eitaa logo
مطلع عشق
273 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
نشریه تخصصی هالیوود ریپورتر: بنا به گزارش مرکز تحقیقات ملی تجاوز جنسی در آمریکا، 94 درصد زنان فعال در هالیوود را تجربه کرده‌اند. قابل توجه سلبریتی های عاشق غرب ... @TablighGharb
محمد 🔸لباس، پوشش است نه ابزار تحريك 🍃از جمله مواردى كه درباره لباس دستور داده اند اين است كه زنها بايد طورى لباس بپوشند كه اولاً بدن آنها آشكار نباشد، در ثانى خود لباس طورى نباشد كه نظر مردان نامحرم را جلب كند و چشم نامحرم را به دنبال خود بكشاند.  به عبارت دیگر لباس هم باید مانع آشكار شدن بدن و ایجاد تحریكات شود و هم خود نباید تحریك آمیز باشد. حقیقت این است كه زن، به عنوان یكى از مظاهر جمال الهى همه وجودش جذابیت دارد و این حقیقت در تمامى احكامى كه مربوط به زن و روابط او با نامحرم است، ظهور مى كند؛ یعنى هر چیزى كه مربوط به زن است از قبیل زیبایى هاى ظاهرى، لباس، زینت، لحن سخن گفتن، نحوه حركات ظاهرى، بوى او و... مى تواند مرد را به سوى خود جذب كند. لذا درباره همه این موارد احكام خاصّى وضع گردیده است. همانطور كه در آیات مربوط به روابط بین زن و مرد ملاحظه كردیم، در این آیات نیز درباره جنبه هاى مختلف رابطه زن با نامحرم دستورهایى داده شده است. این جنبه ها عبارتند از:  ☄نگاه و لزوم كنترل آن از سوى مردان و زنان  ☄ممنوعیت آشكار ساختن زینت هاى پنهانى خود، مگر در موارد استثنا شده  ☄ممنوعیت زنان از انجام حركاتى كه موجب آشكار شدن زینت هاى آنان شود  ☄لزوم پوشاندن بدن و موى سر در برابر نامحرم  ☄ممنوعیت به كار بردن لحن تحریك آمیز در حین سخن گفتن با نامحرم  ☄ممنوعیت از خودنمایى و انجام حركات تحریك آمیز ว໐iภ ↬ @Mattla_eshgh
در دیدار👀 ☝️یادمان باشد یکی از راه های اصلی ورودی به قلب انسان، چشم و نگاه است. باید مواظب این ورودی ها باشیم تا به گناه نیفتیم و قلبمون پاک بمونه✋ 📌خداوند متعال حسّ خاصی را در دیدن قرار داده که تنها با کمک همین حس، می تونیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم؛ بدون اینکه حتی با زبان آنها، آشنایی داشته باشیم. البته خداوند قادر است به واسطه همین حس و با همین چشم ها، بسیاری از انسان ها را در بوته آزمایش قرار دهد. با نوع نگاه افراد علاوه بر میزان حیای آنان، می توان میزان خرد و معرفتشان را نیز سنجید؛ چرا که حیای چشم، ناشی از عقل و معرفت است. به قول معروف: «حیا در چشم است»❗️ والاترین نوع نگاه، مخصوص انسان های خردمند و عاقل است که جایگاه نگاه ها را می شناسند و می دانند که در کجا، کی و چگونه باید نگاه کنند و در هر موقعیتی که قرار می گیرند، به نحوی رفتار خواهند کرد که پرده های حیا را ندرند و در ضمن، چیزی از نظرشان دور نماند. این چشم ها، دیدگان اصیل با حیایی هستند که به جا و با دلیل به زمین دوخته می شوند و کنترل نگاه، نیروی بالقوه و معنوی سرشاری به ایشان خواهد بخشید؛ به قول سنایی:✍ با حیا گفت او مرا و چشم من روشن بدو هر که روشن دیده تر شد، بیشتر دارد حیا هرگاه بخواهیم از دریچه عقل با دنیای بشری ارتباط برقرار کنیم، ناگزیریم «حیای چشم» را رعایت نماییم.👌👌 مواظب باش به چه چیزی نگاه میکنی🚫 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ❣ @Mattla_eshgh
