مطلع عشق
💫انسان تا آرامش نداشته باشد، شکوفایی و رشد معنوی چندانی پیدا نمیکند و منشأ اصلی این آرامش #خانواده
#ابتدا ی کانال👆
یه گشتی بزنید بالاتر ☝️☺️
مطلع عشق
عروسی یک یهودی ارتدکس در آمریکا عروس کاملا پوشیده مقایسه کنید با عروسی ها در تهران... کجا می رویم
ریپلای پستهای روز دوشنبه (حجاب وعفاف)👆
شروع پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور) 👇👇👇
⭕️ فتنه و سناریوی جدید دولت ناکار آمد:
💠 دولتی ها دارن بازی استعفا راه میندازن تا بگن «نمیشه» «نمیزارن» کار کنیم و تقصیر رو بندازن گردن حکومت
💠 البته حالا که fatf تو شورا نگهبان با آرامش بررسی میشه، میخوان رو شورا هم فشار رو بیشتر کنند (برخلاف صحن علنی مجلس که هر دفعه با چاشنی هیجانات کاذب و لاریجانی هر رایی بخوان بدست میارن )
💠 و بعد از رها کردن وضعیت اقتصادی در جهت فشار به مردم توسط دولت محترم اکنون پروژه ایجاد نارضایتی به ایستگاه جدیدی رسیده است
💠 در این مرحله وزرا و مدیران با استعفا و انتشار متن و پیام ، وانمود میکنند مشکلات ساختاری و حاکمیتی است و کاری از دست آنها بر نمی آید و احتمالا تقصیر نظام و ارگانهای وابسته به رهبری و سپاه است
💠 همه این مطالب را بگذاریم کنار صحبت های کریمی قدوسی که گفته بود رفتن پیش مراجع گفتن رهبر تحت فشار قرار بدید برای مذاکره با امریکا
💠 همچنین اخوندی استعفاء میده ! و چندین نفر دیگر از اعضای دولت تدبیر و امید استفعاء! و اینم حال و روز مظلوم نمایی های جهانگیری! برای فرار از پاسخگویی و محاکمه
💠 به همین راحتی خود را از پاسخ گویی معاف میکنن و تقصیرات را گردن حکومت و آماده میشوند برای انتخابات ۱۴۰۰ تا دوباره با دروغ و دغل تلاش کنند برای به قدرت رسیدن مجدد
🍀🍀🍀🍀
#انوشیروان_کوهپایه
@tabssa
ว໐iภ ↬ @Mattla_eshgh
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #کلیپ_تصویری
اگر الآن نیست،
برای اینه که ما نخواستیمِش❗️
هِــی نگو؛ از من که کاری براش برنمیاد!
💢چــرا!
اتفاقاً یه کاری هست که از هممون برمیاد...
aparat.com/v/Ff7BN
کیفیت بالا👆
@ostad_shojae
مطلع عشق
#ولایت 16 🔴 واقعاً چه فایده ای داره که انسان نماز بخونه و عبادت کنه اما #خودپرستی خودش رو هم حفظ کن
#ولایت 17
🔷 البته پذیرش ولایت در موارد مختلف مصادیق دیگه ای هم پیدا میکنه.
🔸 مثلاً اگه مشغول تعقیبات نماز باشی و پدر یا مادرت یه کاری ازت بخوان،
اینجا باید پا روی نفست بذاری و بری پاسخشون رو بدی.😊💖
✅ در واقع ما باید #ولایت_پدر رو هم در همون حدی که هست بپذیریم،
👈 به طوری که بر کارای مستحب فرزند #اولویت پیدا میکنه.
🌺 توی داستان اویس قَرنی هم همین نکته وجود داره ؛
و ایشون به خاطر گوش کردن به حرف "مادر مشرک" خودش دیدار با پیامبر رو از دست داد و زودتر برگشت
💎 اما به مقامات بالایی رسید...✨🌟✨
✔️✅ در واقع خدا براش مهمه دستورش رو #طبق_امر_ولایت گوش میدی یا نه...
⭕️ بقیش همگی حاشیه هست....
🆔 @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#او_را... 96 بعد از مدت ها میخواستم برم بیرون.یک ساعتی با خودم درگیر بودم... اینبار نمیخواستم سوا
#او_را... 97
شهید!!؟؟مگه هنوزم شهید هست!؟؟
با لبخند نگاهم کرد،
-آره عزیزم.هنوز خیلی از مادرها چشم به راه جگرگوششون هستن!
شونهم رو بالا انداختم و بی تفاوت رو صندلی نشستم و خودم رو با گوشیم مشغول کردم.
دوربین جلوی گوشیم رو باز کرده بودم و داشتم قیافه ی بدون آرایشم رو ارزیابی میکردم که زهرا هم اومد و کنارم نشست.
-انگار خیلی خوشت نیومد از جایی که آوردمت!
-راستشو بگم؟!
نخودی خندید و به تابوت ها ،نگاه کرد.
