هدایت شده از موعود(عج)
1_6203635.mp3
173.8K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
💠دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🔵 دعاى روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
چهارشنبه ۹خرداد ۱۳۹۷
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.
🔸خدایا مؤاخذه نکن مرا در ایـن روز به لغزشها و درگذر از من در آن از خطاها وبیهودگیها وقرار مده مرا در آن نشانه تیر بلاها وآفات اى عزت دهنده مسلمانان؟؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#راه مهدوی
⭐ امام زمان (عج ) خواندن کدام دعا را در ماه مبارک رمضان سفارش کردند ؟
✔ جواب:
امام زمان خواندن 2 دعا را در ماه مبارک رمضان سفارش کردند:
💠 1-دعای اللهم ادخل علی اهل القبور... :
✳ امام زمان (عج) در جریان تشرفی در ماه مبارک رمضان فرمودند:
✳ دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور. ... را زیاد بخوانید زیرا در حقیقت این دعا برای فرج ماست و استجابت کامل آن در زمان ظهور خواهد بود.
📚 منبع:
کتاب ملاقات با امام زمان ص 286
💠 از دیگر فضایل این دعا این است که شيخ كفعمى در مصباح و بلد الامين و شيخ شهيد در مجموعه خود از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود:
💠هر كه اين دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبى بخواند حق تعالى بيامرزد گناهان او را تا روز قيامت و دعا اين است:
اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ
اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ
اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ
اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ
اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ
اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ
اللَّهُمَّ أَصْلِحْ كُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ
اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ
اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاكَ
اللَّهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِكَ
اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ
إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
✳ 2-دعای افتتاح:
✳امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به شیعیان نوشتند:
💠 این دعا را در تمام شب های ماه رمضان بخوانید، زیرا فرشته ها به آن گوش می دهند و برای خواننده آن طلب آمرزش می کنند
📚 منبع:
صحیفهٔ مهدیّه، بخش ۵، دعای ۸
💠این دعا دارای مضامین و معانی بلندی است؛ و مخصوصا اطلاعات ارزشمندی در ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اختیار ما می گذارد، و نیز تصاویر زیبایی از عالم پس از ظهور ارائه میدهد. چه نیکوست که همراه با خواندن این دعا به ترجمه و معنای آن نیز توجه کنیم.
💠 برای خواندن دعای افتتاح به مفاتیح الجنان اعمال شب های ماه رمضان مراجعه کنید.
🍃ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرج🍃
#پاسخ_شبهات
💢آیا امام حسن مجتبی(ع) برای صلح با معاویه، چند #امتیاز مالی درخواست کرد؟
✅در منابع تاریخی و حدیثی آمده است که در عهدنامه صلح امام حسن(ع) به چند مسئله مالی توجه شده است:
1. مبلغ پنجمیلیون #درهم که در بیت المال کوفه موجود است، از تسلیم به حکومت معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی(ع) مصرف شود.
2. معاویه باید در تعیین #مقرری و بذل مال، بنیهاشم را بر بنیامیه ترجیح دهد.
3. باید #معاویه از خراج «دارابگرد»،مبلغ یکمیلیون درهم در میان بازماندگان شهدای جنگ جمل و #صفین که در رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) کشته شدند تقسیم کند.
درباره علت درج این #امتیازات مالی در صلحنامه میتوان گفت:
الف. از آنجا که شهر «دارابگرد» بدون جنگ تسلیم ارتش اسلام شد و مردم آن با مسلمانان پیمان صلح بستند،خراج آن طبق قوانین اسلام، #اختصاص به پیامبر اسلام(ص) و خاندان آنحضرت و یتیمان و تهیدستان و درماندگانِ راه دارد؛ از اینرو امام مجتبی(ع) شرط کرد که خراج این شهر به بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین پرداخت شود؛ زیرا درآمد آنجا به خود آنحضرت تعلق داشت. بهعلاوه#بازماندگان نیازمند شهیدان این دو جنگ که بیسرپرست بودند، م از موارد مصرف این خراج به شمار میرفتند.