⚜ما استقامت میکنیم ⚜شماهم استقامت کنید 🍃دیدار مجریان زن در حاشیه مراسم رونمایی از تقریظ بارهبر انقلاب ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔹 #او_را ... ۴۷ گوشی از دستم افتاد... احساس میکردم بدبخت تر از من اصلا وجود نداره...❌ تا چنددقیقه
🔹 ... ۴۸ تو این حال ،تنها کسی که میتونست حرفمو بفهمه مرجان بود. گوشی رو که برداشت،زدم زیر گریه... همه چیو بهش گفتم -خب؟؟ -چی خب؟؟😳 -بعد اینکه عرشیا اون حرفو زد،تو چی گفتی؟؟ -هیچی،یعنی قبل اینکه بخوام حرفی بزنم قطع کرد... -خاک تو سرت ترنم... هیچی نگفتی؟؟ -نه چی باید میگفتم؟؟ مرجان😢 عرشیا بدجوری لج کرده... میترسم😭 -دیوونه... اون این شل بازیای تو رو میبینه که همش پررو بازی در میاره دیگه!! چقدر بهت گفتم به این پسرا نباید رو بدی!! -حالا چیکار کنم مرجان؟؟ -هیچی! میذاری اینقدر جلز ولز کنه تا بمیره😏 پسره پررو!! این بود اونهمه عشقم عشقم گفتناش😒 -یعنی چی هیچی مرجان؟؟ عکسام دستشه😭 بابام😭 آبروم😭 -ببین اولا شهر هرت نیست که هرکس هرغلطی دلش خواست بکنه! دوما این کارو بکنه پای خودشم گیره!! فکرکردی الکیه؟😏 مگه ولش میکنن؟؟ یه شکایت کنی بگی عکسامو از تو گوشیم برداشته و دو تا دروغ بگی حله😉 -مرجان چی میگی؟؟ یعنی صبر کنم ببینم اقا عقلش میرسه این کارو نکنه یا نه؟؟ ‌میدونی پخش کنه چی میشه؟؟ -هیچی گلم بابات شکایت میکنه میگه اینا قصدشون ازدواج بود،حالا پسره میخواد سوءاستفاده کنه☺️ -به همین راحتی؟؟؟ -اره بابا اینقدر منو از این تهدیدا کردن😂😂 هیچکدومم نتونستن غلطی بکنن!! چون میدونن گیر میفتن! فقط میخوان از سادگی دخترا استفاده کنن😒 -اخه مرجان...😢 -اخه بی اخه! باور کن راست میگم ترنم! به حرفم گوش بده! دیگه اصلا جوابشو نده! حتی دیدی رو مخته خطتو عوض کن باشه گلم؟😉 -هرچند میترسم...چون میدونم دیوونه تر از عرشیا وجود نداره... ولی باشه😞 تا فردا ظهر جواب عرشیا رو نمیدادم... ولی ظهر که رد شد، دلم مثل سیر و سرکه میجوشید😣 از شدت استرس حالت تهوع داشتم. کلی فکر بد تو سرم بود حتی هرلحظه منتظر بودم تا بابام زنگ بزنه و هرچی از دهنش در میاد بهم بگه. با دستای لرزون رفتم سراغ گوشی و اینترنتمو روشن کردم، اینستاگرام تلگرام سایتای مختلف هرجا که میتونستم رو زیر و رو کردم... هر عکس دختری میدیدم دلم هُری میریخت😰 سه چهار ساعت گشتم اما هیچ خبری نبود.... عرشیا همچنان چنددقیقه یه بار زنگ میزد یا پیام تهدید میفرستاد. زنگ زدم به مرجان... -مرجان هیچ خبری نشد!!😕 -دیدی گفتم😉 -اینا فقط میخوان از حماقت بقیه استفاده کنن... -مرجان...عرشیا پسر خوبی بود... چرا اینجوری کرد؟؟ -هه😏خوب؟؟؟؟!!!! تو این دوره و زمونه مگه ادم خوب هم پیدا میشه...😒 دیدی همین پسر خوب که اونجوری برات بال بال میزد اخرش چیکار کرد؟؟