-خیلی وقت بود دلم هوای اینجا رو کرده بود!وقتی میام اینجا خیلی حالم خوب میشه.
-احساس نمیکنید دیگه دارید زیادی شلوغش میکنید!؟😒
خودشون خواستن برن دیگه!به زور که نفرستادنشون!!
😐
-آره،خودشون رفتن.هیچوقت هم نخواستن کسی براشون مراسمی بگیره،اما ما بهشون نیاز داریم.
یه کمی قد و قواره ی ما برای رسیدن به اون بالا،مالاها کوچیکه!واسه همین من احساس میکنم خدا شهدا رو مثل یک نردبون گذاشته تا راحت تر بهش برسیم!
-کلافه نفسم رو بیرون دادم.
-خدا!؟
بعد یهو انگار که یه چیزی یادم اومده باشه،سریع تو چشماش نگاه کردم!
-ببین تو چندوقته میری اون جلسه!؟
-خب خیلی وقته!چطور!؟
-من یه چیزی شنیدم که هنوز معنیش رو نفهمیدم!
خودمم که زیاد اونجا نمیام.میخوام ببینم تو ازش سر در میاری!؟
-نمیدونم.بگو ببینم چیه!
-یه همچین چیزی بود فکرکنم:خدا رو تو اتفاقات زندگیت ببین!
-اممم...آره.چندباری حاج آقا تو هیئت راجع بهش حرف زدن!
مشتاقانه تو چشم هاش نگاه کردم.
-خب!؟؟یعنی چی این حرف!؟؟منظورش چیه؟
-خب ببین...
اتفاقایی که از صبح تا شب برای همه ی ما پیش میاد،الکی که نیستن!
بالاخره یه منشاء دارن،از یه جایی مدیریت میشن.
یکی داره اینا رو طراحی میکنه.یکی که میدونه برای من چه اتفاقی بیفته مناسبه و برای تو چه اتفاقی!
یه نفر که از همه چی خبر داره.وقتی همین رو بدونی،میتونی وجود خدا رو تو تک تک این اتفاقا احساس کنی...
پوزخندی زدم و تکیه دادم
-پس احتمالا از من یکی خیلی بدش میاد!!
-چرا این حرفو میزنی؟؟
-چون یکم زیادی بدبختم کرده با این طراحیهاش!!
-شاید همه همین فکرو داشته باشن،
اما به تهِ ماجرا که فکرمیکنی،میبینی همه اینا لازم بود برات اتفاق بیفته.
هر کدوم به نوعی تو زندگیت تأثیر دارن!
یه جورایی خیلی از اتفاقهای بد،پیشگیری خدا از اتفاقهای بدتره!
شاید اینو دیر بفهمیم،اما هممون یه روز میفهمیم!
بعضیاشم برای قوی کردنته!آدم باید سختی ببینه تا قوی بشه.
بعضیاشم که برمیگرده به همون ماجرای واقعیت های دنیا!
-هه!پس لازم بود اینهمه بیچارگی بکشم!!
اصلا باشه،قبول.
دنیا همش رنجه،پس این لذتی که میگه ما باید بهش برسیم و ما براش خلق شدیم کجای اینهمه رنجه!!؟؟
-اینم که حاجآقا گفت.بعد از قبول واقعیت ها،باید بری سراغ مدیریت تمایلاتت تا به لذت برسی!
-اوهوم.خب...فکرکنم دیشب یه چیزایی ازش تجربه کردم!
کلافه نفسم رو بیرون دادم و به پرده های سبز رنگ رو به روم خیره شدم.
نمیدونم!!خیلی احساس گیجی میکنم.
میدونی زهرا!من به بنبست رسیدم.
تنهاچیزی که فعلا امیدوارم کرده همین حرفاست!واسه همین میخوام بهشون عمل کنم تا ببینم چی میشه.
اگر یه روز بفهمم همه اینا دروغه،دیگه هیچ امیدی برام نمیمونه!هیچی!!
نفس عمیقی کشیدم و چشمام رو بستم.
چقدر دلم برای کسی که منو با این حرفها آشنا کرده بود،تنگ شده بود...!
😔
"محدثه افشاری"
❣ @Mattla_eshgh
#او_را ... 98
چنددقیقه صحبت کردیم و بلند شدیم.
لحظه ی آخر دوباره زهرا رفت و سرش رو گذاشت رو تابوت ها.وقتی برگشت با لبخند گفت
-ولی اگر یه وقت کارت جایی گیر کرد،برو سراغشون!خیلی با معرفتن...خیلی!
نگاه گذرایی به سمتشون انداختم و از در بیرون رفتم.
تو پارک نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم.دلم داشت ضعف میرفت،
-میگم تو گشنت نیست!؟
-آره یکم...!
-نظرت چیه بریم رستوران؟
با تعجب نگاهم کرد.
-ها!؟؟یادت رفته ماه رمضونه!؟
ابروهام رو بالا انداختم!