ب. امام مجتبی(ع) بر اساس شیوه عقلانی خواستند هدفهای #عالی خود را - بدون در نظر داشتن نفع شخصی - تا آنجا که مقدور است به طور نسبی تأمین نمایند؛ از اینرو؛ هنگامی که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، #حکومت را با این شرط به وی واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامی براساس قوانین قرآن، و طبق روش پیامبر(ص) رفتار نماید. بدیهی است هرچه که تا حدودی کنترلکننده معاویه بود، میتوانست در کاهش ضرر و زیان به گروه حق تأثیرگذار باشد.
📚علل الشرائع، ج 1، ص 212،
📚فتوح البلدان، ص 376،
📚بحار الانوار، ج 44، ص 10،
#
بسم الله الرحمن الرحیم
🔴🔴🔴🔴 #فوری
#خیلی_مهم
️برنامه پرمخاطب #ماه_عسل در روز سه شنبه ۸ خرداد حرکتی شگفت آفرید! بطوری که اجرای سند ۲۰۳۰ در کشور کاملا موجه و مطلوب جلوه گر شود و تبدیل به مطالبه مردمی شود. و فراتر از آن؛ بخشی از هزینه ها هم از مردم جمع آوری شود!!
همان برنامه مدعی میشود در ۱۷سالگی در «آمریکا» به بیماری « ژنتیکی» ای مبتلا شده که علائمش شبیه ایدز بوده و از ۱۴۰ بیمار تنها او زنده مانده و به دلیل تشابه بیماری اش با ایدز، «نذر» کرده بیاید ایران و «مردم ایران» را از خطرات «ایدز» آگاه کند!!!!
او در ادامه از خطر بیماری تناسلی دیگری می گوید که بعضی از انواعش #سرطانزاست!! و مدعی میشود یک سونامی خطرناک طی ده سال آینده زنان و مادران ایرانی را تهدید می کند لذا باید کودکان ایرانی واکسن پیشگیری از ویروس آن بیماری تناسلی را دریافت کنند.
( پیدا کنیم پرتقال فروش را!)
مشخص نیست این خانم جوان که در «جامعه آمریکا» با آن سطح از آموزش های باز جنسی زندگی کرده و هم چنان شاهد بروز بیماری HIVو HPV بوده، چگونه همان نسخه آموزش صریح را برای «جامعه ایرانی» توصیه می کند؟!
چگونه واکسینه کردن کودکان نه ساله پاک ما را توجیه می کند؟ بر چه مبنایی ادعا میشود که زنان و دختران ما شدیدا در خطر هستند؟گذشته از آن ️ آیا انجام این واکسیناسیون افراد را در رفتارهای ناهنجار جری تر نمی کند؟
حمل مواجهه با شرح بدون پرده و شرم آور این مسائل میان دو نامحرم و پخش برنامه در ساعات معنوی قبل از اذان مغرب و افطار در جمع خانوادگی، خود دردی است وصف ناپذیر که تنها افرادی که برنامه را دیده باشند آن را درک می کنند و انصافا جای تعجب دارد.😑
این قبح شکنی بی سابقه در شرایطی جلوی چشمان میلیونها بیننده رقم خورد که بواسطه همزمانی آن با واقعه ناگوار و شنیع اخیر در جامعه، امکان پذیرش و همدردی با این سخنان بیشتر شده و مقاومت ذهنی افراد کمتر شده است
گویا سناریویی مهیا بود تا در اولین فرصت فراهم شدن زمینه اجتماعی، چنین نمایشی اجرا شود.
