهی ارتش جمهوی اسلامی ایران، سوم اسفندماه ۱۳۸۸، ساعت ۲۳ و ۱۵ دقیقه ـ اخبار محرمانه حضور یک تبهکار بینالمللی در بین مسافران پرواز هواپیما بوئینگ ۷۳۷ که با شناسایی و معرف پروازی لیما، یانکی، نوامبر LYN454 و با شماره ثبت کشور تاجیکستان در کریدور پروازی کشور ترکمنستان به مقصد بیشکک قرقیزستان برنامهریزی شده بود توجه مسئولان وزارت اطلاعات ایران را به خود جلب کرد. رمز نامه الکترونیکی دریافت شده چندین بار توسط متخصصان امنیتی بررسی شد.
در کوتاهترین زمان ممکن سرلشکر عطاءالله صالحی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، از طریق معاون اطلاعاتی خود در جریان رهگیری هواپیما قرار گرفت و بدین ترتیب روند اجرای عملیات در یک مجرای خاص و با طبقهبندی سری توأم با رعایت تمامی مقتضیات و مناسبات امنیتی و در کمترین زمان ممکن با دستور فرمانده کل ارتش آغاز شد.
🔰 اجرای این عملیات حساس با نظارت فرمانده کل ارتش و معاون عملیاتیاش به فرمانده نیروی هوایی ارتش و همچنین مرکز عملیات قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا(ص) سپرده شد. دستور عملیاتی ساده و واضح بود: «پرواز هواپیما بوئینگ ۷۳۷ به مقصد قرقیزستان قبل از خروج از حریم هوایی کشور باید در یکی از فرودگاههای ایران ترجیحاً تهران مجبور به نشستن شود.»
***
❇️ برنامهریزی و شمارش معکوس برای رهگیری هواپیمای حامل عبدالمالک ریگی و تعقیب و گریز آن آغاز شد.
نیروی هوایی بود و چالشی دوباره…
خدمتی راستین و میدانی که مردان کارآزموده را به مبارزه میطلبید… و چه هدفی بالاتر از امنیت و آرامش زنان و کودکان و ساکنان مرزهای شرقی وطن!
قصه ریگی در اینجا، در این لحظه و در آسمان ایران باید برای همیشه تمام میشد و مشیت الهی مقدر فرموده بود که مردان آهنین بال آسمان نیز در به دام انداختن او نقشی کلیدی بر عهده داشته باشند.
در_چنگال_عقاب 6
نیروی هوایی با عبور از سالهای پر فراز و نشیب جنگ تحمیلی و سپس مقابله با فتنه منافقان آن سوی مرز، در حالی که به شدت درصدد حفظ حریم هوایی میهن اسلام در برابر دسیسه نیروهای بیگانه بود، اکنون برای بیعتی دوباره مجال یافته بود تا بار دیگر در خدمت راهبرد دفاعی کشور و این بار مشارکت در اجرای یک طرح امنیتی و درون مرزی قرار گیرد.
آزمونی دیگر…
آزمونی که در صورت عدم موفقیت، تبعات ناخوشایند وسیعی به دنبال داشت.
عملیاتی که پس از پنج ماه مدیریت و تلاش مأموران اطلاعاتی و امنیتی ایران، به رغم حمایت کشورهای مختلف، اکنون به حساسترین نقطه اوج خود رسیده و نیازمند طرحریزی ماهرانه و تدبیری قوی در نتیجهگیری از ماهها و بلکه سالها مراقبت مستمر بود.
هر بار که زمینه دستگیری عبدالمالک ریگی، این اهریمن ترور و وحشت و این تبهکار شرور بینالمللی، در عملیات تعقیب و گریز زمینی در کشورهای همسایه فراهم میشد، به سرعت و با حمایت حامیان خود از مهلکه میگریخت.
اما این بار…
گویی تقدیر سرنوشتی محتوم با پایانی خوش برای ملتی رنجدیده رقم زده بود و کابوسی تلخ برای دشمنان این مرز و بوم…
دقیقهها بسیار حیاتی و البته بدون بازگشت در حال گذار بودند.
هواپیمای بویینگ حامل ریگی ـ ساعت ۱ و۳۴ دقیقه بامداد پس از دقایقی تمامی مسافران براساس شمارههای تعیین شده در صندلیهای خود نشستند. مالک تلفن همراهش را از جیب بیرون آورد و مشغول بررسی پیامهایش شد.
حمزه، معاون وی، لحظهای چشم از مالک برنمیداشت.