-چی؟؟مگه ماه رمضونه!؟
-آره دیگه.سومین روز ماهه.نمیدونستی مگه!؟
اممم.... نه -خب برام فرقی نداره!
یعنی روزه ای؟؟
-آره خب!
-بابا بیخیاااال تو این گرما!!پاشو بریم یچیز بخوریم!
زد زیر خنده ،با تعجب نگاهش کردم!
-ترنم چی میگی؟مگه الکیه!؟
-اه،آخه چرا اینقدر خودتون رو عذاب میدین!؟
نگو لذت داره که قاطی میکنما!
-نه خب...خیلی هم لذت نداره.
البته لذت سطحی نداره!بالاخره گشنه و تشنه باید بمونی چند ساعت.
ولی همین که میدونی داری از خدا فرمانبرداری میکنی،داری از تمایلات سطحی عبور میکنی و یه فرقی با بقیه موجودات داری،بهت مزه میده!
میدونی اصلا به نظر من همین که خدا آدم حسابت کرده و بهت دستور داده،لذت داره!!
-نمیتونم درک کنم چی میگی!
کلا هنوزم خیلی نمیتونم لذت سطحی و اینجور چیزا رو بفهمم!
خب لذت،لذته دیگه.
یعنی چی اسمشو عوض کردید،سطحی و عمیقش کردید،یکیش تهش میرسه جهنم،یکیش بهشت!!
-ببین!
لذت سطحی،یعنی لذت کم!
یعنی محدود شدن به یه سری لذت زودگذر.
این اصلا با وجود انسانی که کمال طلبه،نمیسازه!
آدم رو سیراب نمیکنه!
انسان یه لذتی میخواد که هیچوقت تموم نشه.همیشگی باشه،بعدش پشیمونی نباشه،احساس گناه نباشه.
ولی خیلی ها،حتی مذهبی ها،خودشون رو از لذات عمیق محروم میکنن.
-تو همه اینا رو تو اون جلسه شنیدی!؟
-خب یه چیزاییش رو اونجا شنیدم،بعد خودم رفتم دنبالش و خودم بهش فکرکردم.
ببین!لذت سطحی مثل یه مسابقه ی بی پایانه.
مثل اعتیاد به یه مواد که هرروز باید دوزش رو بیشتر کنی و آخر هم راضیت نمیکنه!
ولی لذت عمیق،یعنی یه حس خوب همیشگی!
یه حس ارزشمند که حتی حاضر میشی براش جون بدی.
بنظرم همه شهدا به این لذت رسیدن که رفتن.وگرنه کی حاضره جونشو بده!؟
نگاهم رو از زهرا برداشتم و به آسمون دوختم.
-خیلی دوست دارم بفهمم چه لذتیه!
شاید همین کنجکاویم،شایدم اینکه این تنها امیدمه،باعث شده که بتونم از یه سری از همین لذت های به قول شما،سطحی،بگذرم!!
تا دم دمای عصر با زهرا بودم و با هم صحبت کردیم،تا جلوی مترو بردمش و ازش جدا شدم.
درکل ازش بدم نیومده بود!دخترخوبی به نظر میرسید.
قرار شد سخنرانی هر جلسه رو ضبط کنه تا اگر من نتونستم برم یا مدت کمی تونستم اونجا بمونم،برام فایلش رو بفرسته.
چندساعت بی هدف تو خیابونا میگشتم و فکر میکردم.مغزم خیلی شلوغ پلوغ بود.
دلم واقعا برای سجاد تنگ شده بود.هنوزم نمیدونستم چرا اینقدر ناگهانی غیب شد!!
خب دیگه باهام کاری نداشت.اون منو با یه دنیای جدید آشنا کرد،که حالم خوب بشه!
همون کاری که وظیفش بود.همون کاری که بخاطرش اومد بیمارستان ولی مجبور شد منو فراری بده...
اما هنوز فکرم درگیرش بود!
نه قیافش به خوشگلی سعید بود،نه هیکلش به خوبی عرشیا!
نه پولدار بود و نه یکبار بهم ابراز علاقه کرده بود!
ولی سر تا پاش پر از آرامش بود و این،منو بهش جذب کرده بود!
اگر این حرف ها و طرز فکر تونسته بود،اون رو به آرامش برسونه،پس من رو هم میتونست!!
"محدثه افشاری"
❣ @Mattla_eshgh
#او_را.... 99
اواخر تابستون بود و کم کم داشتم آماده میشدم برای ترم جدید.
برعکس تابستون های گذشته،امسال اکثرا خونه بودم و گاهی با زهرا یا مرجان بیرون میرفتم.
تو این مدت دفترچه ی سجاد رو دوبار کامل خونده بودم و خیلی از جملات رو حفظ شده بودم!
نکات سخنرانی های جلسه که زهرا برام میفرستاد رو هم تو دفترچم نوشته بودم.
تمام سعیم رو میکردم تا برای بهتر شدن حالم،بتونم به حرفاشون عمل کنم.هرچند که گاهی خیلی سخت بود و خراب میکردم!