👈 اقدام ما:
تماس با صدا و سیما در اسرع وقت و اعتراض جدی به این قبح شکنی و تطهیر علنی و توجیه غیرمستقیم اجرای سند ۲۰۳۰ در برنامه ماه عسل
«ماه عسل» از کارکرد معنوی خود خارج شده و از احساسات پاک مردم روزه دار سوءاستفاده میکند😕
مروجان بی حیایی دشمنی آشکار با آموزه های دینی دارند
نسخه مفتضح و شکست خورده غرب را نمی پذیریم😒
برنامه ماه عسل تبلیغ یک واکسن جدید و مفاد ضد دینی سند ۲۰۳۰ با ترساندن مردم بخاطر شیوع زیاد برخی بیماریها در آمریکا!
بازاریابی واکسن های جدید، در پر بیننده ترین برنامه صدا و سیما
سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی آخرین ضربه هایش را به ایران وارد می کند!
اقای علیخانی چرا برای اهداف عده ای فراماسون و یهودی اینقدر شرافت خودتون رو زیر پا میگذارید⁉️
⁉️به نظر شما جای شک نیست که چطور از بین یکصد ویروس #فقط_۹_ویروس #کشنده و #سرطان_زاست و #واکسن دقیقا همون ۹ویروس رو کنترل میکنه؟
⁉️ایا در اینده با تولید این واکسن و نسل کشی هموطنان شما پاسخگوی درگاه الهی خواهید بود؟
⁉️ جرا برای گسترش طب شیمیایی یهودی اینقدر تلاش میکنید؟!
اگر پشت پرده ی ماه عسل یهود و جاسوس نیست چرا همین بیماری ایدز و بدبختیهاش رو بزرگ میکنید و دل مردم رو خالی میکنید تا رو به سند ۲۰۳۰ بیارن و از اونطرف حرفی از ۴۶ نفر بهبود یافته ۱۰۰در۱۰۰ ایدز با طب سنتی رو نمیگید.
🔴مسیحعلی نژاد از تجاوز دانشآموزان فیلم منتشر میکنه
نوچههای بیبیسی با یادآوری سعید طوسی نظام رو هدف قرار میدن
برخی خبرنگارها از جریان خاص😐 هم عدم اجرای کامل #سند2030 رو عامل این اتفاق میدونن
خیلی اتفاقیتر موضوع برنامه ماه عسل هم پروژه آموزش جنسی هست
این هماهنگی عجیب نیست؟!
🔷🔹تو قضیه #تجاوز_به_دانشآموزان ناظم نکبت باید دادگاهی بشه و طبق شواهد به سزای عمل کثیفش برسه، اما این ربطی به اجرا نشدن سند ۲۰۳۰ نداره، که اگر داشت بین سالهای ۲۰۱۱-۲۰۱۵ ۱۷هزار تجاوز و اذیت و آزار جنسی تو مدارس آمریکا ثبت نمیشد دوست عزیز من!
به نظر من الان دانش آموزان می تونن بپرسن سند ۲۰۳۰ چیه و ناظم هم فیلم مستهجن نشون بده بگه اینه ! 😐
#سند_۲۰۳۰
بی تفاوت نیستیم🌱
👈راه های تماس:
روابط عمومی صدا و سیما در تهران 162
شهرستان ها 021 2781
پیامک شبکه سه:. ۲۰۰۰۰۳۳۳
شماره تلفن شبکه سه:. ۲۷۸۶۳۰۰۰
👈 اسناد:
https://mojbaz.com/بیماری-ژنتیکی-شبیه-ایدز-عفونی-اشکی-در-م/
https://www.afkarnews.com/بخش-فرهنگ-هنر-6/747933-تنها-بازمانده-از-بیمار-مبتلا-به-ایدز-در-ماه-عسل-عکس
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
درسها ے عـــمـــلـــے از ســـیـــره ے
〖امـــام مَـــهـــد ے "عـــج"〗
عشق به مُریدان
سیدّابن طاووس می فرماید:
سحرگاهی در سرداب مطّهر، از حضرت صاحب
الامر ارواحنا فداه این مناجات را شنیدم که می فرمودند : «اللهم انّ لشیعنا خلقت من شعاع انوارنا و.......» یعنی:
خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقییه طینت ما خلق کرده ای.