مهماندار هواپیما، به رسم همیشگی، با رویی خوش و به گرمی، به یکایک مسافران شکلات تعارف کرد تا به مالک رسید. این مهماندار خوش برخورد از کجا میدانست قلب این مرد با قلب سایر مسافران و میلیونها انسان دیگر تفاوت دارد. او هرگز نمیتوانست تصور کند جنایتکاری که شنیدن اعمال پست و حیوانیاش پشت هر انسان آزادهای را میلرزاند، هنگام برخاستن هواپیما، برای آرامش قلب خود نیازی به شکلات ندارد.
قلب جایگاه حیات، عاطفه و نوع دوستی است، پس مگر مالک قلب هم دارد؟ قساوتها، شرارتها و قتلعامهای زنجیرهای … بیشک باید در داشتن قلب او شک کرد!!
مرکز فرماندهی نیروی هوایی ارتش
پست فرماندهی نیروی هوایی (C.P) ـ سوم اسفندماه ۱۳۸۸ (ساعت ۲۳ و ۲۵ دقیقه سالن توجیه مرکز فرماندهی نهاجا) ـ سرتیپ خلبان حسن شاهصفی، فرمانده نیروی هوایی، با شتاب، وارد پست فرماندهی شد و خطاب به افسر مسئول ارتباطات و کنترل هوایی گفت: «سریعاً به معاون عملیات، نماینده مرکز عملیات پدافند قرارگاه خاتم الانبیاء(ص)، فرماندهی حفاظت و اطلاعات، جانشین و مدیر عملیات و رئیس مرکز فرماندهی ابلاغ کنید بیدرنگ در پست فرماندهی حاضر شوند.»
فرمان بعدی وی اعلام وضعیت فوقالعاده به کلیه پایگاههای هوایی کشور در خصوص آماده باش صد در صد برای اجرای یک رهگیری هوایی بسیار حساس بود.
افسر شیفت پست فرماندهی، که آمادگی چنین شرایطی را داشت، بلافاصله در صدد اجرای اوامر صادر شده برآمد و لحظاتی بعد، خطوط تلفنهای هاتلاین پست فرماندهی دستور را به همه پایگاهها ابلاغ کردند. آن شب، همه فرماندهان پایگاههای شکاری نیروی هوایی آمادهترین خلبانان خود را در شیفت آلرت مستقر کردند و با دقت و احتیاط و ملاحظات ویژه، آسمان کشور را از طریق مبادی کسب خبر رصد کردند.
دقایقی نگذشته بود که تمامی افراد موردنظر فرمانده نیرو در سالن توجیه پست فرماندهی گرد هم آمدند؛ منتظر و کنجکاو…
در_چنگال_عقاب 7
فرمانده نیروی هوایی، که از وقت شناسی و حضور به موقع فرماندهان تحت امر خود، در آن شب سرد زمستانی، خشنود به نظر میرسید، به آنان خوشامد گفت و پس از ذکر نام و یاد خدا اینگونه آغاز سخن کرد: «حتماً از خود پرسیدهاید به چه دلیل در این ساعت از شب، از شما عزیزان دعوت کردهام تا در یک جلسه مهم و اضطراری در پست فرماندهی حضور یابید.
حقیقت این است که مأموریت مهم و حساسی به نیروی هوایی واگذار شده است. من، بر حسب وظیفه، این مأموریت را در قالب یک دستور عملیاتی ویژه به یکایک شما ابلاغ میکنم.
شرح این مأموریت، دقایقی پیش، از طریق دفتر ویژه و با طبقهبندی به کلی سری و مستقیم در اختیار من قرار گرفت و آن رهگیری یک فروند هواپیمای مسافربری با شماره و معرف ۴۵۴-Lyn در فضای جمهوری اسلامی ایران است…»
فرمانده نیروی هوایی لحظهای به چهره معاونان ستادی و فرماندهان خود خیره شد و ادامه داد: «به قرار اطلاع، این هواپیما تا ساعاتی دیگر از فرودگاه دبی در کشور امارات متحده عربی برخاسته و از مسیر تعیین شده، قصد عبور از فضای کشورمان را به مقصد بیشکک در قرقیزستان دارد.
اهمیت این مأموریت در این است که براساس برخی شواهد و اطلاعات موثق، یک تروریست بینالمللی و تحت تعقیب مقامات قضایی ایران در میان مسافران این هواپیما است. از آنجایی که دستگیری این فرد از جنبههای سیاسی و امنیتی برای کشور فوقالعاده اهمیت دارد، بنابراین حسب دستور فرمانده کل ارتش، وظیفه داریم با استفاده از همه تجهیزات و امکانات موجود، این هواپیما را حین عبور از کریدور پروازی ایران وادار به فرود اجباری در یکی از فرودگاهها کنیم. بدیهی است هم زمان با فرود هواپیما، نیروهای امنیتی و انتظامی کشور در محل حاضر شده و عملیات خروج مسافران و دستگیری این جانی خطرناک را آغاز میکنند.»