یه بار دیگه به آدرسی که تو گوشیم بود نگاه کردم و ماشین رو نگه داشتم.
پلاک 42.
یه خونه ی ویلایی دو طبقه با نمای سفید و در فیروزه ای که واقعا دوست داشتنی به نظر میرسید.از شاخه هایی که بالای دیوارها دیده میشد،میشد فهمید که حیاط سرسبزی هم داره.
چند لحظه به ترکیب قشنگ سفید،فیروزه ای،سبزش خیره شدم و جعبه ی گلی که تو ماشین بود رو برداشتم و به طرف خونه رفتم.
زهرا با یه چادر گل ریز سفید،جلوی در به استقبالم اومد. بعد از اینکه از بغلش بیرون اومدم،نگاهم رو تو حیاط چرخوندم.
-چه خونه ی خوشگلی دارید!!آدم دلش میخواد همینجا بشینه فقط نگاه کنه!
-اوفففف کجاشو دیدی؟مامانم خیلی هنرمند و با سلیقست!
باید بیای توی خونه رو ببینی!
بااین حرف زهرا،از سنگ فرش های کرمی رنگ حیاط،گذشتیم و به داخل خونه رفتیم.
واقعا راست میگفت!هرچند خونشون مثل خونه ی ما پر از عتیقه و مجسمه و تابلو و چندین دست مبل نبود،اما گلدون های رنگارنگ و درختچه های کنار دیوار،پرده های ساده و شیک و همین یه دست مبلی که خونه رو خیلی هم شلوغ نکرده بود،به همراه بوی قشنگی که تو سالن پیچیده بود،فضا رو کاملادلنشین و خواستنی کرده بود.
ناخودآگاه لبخندی روی لب هام نقش بست و محو تماشای اون صحنه ی قشنگ شدم.
سرم به طرف صدای گرمی که اومد،چرخید.
-سلام دخترم.خوش اومدی!
خانم جوون و مهربونی از آشپزخونه به طرف ما میومد.
از دیدن تیپ قشنگ و موهای رنگ کرده و صورت آرایش کردش،تعجب کردم و با حرف زهرا "ترنم جان،این خانوم مامان منه." تعجبم چند برابر شد!
دستش رو جلو آورد و سرش رو کمی به طرف راست مایل کرد.
-خوشبختم ترنم خانوم!
سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم و بهش دست بدم.
-سلام.ممنونم.منم همینطور!!
دستم رو فشار آرومی داد و زهرا رو نگاه کرد.
-من میرم که شما راحت باشید.خودت از دوستت پذیرایی کن.ناهار هم تا یک ساعت دیگه حاضره.
زهرا لبخندی زد و نیم نگاهی به من انداخت.تازه متوجه شدم که زهرا هم چادرش رو برداشته و با لباس قشنگی کنارم وایساده.
-چشم.حواسم بهش هست.ما هم دو سه ساعت بیشتر خونه نیستیم.بعدش باید زود بریم.
مامان زهرا،با گفتن "باشه عزیزم.بهتون خوش بگذره."
لبخند دوباره ای زد و رفت.
"محدثه افشاری"
❣ @Mattla_eshgh
داستان هرشب بجز جمعه ها
حول وحوش ساعت ۹ تا ۱۰
در کانال مطلع عشق
مطلع عشق
#عکس نیـــــامدے ! نـــــــــگاهم دســـــت خالـــے برگــشت ... 💓 @Mattla_eshgh
ریپلای پستهای روز سه شنبه (امام زمان(عج) و ظهور)👆
شروع پستهای روز چهارشنبه(خانواده وازدواج) 👇👇👇
مطلع عشق
⭕️ارتباط #خودارضايي با ضعف جنسی و انزال زودرس 🔹اگر آقایون شروع کنند به برقرای روابط زیاد جنسی با اف
🙌نجات از دست استمنا در حمام و دستشویی🙌
✍حمام و دستشویی مکان هایی هستند که با توجه به تنها بودن فرد در آن ها و عدم ورود شخص دیگری به آنجا تبدیل به مکان مطلوب برای انجام عمل ننگین استمنا(جلق) تبدیل شده اند.
میتوان گفت اکثر کسانی که گرفتار استمنا هستند حرف از عدم توانایی کنترل خود در این مکانها می زنند.
اما در حقیقت میتوان با رعایت نکاتی در این مکان ها نفس خود را کنترل کرد و دست به عمل ننگین استمنا نزد که در اینجا به ده مورد از این نکات اشاره می کنیم:✍
🔸در هنگام ورود به حمام یک جا عریان نشوید سعی کنید طی چند دقیقه به ترتیب لباس را از تن در آورید
🔸در حمام از دستمالی بی خود آلت تناسلی جدا خودداری کنید و برای شستن این ناحیه زیاد وقت تلف نکنید
🔸سعی کنید از زدن مو های زائد این ناحیه خودداری کنید اگر شرایط به شکلی است که باید مو های زائد را بزنید سعی کنید تنها کمی آن ها کوتاه و مرتب کنید و از زدن کامل آن ها خودداری کنید.
