📍تیکه جالب و کوبنده سریال مشاور شبکه افق به حجاب استایلها..
📍همچین صراحتی رو در آنتن صداوسیما کم داشتیم👏
4_5922610758444648147.mp3
9.75M
#تکنیک_های_مهربانی💞 ۳۵
منّت گذاشتن، بعد از محبت
و توقعِ جبران داشتن،
نشانه ی ضعف توحید
و فقدان معرفت انسان است!
چنین انسانهایی، در مهرورزی صحیح، هرگز موفق نخواهند بود.
❣ @Mattla_eshgh
#گپ_روز
#موضوع_روز : «باطن زیبا و نورانی، در ظاهر زیبا و نورانی جا میشود!»
✍️ پیرمردی است شاید حدود هشتاد ساله!
هر روز نیم ساعت قبل از اذان صبح عصا زنان میآید حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام و بعد از نماز جماعت زیارت میکند و عصا زنان هم میرود.
• همیشه پیراهن سفید به تن دارد و پیراهنش لک ندارد! آنقدر نور به دست و صورتش نشسته که انگار جز لباس سفید چیزی به او نمیآید اصلاً.
از کنارت که میگذرد، رد بوی عطرش میماند و اگر بشناسی عطرش را، میفهمی قبلاً از آنجا عبور کرده.
• یک ماهی بود ندیده بودمش!
هر روز میایستادم در حیاط، همانجا که خودش همیشه میایستاد و یکی یکی با صدای بلند بچه ها و دامادها و عروسهایش را به اسم دعا میکرد، میایستادم و برای اینکه سالم باشد و باز سحرها بیاید حرم دعا میکردم.
میتوانستم حدس بزنم که نیامدنش به هر علّتی هم باشد، این ساعت دلش حتماً هوایی اینجاست.
• بعد از یک ماه دیدم لاغرتر از قبل و آهستهتر از همیشه دارد از درب بازارچه وارد میشود. رفتم جلو و از خوشحالی سلامش کردم.
• ایستاد و انگار که نفس نداشته باشد دیگر ... کمی نگاهم کرد و مرا به جا آورد، لبخند زد و گفت: سلام باباجان، خوبی؟!
گفتم: تمام این حدود یکماهی که نبودید مثل شما همانجا ایستادم و دعایتان کردم. من میتوانستم حالتان را در آن لحظات بفهمم. خدا رو شکر که امروز اینجایید.
گفت : قبلاً که برایت گفته بودم، من از جوانی با همسرم سحرها مهمان سیدالکریم بودیم.
هر سحر بیدار میشدیم و شبیه یک عروس و داماد لباسهای سفیدمان را میپوشیدیم و باهم قدمزنان میآمدیم خدمت آقایمان.
من هر سحر موهایش را میبافتم و او برایم عطر میزد! این آدابِ زیبنده شدنمان برای مولایمان بود.
آفتاب که طلوع میکرد من میرفتم بازار، و او میرفت سراغ خانه و ضبط و ربط اُمورش.
همسرم تقریباً بیست سال است که به رحمت خدا رفته و فرزندان من هم جابجا شده اند. اما من هنوز سحرها لباس سفیدم را میپوشم و عطر میزنم و به سمت حرم میآیم، با این تفاوت که او هنوز هم در کنار من است و با من قدم برمیدارد.
تازه من برایش شعر هم میخوانم در راهِ آمدن.
• حرفهایش، اصلاً عجیب نبود!
این مرد نورانی اگر جز این بود، باید تعجب میکردم.
• رو کرد به گنبد و گفت؛ بابا جان، خوب کسی را برای رفاقت برگزیدید!
او اگر شما را در رفاقت، ثابت و استوار ببیند، حتی اگر روزی هم نشد اینجا حاضر شوید، خودش میآید سراغتان. یکماه است که نگذاشته من در بستر بیماری غم دوریاش آزارم دهد.
گفتم بابا: این آقا خودش که هیچ، رفقایش هم همهچیز تمامند. افتخار میکنم روبروی شما ایستادهام و از حکمتهای جان شما مینوشم.
• گفت : خدا ما را همنشین این آقا گرداند در بهشتِ او، إنشاءالله.
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار و کاسبی جدید؛ اسپرم و تخمک ۱۵ تا ۵۵ میلیون تومان!
🔸 بازار فروش اسپرم یا تخمک!!
🔸تماشای این گزارش عجیب را از دست ندهید!
⚠️ اسپرمها از چه راهی به دست میآیند؟ خودارضایی؟!
چه نسل و انسانهای بیکیفیتی از این راه به دنیا میآیند؟! چه میدانید صاحب اسپرم و تخمک اهدایی، چه شخصیتی داشتهاند، قسیالقلب، اهل معصیت، مضطرب، شردوست یا غیره؟!
🔺از آنجا که کیفیت انعقاد نطفه و شرایط زمانی و مکانی و حالات روانی پدر و مادر بر روی نطفه و در نهایت کودک، آثار و عوارض مثبت یا منفی دارد، از اینرو کیفیت و #شرایط_انعقاد_نطفه در راستای حقوق کودک، قابل ملاحظه و دقّت است. از نظر اسلام، اصطناعت، پرورش فرزندان و ساخت انسان برای خدا، از پیش از تولّد شروع میشود.
⁉️ ترجیح بین فرزنددار شدن به هر روشی است یا کیفیت فرزنددارشدن برای هدف خلقت اهمیت دارد؟!
🅾 قدرت فعلی مردم ایران مرهون #حلال_زادگی و #کیفیت_نطفه است، باید از این نعمت گرانبها مراقبت کرد.