فرمانده نیرو ادامه داد: «اما میدانید اجرای چنین مأموریتی با توجه به حساسیتهای سیاسی و امنیتی آن کار چندان آسانی نیست!»
نگاه حاضران به یکدیگر از پیچیدگی و خطرپذیری بالای این مأموریت خبر میداد.
در این موقع، نگاهها به سمت صفحه نمایشگر بزرگی جلب شد که روی دیوار سالن قرار داشت و حریم هوایی کشور و موقعیت پرندههای در حال تردد (اعم از شخصی و نظامی) را برای حاضران ترسیم میکرد.
اکنون دقیقهها و بلکه ثانیهها بر فضای سالن توجیه پست فرماندهی حاکم شده بود. معاون و جانشین عملیات همراه با رئیس مرکز پست فرماندهی و معاون اطلاعاتی نهاجا زمان کوتاهی برای برنامهریزی عملیاتی در اختیار داشتند. آنان برای چنین شرایطی آموزش دیده بودند و میدانستند در این شرایط کنترل و مدیریت بحران عامل کلیدی در درک موقعیتهای اضطراری و ورود به هر نوع عملیات هوایی به شمار میرود.
این بار نیز، مانند همیشه، زمان در حال انجام یک رویداد حساس بود، به همین دلیل، مشاهده و بررسی نقشههای پروازی آغاز شد.
مسیرهای ورودی و خروجی پروازهای بینالمللی در داخل خاک کشور به سرعت بررسی شد تا ضمن کسب آمادگی اولیه در ردیابی مسیر هواپیمای مورد نظر، تدبیری اتخاذ شود تا در صورت ضرورت، سامانه فرماندهی و کنترل نهاجا در هماهنگی با قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا(ص) نیز وارد عمل شده و با اجرای عملیات آفندی و پدافندی از این مأموریت پشتیبانی کنند.
فرمانده نیروی هوایی با طرح سؤال اصلی موضوع بحث میان حاضران را وارد مرحله جدیدی کرد: «این هواپیما در کدام نقطه یا پایگاه باید به زمین بنشیند؟»
تبادل نظر پیرامون محل فرود هواپیمای عبوری از آسمان ایران در میان کارشناسان بالا گرفت. دیدگاهها گرچه مختلف بود، هر یک تخصصی و در نوع خود قابل بررسی و تأمل بود
ادامه دارد.
🔴 چرایی توقف در مذاکرات وین/تغییر روش مذاکره توسط اروپا عامل تأخیر و توقف!
🔹علیرغم اینکه آمریکا و کشورهای اروپایی به شدت نیازمند توافق با ایران هستند، اما با کارشکنی، در روند نهایی شدن مذاکرات وقفه ایجاد کردند.
🔹چرایی ایجاد وقفه در مذاکرات را باید در چارچوب جنگ ترکیبی جستجو کرد. واقعیت این است که آمریکا نمیخواهد در توافق با ایران دست خود را خالی کند. از یک سو تحریمها را لغو کرده و ازسوی دیگر دادههایی را در قالب ضمانت به ایران واگذار نماید. به عبارت دیگر ایالات متحده نمیخواهد در شرایط دست برتر ایران، توافق نهایی شود. از این رو آمریکا با ایجاد وقفه در روند مذاکرات و توافق، متوسل به جنگ ترکیبی خواهد شد تا موازنه داده و ستانده را به نفع خود و به ضرر ایران تغییر دهد.
🔹در خلال وقفه در مذاکرات، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی با بهرهگیری از غربگرایان به عنوان شبکه همکار داخلی خود در ایران، چند اقدام مهم را در دستور کار قرار خواهند داد. آنان در یک جنگ شناختی و ادراکی روسیه را مقصر وقفه در روند مذاکرات و توافق معرفی خواهند کرد تا در دور جدید مذاکرات بین ایران، روسیه و چین شکاف ایجاد کرده و قدرت دیپلماسی و چانهزنی جمهور اسلامی را تضعیف کنند. در عین حال با جنگ اقتصادی مجددا سعی میکنند تا بازار ارز و... را بیتعادل نمایند و روند آن را افزایشی کرده تا افکار عمومی بیش از پیش نسبت به لزوم توافق به هر قیمت ممکن شرطی گردد. در ادامه شبکه همکار داخلی غرب در ایران به همراه رسانههای خارجی خواهند کوشید تا معیشت مردم و افکار عمومی را به نقطه فشار به مسئولان جمهوری اسلامی تبدیل نمایند تا در دور بعدی مذاکرات دست برتر ایران را از بین ببرد و توافق بد را به جمهوری اسلامی تحمیل نمایند.