😂 بیخیال بابا ترنم... برو خداتو شکر کن که راحت شدی😉 -من خدایی نمیشناسم مرجان این تو بودی که بهم کمک کردی... مرسی😊❤️ -چی بگم... منم خیلی از این مسائل سر در نمیارم... واقعا شاید خدایی نیست و همه عالم سرکارن😂 در کل خواهش میکنم عشقم😚 برو استراحت کن که معلومه شب سختیو پشت سر گذاشتی😉 -مرسی گلم،اوهوم... اصلا نخوابیدم دیشب😢 ولی خوب شد که تو هستی... وگرنه معلوم نبود چی میشد... شاید از ترس بابام...😣😭 -‌بیخیال بابا... حالا که به خیر گذشت☺️ دیگه هرچقدر عرشیا زنگ زد ،جواب ندادم. خوشحال بودم که دیگه از شرش خلاص شدم.... "محدثه افشاری" ❣ @Mattla_eshgh
🔹 ... ۴۹ سه روز تا عید مونده بود... هرچند واقعا حوصله مامان و بابا رو نداشتم، اما نمیتونستم وقتی که شب میان خونه و فقط دور میز شام کنار هم میشینیم ، نرم پیششون... اونم چه شامی... دستپخت آشپز رستورانی که هرشب برامون غذا میفرستاد واقعا عالی بود...👌 ولی هیچوقت نفهمیدم دستپخت مامانم چجوریه!!😒 کتابخونم خاک گرفته بود... خیلی وقت بود سراغش نرفته بودم. احساس میکردم دیگه احتیاجی بهشون ندارم و حتی همین الان میتونم یه کبریت بندازم وسطشون تا همشون برن هوا...🔥 دیوار اتاقمو نگاه کردم، پر بود از عکسای خودم و مرجان، تو جاهای مختلف با ژستای مختلف... مرجان... یعنی اونم همینقدر که من بهش دلبستگی دارم،دوستم داره،یا اونم یه نمک‌نشناسیه عین سعید❗️ سرمو چرخوندم سمت تراس... آسمون سیاه بود... مثل روزگار من... ولی فرقی که داریم اینه که تو روزگار من خبری از ماه و ستاره نیست...‼️ اصلا کی گفته آسمون قشنگه⁉️😒 نمیدونم... اینهمه آدم زیر این سقف زشت چیکار میکنن؟؟ اصلا ما از کجا اومدیم... چرا تموم نمیشیم؟؟ چرا یه اتفاقی نمیفته هممون بمیریم...😣 تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد. مامان بود، در حالیکه چشماش از خستگی ،خمار شده بود ،گفت که برای شام برم پایین. هیچ میلی برای خوردن نداشتم، اما حوصله ی یه داستان جدید رو هم نداشتم! مثل یه دختر خوب و حرف گوش کن بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون. پشت در وایسادم و یه نفس عمیق کشیدم تا آروم باشم. این بالا چهار تا اتاق بود! راستی ما که سه نفر بودیم و اتاق مامان و باباهم مشترک بود!! اون دوتا اتاق دیگه به چه دردی میخورد؟؟ اصلا سه نفر که دو نفرشون صبح تا شب ،هرکدوم تو یه مطب مشغولن و اون یکی هم یه روز خونست و یه روز نه، یه خونه ی ۳۰۰متری دوبلکس، با یه حیاط به این بزرگی میخوان چیکار....!؟ اینهمه وسایل و چند دست مبل و این عتیقه ها برای کی اینجا چیده شدن؟! واسه اینکه مردم ببینن و بگن خوشبحالشون! اینا چه خوشبختن!!! هه... چقدر این زندگی مسخرست!!😏 -ترنمممم بازم مامان بود که برای بار دوم منو از دنیای خودم کشید بیرون! -اومدم مامان...! هنوز مشخص بود بابا ازم دلخوره... مهم نبود😒 دیگه هیچی مهم نبود...! باز هم مامان... -ترنم!من و پدرت نظرمون عوض شد! -راجع به...!!؟؟ -ایام عید! بهتره هممون با هم باشیم. امروز پدرت کارای ویزای تو رو هم انجام داد و سه تا بلیط برای دوم فروردین گرفت! -چی؟؟