آنها گناهان زیادی به اتکاء بر محبت به ما و
ولایت ما کرده اند، اگر گناهان آنها گناهی
است که در ارتباط با توست، از آنها بگذر
که ما را راضی کرده ای و آنچه از گناهان
آنها در ارتباط با خودشان و مردم هست، خودت
بین آنها را اصلاح کن و از خمس که حق ما است به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از
آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما
در سخط خود جمع نفرما.
بحارالانوار، ج 52 ، صفحه 353
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#تعویض فتوی
✅عنایات حضرت به شیخ مفید(ره)
شیخ مفید (اعلی الله مقامه الشریف) یکی از بزرگان علماست، در اواخر عصر غیبت صغری میزیسته که غیبت کبری شده، نقل است زنی فوت شده بود.
حمل داشت، حملش زنده بود. سؤال کردند از شیخ که حمل این مادر زنده است در شکم مادر حرکت میکند تکلیف چیست؟
فرموده بودند:
ببرید دفنش کنید وقتی بردند دفنش کنند، حضرت بقیه الله یک نفر را فرستاده بودند، که برو بگو پهلویش را بشکافید و بچه را بیرون بیاورید و مادر را دفن کنید وقتی خبر به شیخ رسید، خواست دیگر فتوا ندهد حضرت پیام فرستادند:
✳️«مشغول فتوا دادن باش هر کجا خلافی بود ما رد میکنیم»✳️
شیخ مفید از جمله کسانی است که حضرت از توقیع مبارکش نامههایی به شیخ داده(غریب و عجیب) و چه تجلیلی از وجود نازنین مرحوم شیخ کرده.
شیخ مفید استاد شیخ طوسی بوده استاد سید رضی و سید مرتضی بود خیلی جلیل و عالی بوده است.
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
# دستورات امام زمان(عج)
✅واگذار کردن برخی از مأموریتهای ویژه
در جریان برخی از تشرفات و دیدارهای علما با امام(ع)، آن حضرت، علاوه بر مواردی که تاکنون بیان شد، مأموریتهای ویژهای را به ایشان واگذار نمودند. از جملة این مأموریتها میتوان موارد زیر اشاره کرد:
الف ـ فرمان به شیخ مرتضی انصاری مبنی بر ماندن در کربلا و انجام فرمان امام(ع):
ناقل این جریان مرحوم آیتالله سید علی شوشتری، استاد اخلاق و عرفان شیخ است.
وی نقل میکند که در یکی از سفرهایی که از نجف اشرف به کربلای معلّا مشرف شدند، به ترتیبی که خود میگوید، متوجه تشرف شیخ مرتضی به محضر امام زمان(ع) میشود و حضرت، ایشان را مأمور امری میفرمایند و تا آن امر به انجام نمیرسد، اجازة خروج شیخ را از کربلا صادر نمیفرمایند.
✳️امّا پس از آنکه سید شوشتری از او دربارة آن امر سؤال میکند، ایشان پاسخ میدهد که از اسرار است.39
ب ـ فرمان به مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای جلوگیری از خلع لباس روحانیان: مرحوم آیتالله حاج مرتضی حائری نقل کردند:
✳️زمانی که رضا شاه پهلوی، دستور داده بود همه لباس متحدالشکل (:کت و شلوار و کلاه پهلوی) بپوشند، و روحانیان به شرط ارائة مدرک، از این قانون معاف میشوند؛ مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی(ره) تا حدّ امکان از دادن مدرک دریغ نمیکرد.
از این رو، یکی از علما در مورد این امر، به آن مرحوم اعتراض کرد و گفت که این کار باعث سست شدن اجازههای شما میشود.
مرحوم اصفهانی در جواب میگویند:
دستور کتبی از امام زمان(ع) آمده است.