🔸بی خود و بی جهت به آلت تناسلیتان خیره نشوید.
🔸زیاد مدت حمام را طولانی نکنید مدت زمان پانزده تا حداکثر بیست دقیقه کافی است.
🔸سعی کنید در پایان استحمام غسل مستحبی انجام دهید.
🔸وقتی احساس می کنید دچار تحریک جنسی شده اید از رفتن به حمام و دستشویی خودداری کنید
🔸وقتی در دستشویی یا حمام هستید ممکن است با خوتان بگویید:((من که قصد خودارضایی ندارم پس کمی دستمالی آلتم اشکالی ندارد))اما این کار مقدمه خوارضایی است ودر نهایت به این عمل می انجامد
🔸بضی ها در این مکان ها با توجه به اینکه مدت حضور در آن ها به عهده خو شخص است تا نزدیک مرز خودارضایی این عمل را انجام می دهند اما نمیگذارند ارضا شوند و ممکن است این کار ها چندین بار بدون ارضا شدن تکرار کنند و به خیال خودشان چون ارضا نمی شوند پس ضرری ندارد اما انجام این عمل نه تنها بیشتر از خودارضایی به دستگاه تناسلیتان آسیب می زند بلکه در نهایت موجب خودارضایی هم می شود.
🔸به خیال خودت توی دستشویی تنهایی؟توی حمام تنهایی؟هر جا که بری خدا هست و از دیدش دورنیستی. یاد خدا در هرجا کنید
#استمنا #خودارضایی
ว໐iภ ↬ @Mattla_eshgh
هدایت شده از 💖لذت مشاوره💖
Panahian-Roze-hamsareBaAdabeHosein.mp3
1.81M
💟 #همسر_با_ادب_امام_حسین
#استاد_پناهیان
http://eitaa.com/joinchat/51183628C8c65f16172
✅.......❅💞❅.......✅
مطلع عشق
#روانشناسی #قسمت دوم 🔰سمعی ها : 🔹 بسیار محکم، شمرده و رسا صحبت می کنند، بهترین سخنران های عالم
#روانشناسی
#قسمت سوم
🔰لمسی ها
🔸بدن کمی شلی دارند، نه شق و رق می شینند و نه شق و رق می ایستند، همیشه بدنشان یه ذره به جلو خم است، پر احساس ترین و رمانتیک ترین انسان های روی کره ی زمین، لمسی ها هستند.
خیلی آرام و پر احساس حرف می زنند، وقتی می خواهند تلویزیون ببینند، نوک دماغشان در شیشه ی تلویزیون است(جلوی جلوی می نشینند).
آنها در سال های سخنرانی جلوی جلوی می نشینند، انگار جوری می نشینند که استاد رو یه لمسی کرد(( لمسی ها حتما جلو می نشینند، ولی هرکسی جلو نشست لمسی نیست، باید نشانه های لمسی ها را داشته باشد))،
لمسی ها مسائل احساسی را عالی به حافظه می سپارند، لمسی ها در طبیعت خود را با حواسشان درگیر طبیعت می کنند،
مثلا: بیست دقیقه، جلوی گل می نشیند . نازش می کند و آن را می بوید.
🔻نکته: نمی گوییم سه گروه دیگر احساسات ندارند.
┏━━━🍃💐🍃━━━┓
@Mattla_eshgh
┗━━━🍃💐🍃━━━┛
هدایت شده از خبرگزاری فارس
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این را باید در تاریخ ثبت کرد
🔹روایت تکاندهندهی رهبرانقلاب از اقدام تاریخی زن و شوهر دهههفتادی برای برگزاری جشن عروسیشان
🔹 آن پسر هم بعد میرود در دفاع از حریم حضرت زینب(س) شهید میشود.
@Farsna
مطلع عشق
⭕️چند نکته مهم که خانواده دختر باید در #خواستگاری رعایت کنند 🔸خواستگاری ، نه صحنه تئاتر 🍃همان باش
♨️چند نکته مهم که خانواده دختر در #خواستگاری رعایت کنند
🔸چای معروف
🍃قدیمترها مرسوم بود حتماً دختر چای بیاورد، اما شاید بهخاطر خجالت و یا آمار بالای سینی چای برگشته روی پای آقای داماد، این رسم آنچنان به قوت خود باقی نمانده است.
اگر چای را عروس خانم نمیآورد، یکی از پذیراییهایی که خطر سقوطش کمتر است را انجام دهد.
مثلاً شیرینی را تعارف کند. در هرصورت خود همین رفتار یعنی احترامگذاشتن به خانواده همسر آینده.
دخترخانمیکه قرار است به زودی راهی خانه بخت بشوی، هم در زمان تعارف چای یا هر چیز دیگر و صحبت در جمع، بهتر است حواست به مادرشوهر و پدرشوهر آیندهات باشد
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#او_را.... 99 اواخر تابستون بود و کم کم داشتم آماده میشدم برای ترم جدید. برعکس تابستون های گذشته،ا
#او_را ... 100
با چشم هایی که همچنان تعجب ازشون میبارید،بدرقش کردم که صدای خنده ی زهرا،رشته ی افکارم رو پاره کرد.