‼️ ترجیح میدهید فرزند و نسل آیندهی شما اهل سعادت باشد یا شقاوت؟!
#کیفیت_نسل
مطلع عشق
کار و کاسبی جدید؛ اسپرم و تخمک ۱۵ تا ۵۵ میلیون تومان! 🔸 بازار فروش اسپرم یا تخمک!! 🔸تماشای این گزا
خدایااااا
به کجا داریم میریم 🤦♀
نمیتونم اینو هضم کنم
یعنی چی اخه !
به همین راحتی با آینده ی یک انسان که قراره پا بذاره تو دنیا و ابدیت در پیش داره ، بازی میکنن 😞
اسلام این همه آداب گفته برا بوجود اومدن انسان
بعد به همین راحتی ، میرن میخرن
اصن معلوم نیست ، طرف کیه ، شیعه هست نیست
ادم پاکیه یا نه ، به لقمه هایی که میخورده دقت کرده یا نه حلال میخورده یا حرام ، پاک بوده یا شبهه ناک
چ روحیاتی داشته
عفیف بوده یا نه
حالا بچت خوشگل و مو بور و چشم رنگی بود
اصن زیباترین آدم روی زمین بشه
که چی ؟ چ تاثیری در عاقبت بخیر شدنش داره !؟
اعصابم خرد شد 😢
صفات ژنتیکی پدر مادر رو بچه اثر میذاره
تو روحیاتش تو صفاتش تو همه چیز زندگیش
بخدا ماها بعنوان پدر و مادر مسئولیم
حتی اگه متاهل نیستی ، در قبال فرزند آیندت مسئولی
حتی گناهان الانت روش تاثیر خواهد گذاشت در آینده
پاک بودن و عفیف بودنت روش تاثیر داره
با توجه به اهمیت نقش و تاثیر پدر و مادر بر فرزند و حقی که فرزند بر پدر و مادرش داره
بهتر نیست ؟ همسری رو انتخاب کنین که ، خوش اخلاق باشه و پاک و عفیف زندگی کنه و حلال و حروم رعایت کنه
در کل خط قرمزش خدا باشه
ظاهر هم مهمه ، در حدی که به دلتون بشینه
( البته قبلش یه تجزیه تحلیل کنین ملاکهای ظاهری تونو ، که برگرفته از رسانه و تاثیر رسانه ها و ... نباشه ، دنبال قد فلان و هیکل هفتی و چشم فلان و ... اینا نباشین ، همه که شبیه فلان بازیگر و فلان حجاب استایل و فلان ورزشکار نمیتونن باشن ، اونا بخاطر کارشون هرروز اتاق عمل زیبایین و میلیاردی پول خرج میکنن واسه ظاهرشون )
مطلع عشق
کار و کاسبی جدید؛ اسپرم و تخمک ۱۵ تا ۵۵ میلیون تومان! 🔸 بازار فروش اسپرم یا تخمک!! 🔸تماشای این گزا
ببخشید خیلی حرف زدم
دلم پر بود از دست اینا 🙈😕
خدمت شما دوستای گلم👇
🌸❤️
مطلع عشق
حسنو این مدت میبرم پیشه مامان و بابای نرگس ... به اونا هم ظلم کردم ... میدونم خیلی دلشونکردن و نیو
#شبیه_نرگس
#قسمت سی و یک
🍃 چشمان معصومه گرد شد و با لحن متعجبی گفت : چی؟!
- خود آزار ! به یه نوع اختلال روانی میگن ... کسی که به خودش آسیب میزنه رو میگن خود آزار !
- خب ؟!
- خب همین دیگه ... قرار شد با هم آشنا شیم ... الان دو تا از اخلاقات دستم اومده ... اولیش دلسوزیه و دومیشم خود آزاری ! ....
اخه خانوم مگه من حرفی از پول زدم ؟! اصن کی گفته با چند تا خرید تو مدیون من میشی ؟ ... خود آزاری دیگه !
معصومه مات به او نگاه میکرد. نمیدانست بخندد یا نه ! اصلا نمیدانست مسعود شوخی میکند یا
جدی است ! مسعود دوباره نیم نگاهی به او انداخت و لبخندی زد. معصومه خجالت زده شد و
تعجبش را جمع کرد. به خانه ی پدری معصومه رسیدند. از همان اول چیزی سر جایش نبود.
دیدن چهره ی جدید معصومه با چادر و حجاب کمی باعث تعجب پدر و مادر و برادرش شد.
مسعود ناخودآگاه عصبی بود و معصومه هر بار که به صورت مادرش نگاه میکرد عصبی میشد. دیگر
طاقت نیاورد. نگاه غضبناکی حواله ی محمد کرد.
- مامان صورتت چی شده؟!
- هیچی
- مامان دروغ نگو ! ... کاره این محمـــ....
- گفتم هیچی نیست
- دِ داری دروغ میگی مادر من ... من نمیدونم این بشر چی داره که هر غلطی میکنه باز شما لاپوشونی میکنین و میگین هیچی هیچی
- هیچی نیست ! کاره محمدم نیست ... خوردم زمین
نفس عمیق و عصبی ای کشید و گفت : باشه...حالا شما هِی دروغ بگو و غلطای این شازده تو لاپوشونی کن
محمد بلند شد و با چند قدم خود را مقابل معصومه رساند و با فریاد گفت : وقتی میگه هیچی نیست
ینی نیست دیگه ... اصن به تو چه ربطی داره که هِی زر میزنی؟!