ج ـ نمونههای دیگر:
همچنین دربارة موارد دیگر از این قبیل میتوان به دستور امام عصر(ع) نسبت به احداث مسجد مقدس جمکران در عالم بیداری به حسن بن مثله جمکرانی و دستور مجدد آن حضرت(ع) به مرحوم قدرتالله لطیفی نسب، ـ مدیر هیئت امنای مسجد ـ در خصوص بازسازی و توسعة آن مسجد مقدس اشاره کرد.
بنا به نقل مرحوم لطیفی(ره)، خود در این باره، امام(ع) ضمن دادن نقشة توسعه مسجد، از وی میخواهند که کار بازسازی را آغاز کند. همچنین در تشرفی دیگر، آن حضرت(ع) به مرحوم لطیفی امر میفرمایند که از مشهد به تهران بیاید و به تأسیس آموزشگاههای اسلامی اقدام کند.
در مجموع، راهنماییها و ارشادات امام(عج) در ملاقاتها و دیدارها به گونههایی که برشمردیم؛ جملگی مصادیقی از نحوة بهرهگیری از وجوه امام غایب در عصر غیبت است و از طریق بررسی و تحلیل جامع آنها، معنای «خورشید پشت ابر» که در روایات بیان شده، آشکارتر میشود. چنانچه مشاهده میشود، رهنمودهای امام(ع) در تشرفات، همچون دیگر فرمایشات آن حضرت(عج) در توقیعات و پیامهای مکتوب، نیازمند تحلیلهای اجتهادی و فقهی ـ در سطوح فردی و اجتماعی ـ است.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
💀مدعیان دروغین💀
✅انتخاب نام محمد و لقب مهدی برای سومین خلیفه عباسی از سوی پدرش منصور بی دلیل نبود. هنگامی که به منصور گفته شد که نفس زکیه – که از آن نیز سخن خواهیم گفت – همان مهدی است پاسخ داد:
«دروغ می گوید مهدی فرزند من است!» (مقاتل الطالبین، ص ۲۱۲)
✳️دست و دلبازی مهدی عباسی در اول سال خلافتش و رفتار خوبش با مردم سبب شد تا برخی از عوام الناس او را دوست بدارند و ای بسا همان مهدی موعود تصور نمایند.
✳️خلیفه نیز از این جهل مردم کمال استفاده را می برد و بیش از پیش بر گرده آنها سوار می شد.
در نقلی آمده که منصور عباسی اموال بسیاری را از عراقیها گرفت و مهر زد و آنان را فقیر ساخت سپس هنگام مرگش به فرزندش مهدی وصیت کرد که اموال آنان را که در کیسه های مهر زده گذاشته بود به ایشان بازگرداند و به فرزندش گفت:
«من این کار را کردم تا مردم تو را دوست بدارند»
✳️مهدی نیز چنین کرد و این سبب شد تا نامش بدرخشد و مردم او را دوست بدارند.
✳️جالب این است که مهدی عباسی خود نیز از این ادعا استقبال می کرد و تنها به شاعری که او را
«مهدی امت پیامبر»
خواند پانصد هزار درهم بخشید. به هر روی اعتقاد به مهدویت او نیز دوامی در تاریخ پیدا نکرد زیرا نه نسب او و نه خلق و خوی او نه هیچ شانی از شئون وی با «مهدی موعود» عجل الله تعالی فرجه الشریف سازگاری نداشت.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#ابلیس_بهشت
🎬قسمت اول
✅چگونه شیطان داخل بهشت شد؟
هنگامی که از جانب خدا خطاب آمد:
اى اهل آسمان ها! من آدم و حوا را در بهشت منزل دادم و همه چیز را مباحشان کردم ، مگر بهشت جاودان را.