🔹 برای خنثیسازی این جنگ ترکیبی نیازمند #جهاد_تبیین هستیم تا با تنظیم ادراک مردم، دسیسهی تقابل مردم-حاکمیت برای تحمیل توافق به هر قیمت ممکن بیاثر گردد.
✍دکتر رضا سراج
🚨 نقشه پراکندگی آزمایشگاههای سلاح بیولوژیک پنتاگون
۲۰۰ آزمایشگاه در سراسر جهان دارن که ۲۵ تاش در #اوکراین هست!
به نقشه آزمایشگاههاشون در کنار ایران و چین دقت کنید
چه خوابی برای بشریت دیدهاند!
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
آیه پاکت نامه ای به سمت ارمیا گرفت. ارمیا حرفش را نیمه تمام قطع کرد. آیه: چندتا پاکت از سید مهدی
🍃فخرالسادات: پسرم گناه داره، دخترت خیلی منتظرش گذاشته!
ارمیا نگاهش را با عشق با فخرالسادات دوخت، مادر داشتن چقدر
لذتبخش بود.
محمد: داداشم داره داماد میشه!
ِکل کشید و صدرا ادامه داد:
_پیر پسر ما هم داماد شد!
ارمیا به سمت حاج علی رفت:
_حاجی، دخترتون قبولم کرده! شما چی؟ قبولم میکنید؟
حاج علی: وقتی دخترم قبولت کرده، من چی بگم؟ دخترم حرف دل
باباشو میدونه، خوشبخت بشید!
ارمیا دست پدر را بوسیده بود. این هم آرزوی آخرش "حاج علی پدرش
شده بود."
ساعت 9 شب بود و بحث عقد و مراسم بود. محمد و صدرا سر به سر
ارمیا میگذاشتند و گاهی آیه را هم سرخ و سفید میکردند. تلفن خانه
زنگ خورد.
حاج علی بلند شد و تلفن خانه را جواب داد. دقایقی بعد تلفن را قطع
کرد و رو به آیه کرد:
_آیه بابا به آرزوت رسیدی! آقا داره میاد دیدن تو و دخترت! پاشو.. تا یک
ساعت دیگه میان!
ارمیا به چهره ی بانویش نگاه کرد. یاد فیلمی افتاد که صدرا برایش تعریف
کرده بود. آنقدر اصرار کرده بود که آن را نشانش دادند. هق هق هایش را
شنیده بود. آرزوهایش را! ارمیا همه را میدانست جز اینکه چرا آیه در
تنهایی هایش هم حجاب داشت!
ارمیا که از موهای سپید شده ی بانویش نمیدانست! نمیدانست که
غمها پیرش کرده اند! که اگر میدانست سه سال صبر نمیکرد!
آیه دستپاچه بود! همه دستپاچه بودند جز ارمیا که بانویش را نگاه
میکرد! "به آرزویت رسیدی بانو؟ مبارک است..."
صدای زنگ در که آمد، آیه جان گرفت...
#پایان
#جلد_دوم #از_روزی_که_رفتی
#نویسنده : سنیه منصوری
"تقدیم به اسوه ی صبر و مقاومت بی بی جانم حضرت زینب؛ باشد که
تمام پاسداران سرزمین عزیزم ایران ِ اسلامی"
مورد عنایت ایشان باشند
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
✨
💫 در حریم حرم دل جایی برای بیگانه نیست. این عرش الهی را پاسداری از
جنس آسمانیانی است که عفت و حیا در ساحت قدس چون لولو و
مرجان در صدف نهان می نمایاند. آیه های زندگی در حیات خویش
همواره از چنین پاسدارانی بهره مند هستند که فرمان از ملکوت میبرند و
ِ بر تن
چون سربدارنی از جنس حججی، حج خدا را بر "حج بیت" نه با سر
که با سر بی تن می روند؛ و هرگاه در مشق زندگی میانه عقل و قلب ما
تازند عاقلانه عشق میورزند و عاشقانه می اندیشند و حرمت حریم عقیله
بنی هاشم را با عشق پاس میدارند و سر در این راه میبازند و سربازان
ارتش عشق عقیله میشوند و زندگی را در برزخ فلق صبحگاهی معنایی
دیگر میبخشند و در جادوی انوار و الوان آن ترقص کنان به سوی معشوق
می شتابند تا در حریم حرم ها هیچ بیگانه طواف نکند و در کمین
ننشینید و خود در "لبا المرصاد" شیاطین کفر و تکفیر را به " ارمیایی" از "ما
رمیت اذ رمیت" به تیر غیب به سزای تجاوز به حریم مجازات نمایند،
هماره فرشتگانی از جنس " ابوالفضل" ها دور خیام حریم حرم ها بیدار و
هوشیار به پاسداری در طواف هستند تا دخترکان معبد عشق آرام
بخوابند.
خلیل رضا المنصوری 7/ اردیبهشت/ 98