-چرا این شکلی شدی ترنم؟؟
-زهرا واقعا این خانوم مامانت بود؟؟
-آره خب.مگه چشه؟!
سرم رو خاروندم و تازه یادم افتاد که هنوز باکس گل رو به زهرا ندادم!!
-عه راستی!اینقدر حواسم پرت شد که یادم رفت اینو بهت بدم.بفرما عزیزم.تقدیم به دوست جدید و بامعرفتم.
-وای ممنونم ترنم.چرا زحمت کشیدی؟
جعبه رو از دستم گرفت و با ذوق نگاهش کرد و با بوس محکمی دوباره ازم تشکر کرد.
-راستی نگفتی چرا اینقدر تعجب کردی؟!
-زهرا!میگم...مامانت چادری نیست.نه؟
-وا!!چرا این سوالو میپرسی؟
-آخه بهش نمیومد!
شروع کرد به خندیدن و دستم رو کشید و بردم سمت مبل ها
-ترنم ازدست تو!!مگه قراره تو خونه هم با چادر بگردیم ما؟؟
مثل خنگ ها نگاهش کردم.
-خب نمیدونم.من تا حالا خونه ی کسی که چادریه نرفتم!در کل فکر نمیکردم اینجوری باشه!
-اتفاقا خدا خیلی خیلی خوشش میاد زن تو خونه خصوصا واسه همسرش مرتب و خوشتیپ باشه.وگرنه مامان من بیرون از خونه،از منم باحجاب تره!
-چه جالب! ولی تو خونه هم از تو خوشتیپ تره ها!!
زهرا ویشگون کوچیکی از دستم گرفت و با خنده بلند شد.چادرش رو گذاشت رو مبل و رفت آشپزخونه و با سینی شربت برگشت.
-دستت درد نکنه.راستی نگفتی امروز قراره کجا بریما!
-امروز با دوستام یه جلسه داریم.یه دورهمی که دوست داشتم توهم باشی.
-میدونی...راستش من قبل از تو اصلا خاطرات خوبی از چادری ها نداشتم.
و همینطور قبل از یه اتفاق ،دید خوبی نسبت به آخوندها و ریشوها...
آخه خیلیاشون جوری رفتار میکنن انگار دارن دشمنشون رو میبینن.ولی تو دومین نفری هستی که اینطور،رفتار نمیکنی!
-میدونم چی میگی ترنم.
به دل نگیر.اونا خودشونم درست دین رو نشناختن!
-یعنی چی؟
-خب تشخیص خوبی و بدی یک انسان،به این راحتیا نیست. از کجا معلوم ...ممکنه همین الآن،خود تو،خیلی بهتر از من باشی!
به قول حاج آقا،میزان خوبی و بدی هر شخص،به مقدار مبارزه با نفسیه که انجام میده.
حالا یه نفر نفسش تو بدحجابی قلقلکش میده.یه نفرم هست با حجابه و نفسش تو دروغ و غیبت و اینجور چیزا قلقلکش میده و خیلی به حجابش کار نداره.پس نمیشه از روی ظاهر قضاوت کرد که کی خوبه و کی بده.
بلکه مهم اینه که طرف چقدر جلوی نفسش می ایسته.
-چقدر این حاج آقاهه باحاله زهرا!دلم میخواد بگیرم بیلبوردش کنم بزنمش به در و دیوار شهر،همه مردم حرفاش رو بشنون!!😢
زهرا با تعجب نگاهم کرد و خندید
-دیوونه!حالا چرا اینجوری؟
خودمم خندم گرفت!
-نمیدونم.یهو به ذهنم رسید!
بعد از خوردن میوه و شربت،به اتاق زهرا رفتیم.
"محدثه افشاری"
❣ @Mattla_eshgh
#او_را.... 101
دیوارهای صورتی اتاقش،به همراه پرده ی سفید ویاسی و سرویس خواب سفیدش حسابی من رو به وجد آورد.
با ذوق دور اتاقش چرخی زدم و خوش سلیقگیش رو تحسین کردم.
بعد انگار که چیزی یادم افتاده باشه به زهرا نگاه کردم.
-راستی!!تو چرا اینقدر سن مامانت کمه؟خیلی جوون به نظر میرسید!
-آره سنش کمه.زود ازدواج کرده.
-عه!چرا؟
-خب از نظر مامان من،ازدواج یک وظیفست که بهتره هرچه سریعتر انجام بشه.
-وا!چه وظیفه ای؟
-وظیفه ای برای انجام بندگی و رشد.میگه این یکی از دستورات خداست و آدم باید سر وقتش وظیفش رو انجام بده!
-اونوقت چرا تو رو هنوز شوهر نداده؟
-خیلی تلاش کرده!فعلا نتونسته راضیم کنه.یکم زیادی سختگیرم من!