😠😳 من که گفتم نمیام!!!😳 -بله ولی اینجوری بهتره! دیگه از این مزخرف تر امکان نداشت! این یعنی ده روز سمینار کوفت و درد و زهرمار... ده روز ملاقات با فلان دکتر و فلان دوست قدیمی بابا... اه😣 -من نمیام! اشتباه کردید برای من بلیط گرفتید😏 -میای،دیگه هم حرف نباشه!😒 -حالم از این زندگی و این وضعیت بهم میخوره😡 ولم کنید دست از سرم بردارید... اه....😠 بدون مکث به اتاقم برگشتم. دلم پر بود از همه چیز و همه کس درو قفل کردم و رفتم سراغ بسته ی سیگارم.... "محدثه افشاری" ❣ @Mattla_eshgh
🔹 ... ۵۰ طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلاسا لق و تقه وگرنه نمیدونم چجوری میخواستم به کلاسام برسم...!! هنوز اثرات آرامبخش دیشب نپریده بود... رفتم تو حموم شاید دوش آب سرد میتونست یکم حالمو بهتر کنه!!🚿 خداروشکر دیگه عرشیا نه زنگ میزد و نه پیامی میداد... تنها دلخوشیم همین بود! دلم بدجوری گرفته بود... یه ارایش ملایم کردم و لباسامو پوشیدم، میدونستم مرجان امشب میخواد بره پارتی و الان احتمالا آرایشگاهه! پس باید تنهایی میرفتم بیرون... دلم هوای بامو کرده بود! ماشینو روشن کردم و منتظر شدم تا در باز شه پامو گذاشتم رو گاز تا از در برم بیرون... اما دیدن هیکل درشتی که راهمو سد کرد تمام بدنمو سِر کرد.... عرشیا😰 این چرا دست از سر من برنمیداشت😖 با دست اشاره کرد که پیاده شو!! دست و پام یخ زده بود!😰 دوباره اشاره کرد، اما این بار با اخمی که تا حالا تو صورتش ندیده بودم...! با دست لرزونم درو باز کردم و به زور از ماشین پیاده شدم...😣 نمیتونستم ترسمو قایم کنم، میدونستم حتما مثل گچ سفید شدم! اومد جلو و بازومو گرفت -به به... ترنم خانوم! مشتاق دیدار😉 -چی میگی؟؟ چی میخوای؟؟ -عوض خوش آمد گوییته😕 -عرشیا من عجله دارم! -باشه عزیزم زیاد وقتتو نمیگیرم😉 دیروز خیلی منتظرت بودم نیومدی!؟ -نکنه انتظار داشتی بیام؟؟😡 -اره خب😊 اخه میدونی... حیفه! بابات خیلی فرد محترمیه! حیفه با آبروش بازی بشه! به زور خودمو کنترل میکردم که از ترس گریه نکنم. صدام در نمیومد عرشیا بازومو بیشتر فشار داد... قیافمو از شدت درد جمع کردم! -نکن دستم شکست😣 -آخی...عزیزم...😚 دردت اومد؟ -عرشیا کارتو بگو! باید برم -خیلی کار بدی کردی که با دل من بازی کردی ترنم خانوم! خیلی کار بدی کردی....! -من؟؟ من چیکار به تو داشتم؟؟ تو اصرار کردی باهم باشیم من همون اولشم گفتم فقط یه مدت امتحانی!! -مگه من بازیچه ی توام😡 غلط کردی امتحانی!!!😡 مگه برات کم گذاشتم؟؟ مگه من چم بود؟؟؟😡 -تو دیوونه ای عرشیا!! دیوونه ای!! کارات دست خودت نیست😠 منم ازت میترسم! کنارت ارامش ندارم! نمیخوام باهات باشم... دستشو برد تو جیبش... با دیدن چاقویی که آورد بالا تموم بدنم یخ زد... نفسم به شماره افتاده بود...! -نمیخوای؟؟ به جهنم... نخواه...! ولی با من نباشی، با هیچچچچ‌کس دیگه هم حق نداری باشی😡 یه لحظه هیچی نفهمیدم... با دیدن خون روی چاقو جیغ زدم و افتادم زمین....! "محدثه افشاری" ❣ @Mattla_eshgh
سلام بر شب زنده داران
حالتون خوبه؟
زلزله که هرچن روز یه تکونی میده بما
