اجازه هست کنارت کمی قدم بزنم
تو را بهانه کنم، حرفی از دلم بزنم
برای دفعه آخر، برای دلخوشیام
دوباره خاطره های تو را، رقم بزنم
میان فاصله هامان، کمی نفس بکشم
هوای سرد نگاه تو را، بهم بزنم
که لابلای تبم، پابپای ثانیهها
و در غروب غرورم،،هی از تو دم بزنم
دوباره زلزله در شهر قلبم افتاده
برای لمس نگاهت، سری به بم بزنم؟
سکانس آخر شعرم، هجوم دلتنگیست
شهاب شعله ورم را، به کوه غم بزنم؟
بیا به دلهره ی ناگزیر هر غزلم
که حرفی از غم هموارهی قلم بزنم
اجازه هست که کنج حیاطِ خلوت دل
کنار "یاس خیال" ت، کمی قدم بزنم؟
- #محمد_جوکار
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'