-عقاید مامانت خیلی جالبه! برعکس خانواده ی من که ازدواج رو یک اشتباه بزرگ میدونن!
-عه!چرا؟
-میگن فقط دردسره. یه سرعتگیر بزرگ برای پیشرفت انسانه. و آدم نباید خودش رو گرفتار این مسائل دست و پاگیر بکنه!
بعدم درکل ازدواج سخته .محدودت میکنه .دو تا آدم با دو عالم جدا، مجبورن همدیگه رو با همه ی اختلافات تحمل کنن .در حالیکه همینا اگر با هم دوست باشن، هم اختلافاتشون کمتره و هم موقع جدایی هیچ قانونی دست و پاشون رو نمیبنده!
زهرا که تا الان به دیوار تکیه داده بود،نشست رو صندلی و جدی تر نگاهم کرد
-اولا تا رشد و پیشرفت رو تو چی ببینی!
اگر قراره بیراهه بری و به قول حاج آقا بزنی جاده خاکی،حرف مامان و بابات درسته .اما اگر میخوای به همون هدف اصلیت برسی، رشد و پیشرفت تو راهیه که خالقت برات تعیین کرده!
بعدشم تو که خودت مسائل مربوط به رنج رو حفظی دختر !ما نیومدیم اینجا فقط خوش بگذرونیم .ما اومدیم تا امتحان پس بدیم و رشد کنیم. هیچکس هم نمیتونه از این رنج ها در بره!
اگر با اختیار خودت رفتی سراغ رنج که رشد کنی، خب خوبه .اما اگر نری دنیا زورکی چنان رنجی بهت میده که نه تنها رشد نمیکنی، بلکه پدرت هم درمیاد!
مثلا مامان من این رنج رو قبول کرده،ازش استقبال کرده،الانم داره نتیجش رو میبینه و کمِ کمش یه خانواده داره.
ولی کسی همسن مامان من که این رنج رو قبول نکرده،الان تنهاست و هیچ ثمره ای از زندگیش نداره!
-پس با این تعریف ها،مامان بابای من و مرجان اول از این رنج استقبال کردن،ولی بعدش از زیر بارش در رفتن.
چی بگم.بیخیال. مغز من فعلا دیگه گنجایش چیزای عجیب و غریب نداره!
موقع ناهار دوتایی برگشتیم آشپزخونه .زهرا رفت کمک مامانش و باهم میز رو چیدن.
تمام مدت با لذت به کارهاشون و شوخی هایی که باهم میکردن خیره شده بودم و به رنجی فکرمیکردم که تو زندگی خانوادگیم ،مجبور بودم باهاش کنار بیام!
"محدثه افشاری"
❣ @Mattla_eshgh
#او_را .... 102
دستم رو زدم زیر چونم و سعی کردم با یادآوری نوشته های سجاد، دلم رو آروم کنم. اما فایده ای نداشت...!
میدونستم با وجود اینهمه تمرین،بازم یه جای کارم لنگ میزنه و حتی شاید میدونستم کجاش!اما نمیخواستم به این راحتی تسلیم همه ی عقاید سجاد بشم!
با صدای زهرا به خودم اومدم.
-ترنم چرا نمیخوری؟نکنه از این غذا خوشت نمیاد؟!
-نه!نه!ببخشید.حواسم نبود.میخورم.ممنون.
حال و هوای خونه ی زهرا،برام خیلی آشنا بود...
من حتی تو خونه ی خودم هم این آرامش و راحتی رو نداشتم و این دومین جایی بود که احساس میکردم میشه توش زندگی کرد !با این فکر،غم عجیبی به دلم هجوم آورد.
غم کسی که هیچوقت نفهمیدم چرا اینقدر ناگهانی من رو گذاشت و برای همیشه رفت!
این بار مامان زهرا با همون لبخندی که از ابتدای ورودم شاهدش بودم،من رو از عالم خودم بیرون کشید.
-ترنم جان، بازم برات غذا بکشم؟
-نه. ممنونم. دستتون درد نکنه. خیلی خوشمزه بود!
-نوش جونت گلم!البته دستپخت زهرا خانوم بود.
با ناباوری زهرا رو نگاه کردم!
-واقعا؟خیلی عالی بود !دیگه کم کم داره بهت حسودیم میشه ها زهرا!!
زهرا با شیرینی خندید
-نوش جونت!چه کنیم دیگه. بالاخره حاصل چنین مادری،چنین دختریه دیگه!😉
نگاهم به روی مامانش برگشت.واقعا همینطور بود.احساس میکردم منشاء تک تک اخلاق و رفتارهای زهرا،تو وجود مامانشه. جوری باهام رفتار میکرد که انگار سالهاست من رو میشناسه !اهل حسادت نبودم ولی واقعا داشت به زهرا حسودیم میشد! تو همین فکر بودم که انگار نتیجه گیری هام از نوشته های سجاد،خورد پس کلَم!