اگر نزدیک درختان آن شوند و از آنها بخورند از ظالمان خواهند بود و از آن جا بیرون خواهند شد شیطان این خطاب را شنید و امیدوار شد پیش خود گفت : من آنها را از بهشت بیرون مى کنم شیطان که همه بدبختیهای خود و رانده شدن از درگاه پرفیض الهی را از ناحیه آدم میدانست و کینه او را به سختی در دل گرفته بود، در صدد بود به هر شیوهای که ممکن است موجبات گمراهی آدم و فرزندانش را فراهم سازد و حتی در پیشگاه خدا سوگند یاد کرد که به هر نحوی و از هر سویی که بتوانم آدمیان را گمراه و جهنمی خواهم کرد.
✅شیطان در چنین موقعیتی که حضرت آدم و حوا بهترین زندگی را دارند چگونه میتواند آسوده بنشیند و آدم را در آن همه لذتهای بی منتهای مادی و معنوی مستغرق ببیند و نصیب وی فقط اندوه و حسرت و ندامت باشد؟
شاید اگر هم فکر انتقام در سر او نبود همان طبع حسود و تکبری که داشت او را آسوده نمیگذاشت و در صدد زایل کردن این نعمتهای بی حد الهی از آدم و حوا بر میآمداما بعد از آن که او را از بهشت بیرون کردند و دیگر جایى در بهشت نداشت ، چگونه و با چه حیله و وسیله اى بار دیگر داخل بهشت شد؟ چه طور آدم و همسرش را فریب داد؟
ادامه دارد........
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
سلام خدمت شما بزرگواران.
شما میتوانید قسمت اول مستند
رهایی از شب را از اینجا پیگیری
کنید.
ارتباط با خادم کانال
@Walandani
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#وظیفه منتظران
✅یک وظیفه ای که می توان برای منتظران حقیقی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه تبیین نمود مطلب نابی است که از روایات شیعه استفاده می شود مبنی بر اینکه منتظر باید فرج را به صورت ناگهانی و نزدیک و غیر منتظره محسوب کند.
✅امام صادق علیه السلام در خصوص امام زمان عجل الله تعالی فرجه فرمودند: «توَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِکَ لَیْلَکَ وَ نَهَارَکَ، شب و روز منتظر امر فرج صاحبت باش» (بحار النوار، ج ۹۵، ص ۱۵۹) و این یعنی هرگز آن را دیر تصور ننما و به خیال خود نه تنها آن را در زمان پس از مرگ خود تصویر نکن بلکه احتمال بده همین امروز و یا همین امشب این حادثه عظیم رخ دهد. به همین جهت است که در انتهای دعای عهد می خوانیم:
🍃«خدایا پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به دیدار او، و کسانى که بر پایه دعوتش از او پیروى کردند شاد کن، و پس از او به درماندگى ما رحم فرما، خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن، و در ظهورش براى ما شتاب فرما، که دیگران ظهورش را دور مى بینند، و ما نزدیک می بینیم»🍃
آری منتظر ظهور حضرت این انفجار نور در عرصه عالم را نزدیک می بیند.