نت چرااینجوریه ؟ قطع میشه
ظاهرا بااین اوضاع نت نمیشه صحبت کرد مزاحمتون نمیشم شبتون خوش❤️❤️❤️
☹️☹️☹️
بارون شدیییییید میزنه
زلزله دید ،ما چیزیمون نشد حالا بارون اومد بلکه کاری کنه☹️☹️
تازه برقا هم قطع شده☹️☹️☹️
ای بابا اومدم دو کلوم حرف بزنم باهاتون شارژ گوشیمم رو به اتمامه ،زده low battery☹️😢
اینو یادم رفت بگم😁😁 آبم قطع شده😂😂😂😂😂 یعنی ابروباد و مه و خورشید و فلک در کارن تا مارو بکشتن بدن😂😂
دوستم میگه برو ،زیر بارون دعاکن الان من امیدی به زنده بودنم نیست بااین اوضاع و شدت بارون برم چی دعاکنم ؟! 😁 آیندم نامعلومه😂😂😂
سلام✋😊 اومدم خبر زنده بودنمو بدم😅 دقایقی پیش برق اومد ، گوشیمو زدم به شارژ یه پا معتاد بودم به گوشی وخبر نداشتم خودم😜😜😜
مطلع عشق
نشریه تخصصی هالیوود ریپورتر: بنا به گزارش مرکز تحقیقات ملی تجاوز جنسی در آمریکا، 94 درصد زنان فعال
ریپلای به پستهای روز پنجشنبه👆 شروع پستهای روز شنبه (امام زمان (عج) و ظهور )👇
❣سلام... ارباب.... رفیقی جامانده تر از من...سراغ نداری... مرا به خانه ات، راه میدهی؟؟ السلام علیک یا .... 🆔 @Mattla_eshgh
مطلع عشق
خانواده موفق 🔰🌺 قسمت چهل و پنجم: تخیلات نابود کننده!⛔️ 🔹🔗🔹📢 استاد پناهیان: تو زیادی نشستی فکر
خانواده متعالی چهل و ششم: نامزد بازی ناقص! 🔰🔸🔹🔸🔗✨ استاد پناهیان: تو که مجردی نمیخواد زیاد بهش فکر کنی و تخیل کنی!😒 بقیش رو برو زندگیتو برس 😊👆 🔷 یه رفیقی از رفقای ما میگفت آقا ما یه پدر خانمی داشتیم بالاخره نامزد کرده بودیم و عقد کرده بودیم😌 ولی پدر خانم ما خیلی سخت میگرفت، نمیزاشت ما بریم خونه ی ایشون😁 بالاخره بریم با خانم آیندمون صحبت بکنیم و... میگفت هر موقع ازدواج کردی دست زنت رو بگیر برو ، همیشه پیش هم باشید!!!😏 ✅ علتشم این بود که یه دختر جوان دیگه ای داشتن تو خونه. میگفت من دختر دم بخت دارم " حق ندارید این نامزد بازیا رو بیارید توی خونه " قدیما اینجوری بودن خب 👆 این یه فرهنگه بالاخره خانواده ها رعایت میکردن. حالا خانواده ها چجوری شده؟! ⛔️حالا دخترای دم بخت ما "تو خونه هر شب باید توی فیلمهایی ببینند که توش نامزد بازی هست" ⛔️👆⛔️🚫📛📛 آقا این تو فیلمها که "کاملش نیست" "ناقصش بدتره بخدا قسم" اون دختر بقیه اش رو "باتخیلش" میسازه دیگه... فکر میکنه چخبره؟!😌 🙄 "قدرت خیال خیلی قویتره از قدرت حسه که آدم با چشم ببینه" قدرت خیال خیلی مخربه! ❌👆🔥 الان ما با یک پدیده ای مواجه ایم 💻📱 ازدواج به تاخیر افتاده با دلایل غلط اونکه هیچی!!! 🚫📛 قبل از ازدواج هم تو این تاخیر این تخیلها با عوامل فرهنگی افزایش پیدا میکنند. وقتی افزایش پیدا کرد، بعدا طرف هر زندگی داشته باشه میگه این اونی نیست که من فکر میکردم!📛 😕 😒 خب تو بیجا فکر میکردی!! کی گفت بشینی فکر کنی؟؟؟؟ 😐👆❓ ✅و گرنه ازدواج اخلاق آدم رو خوب میکنه... ✅وگرنه ازدواج آدمو مهربون میکنه ✅و گرنه ازدواج آدمو اهل مروت خواهد کرد ✅ازدواج، آدمو رشد میده اثر طبیعیشه!!! 🔰✔️🔰✔️🔰✔️ در👇👇
این پست 👆برا فردابود ،که موضوع خانواده هست ببخشید اشتباهی فرستادم🙏