« حسادت،یک رنج بده!رنج بد رنجیه که هیچ فایده ای نداره،بلکه ممکنه به روح و جسمت هم آسیب بزنه.
برو سراغ رنج های خوب،تا رنج بد به سراغت نیاد! »
شاید رنج خوب من قبول شرایط غیرقابل تغییرم،به همین وضعی که هست،بود.
و تلاش برای تغییر شرایط قابل تغییرم...!
زهرا با نگاه به ساعت،مثل فنر از جا پرید.
-وای بدو ترنم!دیرمون شد!!
"محدثه افشاری"
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
سلام ✋ بهونه قشنگ من براے زندگے😍 💓 @Mattla_eshgh
ریپلای پستهای روز چهارشنبه (خانواده وازدواج)👆
شروع پستهای روز پنجشنبه(حجاب وعفاف) 👇👇👇
💓چقدر بودنت...
آرامم می کند!
جنس تو...
لطیف ترین جنس عالم است.
آنقدر که خاطره ات؛
چونان حریری نرم،
همه زاویه های جان مرا احاطه می کند.
❣چقدر خوب است، که دارمت خدا...
❣ @Mattla_eshgh
فرق بین عشق و شهوت
عشق از نظر کیفیت و هدف با شهوت جنسی متفاوت است؛ یعنی هم در کیفیت تفاوت دارد و هم در هدف. از نظر کیفیت، عشق توأم با فداکاری است، از خود گذشتگی میدهد، سوز و گداز دارد، هشدار دهنده است؛ هم آدم را فداکار میکند و هم او را عاشقِ از خودگذشته میکند.
اما از نظر هدف، عشق متصل به صفات کمالیة خداست. منتها الیه عشق، معشوق است، معشوقی که مجموعة خصلت ها و کمالات را دارد. پس هدف همان ضمیرِ در » إِلَيْهِ راجِعُونَ « (بقره آیه ۱۵۶) است؛ لذا عشق از نظر کیفیت و هدف فرق کرد.
اما شهوتِ جنسی ضدّ هوشیاری و تعقّل است. عشق مطابق با هوشیاری است و شهوت احساس خیالیِ انسان را تحریک میکند و به جای اینکه باورهای انسان را تحریک کند، شهوت جنسیِ معشوق خیالی را به او تغذیه میکند.
اما عشق اینگونه نیست، عشق معشوق حقیقی را برای انسان تغذیه میکند؛ چون شهوت جنسی مایة تخریب شخصیت انسانی است و معیارهای حقیقی را از انسان میگیرد و هیچ گونه ارزشی برای انسان قائل نیست و انسان را به انحطاط و پستی میکشاند.
شهوت ممکن است به طور مستقل از عشق برانگیخته شود؛ چراکه بدیهی است شهوت میتواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد، گرچه در مورد بعضی از عاشقان ارضای بیبندوبار و غیرمتعهدانة شهوت میتواند عشقِ همراه آن را از بین ببرد.
منبع:
کتاب عشق و عفت
تالیف حضرت آیت الله احدی
@ahadi_ir
🆔 @Mattla_eshgh
هدایت شده از موسسه اندیشه شهید آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 افشاگری علیه مسیح پولکی نژاد مزدور سازمان سیا
☑️ @Sh_Aviny
مطلع عشق
#عبور_از_لذتهای_پست 8 💎 " رنج گذراست ... "🔷 ↪️ در جلسات قبل عرض کردیم، مخالفت با دوست داشتنی ها
#عبور_از_لذتهای_پست 9
➖هر موقع رنجی بهتون رسید، اولین چیزی که به ذهنتون میرسه این باشه که⬅️ این رنج هم تموم میشه😊
بعد از یه مدت که اون رنج رو کشیدی بالاخره تموم خواهد شد!
🍁 حضرت علی علیه السلام در وصفِ "متّقین" میفرمایند :
✨چند روز کوتاهِ دنیا را با "صبر و شکیبایی" میگذارنند و در پی آن" آسایش طولانی" دارند✨
{صَبَروا اَیّامَاً قَصیرَهََ اَعقَبَتهُم راحَهََ طویلَه}
📔 نهج البلاغه / خطبه ۱۹۳
💗🔚🕊🌏
🔵 گاهی با نفسِ خودت گفتگو کن
بهش بگو که: اینقدر نترس...!!
این رنج تموم میشه، چه خبرته؟!😒
🔺چرا اینقدر آشفته شدی؟!!
هیچی نیست.....☺️
👆👆👆✔️
این گفتگوی کوتاه، باعث میشه که
⬅️انسان به استقبالِ رنج های خوبی بره که عامل پیشرفتش هستند
➖بعضیا نقش روی انگشترشون رو این قرار میدادن :
این نیز بگذرد.....👌😊
🌹🆔 @Mattla_eshgh
#سارا_بوکر مدل بسیار معروف آمریکا
خطاب با زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب را میپذیرید:
نمیدانید که چه چیزی راازدست میدهید!
🆔 @Mattla_eshgh