✳️ممکن است گفته شود با توجه به عدم تحقق علائم حتمی ظهور مانند سفیانی و صیحه آسمانی و … چگونه می توان ظهور را ناگهانی تصور نمود؟
✳️ پاسخ این است که یکی از عقاید مختص شیعه «مساله بداء» است یعنی خدا برخی از چیزها را تغییر داده به گونه دیگری ظاهر می نماید. به همین روی ممکن است این علائم حتمی همه تغییر کرده و رخ ندهند، چنانچه در برخی روایات نیز به این مساله اشاره شده است. (ر.ک: غیبت نعمانى، باب ۱۸، ص ۴۳۱)
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#ادعیه_مهدوی
#تعقیبات
✅ دعای برای ظهور در تعقیب نماز عصر:
✳️ متاسفانه این تعقیب نماز عصر در مفاتیح الجنان نیامده است✳️
✅ از تعقيبات مهمّ بعد از نماز عصر، اقتدا به مولايمان حضرت موسى بن جعفر امام كاظم عليه السّلام در دعا براى مولايمان حضرت مهدىّ عليه السّلام است
يحيى بن فضل نوفلى میگويد:
در بغداد، بعد از فراغت حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام از نماز عصر، به خدمت آن بزرگوار وارد شدم، و ديدم كه دستهاى خويش را به سوى آسمان بلند نموده است، و شنيدم كه مى فرمود:
🔴 أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، اَلْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْباطِنُ ، وَأَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، إِلَيْکَ زِيادَةُ الْأَشْياءِ وَنُقْصانُها ، وَأَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، خَلَقْتَ الْخَلْقَ بِغَيْرِ مَعُونَةٍ مِنْ غَيْرِکَ ، وَلا حاجَةٍ إِلَيْهِمْ ، أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، مِنْکَ الْمَشِيَّةُ وَ إِلَيْکَ الْبَدْءُ.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، قَبْلَ الْقَبْلِ وَخالِقُ الْقَبْلِ ، أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، بَعْدَ الْبَعْدِ وَخالِقُ الْبَعْدِ ، أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، تَمْحُو ما تَشاءُ وَتُثْبِتُ وَعِنْدَکَ اُمُّ الْکِتابِ .
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، غايَةُ کُلِّ شَيْءٍ وَوارِثُهُ ، أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، لايَعْزُبُ عَنْکَ الدَّقيقُ وَلَا الْجَليلُ ، أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، لايَخْفي عَلَيْکَ اللُّغاتُ ، وَلاتَتَشابَهُ عَلَيْکَ الْأَصْواتُ .
کُلَّ يَوْمٍ أَنْتَ في شَأْنٍ ، لايَشْغَلُکَ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ ، عالِمُ الْغَيْبِ وَأَخْفي ، دَيَّانُ الدّينِ ، مُدَبِّرُ الْاُمُورِ ، باعِثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ ، مُحْيِ الْعِظامِ وَهِيَ رَميمٌ .
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونِ ، اَلْحَيِّ الْقَيُّومِ ، اَلَّذي لايَخيبُ مَنْ سَأَلَکَ بِهِ ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ، وَأَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ الْمُنْتَقِمِ لَکَ مِنْ أَعْدائِکَ ، وَأَنْجِزْ لَهُ ما وَعَدْتَهُ ، يا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ🔴
وى مى گويد عرض كردم: براى چه كسى دعا فرموديد؟
موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:
براى مهدى آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله. سپس افزود: پدرم فداى كسى كه شكمش فراخ، و ابروانش پيوسته، ساقهاى پايش باريك، فاصله ما بين دو شانهاش دور، و رنگ چهره اش گندمين و ميان سياه و سفيد است، و با وجود رنگ گندمى، زردى اى به واسطه بيدارى شب پيوسته بر او نمايان است. پدرم فداى كسى كه شبها در حالى كه در سجده و ركوع است، ستارگان را مى پايد، پدرم فداى كسى كه در راه خشنودى خدا، سرزنش هيچ سرزنشكننده اى در او اثر نمى گذارد، هم او كه روشنى بخش تاريكى است. پدرم فداى كسى كه به امر خدا قيام مى نمايد.
عرض كردم:
خروج آن بزرگوار كى خواهد بود؟
فرمود: هنگامى كه لشكرها را در «انبار» بر كناره رود «فرات» و «صرات» و «دجله»، و نيز ويران شدن «پل كوفه»، و سوختن برخى از خانه هاى «كوفه» را مشاهده نمودى، هر گاه اينها را ديدى، مسلّما خداوند آنچه را كه مى خواهد انجام مى دهد و هيچ گاه امر خداوند مغلوب نمى گردد، بلكه همواره چيره است و حكم و فرمان او به تأخير نمى افتد.
📚 منبع:
ترجمه فلاح السائل/ سید ابن طاووس ص351
ما هم به اماممان موسی ابن جعفر علیه السلام اقتدا می کنیم و عرضه می داریم :
اللهم ! أن تعجّل فرج المنتقم لك من أعدائك، و أنجز له ما وعدته
✅ ادعیه مهدوی ادامه دارد ....✅
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#غنا_لهو و لعب
⛔️مرگ ناگهانی و کوتاهی عمر:
✳️امام صادق (ع) فرمود: «بَیتُ الغِنا لا تؤمِنُ فیهِ الفَجیعَة وَ لاتُجابَ فیه الدَّعوَة وَلایَدخُلُهُ المَلَکُ[19]»
✅خانه که در آن غنا باشد، از مرگ و مصیبت دردناک ایمن نیست و دعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند.
📗ازآیات و روایات استفاده می شود که اعمال خیر، بر وسعت رزق و طول عمر می افزاید؛
در مقابل گناه و لهو و لعب و موسیقی مطرب، برکت را برده و عمر انسان را کوتاه می کند.
⬅️اسامی زیر از جمله مروجین موسیقی هستند که با وضع نامناسب و مرگ ناگهانی و عمرکوتاه از دنیا رفته اند:
1- مالیبران، استاد معروف موسیقی در حال خواندن آواز، در سن 27 سالگی سکته کرد.
2- برخی موسیقی دانان به وسیله خودکشی به زندگی خود خاتمه دادند، از آن جمله: «شومان» موسیقی دان مشهوری را می توان نام برد که با انداختن خود به رودخانه «راین» خودکشی کرد.
3- پرگولوزی – نوازنده ایتالیایی، در سن 26سالگی
4- بلینی - نوازنده ایتالیایی، در سن 34سالگی
5- موریس ژوبر - نوازنده فرانسوی، در سن 40سالگی
6- شوسون - نوازنده فرانسوی، در سن 30سالگی
7- مندلس - نوازنده آلمانی، در سن 38سالگی
8- شوبرت - نوازنده اطریشی، در سن 31سالگی
9- موزارت - نوازنده اطریشی، در سن 35سالگی
10- حبیب سماعی - نوازنده ایرانی، در سن 45سالگی
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#تزکیه نفس_خودسازی
✅به طور کلی، مراحل خودسازی
عبارتند از:
1. تقویت ایمان از طریق سیر مطالعاتی و افزایش اطلاعاتی که منتهی به آگاهی و بیداری می شود. در این زمینه، شرکت در جلسات مذهبی، گوش دادن به سخنرانی ها، تلاوت مداوم قرآن کریم و مطالعة شرح زندگی بزرگان و اهل عرفان و سلوک و... بسیار مفیدند.
2. پاک سازی و تهذیب نفس از عادت های بد و دل بستگی ها و وابستگی ها و از اموری که مانع کمال و سیر و سلوک انسان به سوی خدا می باشند.
3. اصلاح صفات شخصیتی و پاک سازی دل و درون از رذایل اخلاقی و آراسته شدن به فضایل اخلاقی، از طریق راهکارهای علم اخلاق و تمرین آنها در معاشرت با مردم و رعایت اخلاق اجتماعی.
4. تفکر شخصی در سؤال های اساسی انسان که در بینش دینی مطرح می شوند؛ مانند خداشناسی، انسان شناسی و هستی شناسی، دین شناسی و معادشناسی.
5. انجام وظایف عبادی و تحصیل صفت تقوا و پرهیزکاری, از طریق آشنایی با واجبات دینی و گناهان و پای بندی به احکام دینی.
6. تقویت ارتباط عاشقانه با خداوند و معصومین علیهم السلام و مومنان اهل ولایت و محبت, از طریق انجام مستحبات و زیارات.
در صورتی که این مسیر به درستی و عالمانه طی شود, به طور قطع، حالات انسان دارای ثبات خواهد شد و دگرگونی ها و تحولات، سامان یافته تر می شود و نگرانی ها رفع خواهد شد.
⬅️سعی کنیم از خودمون شروع کنیم
تا اطرافیان_از همین حالا
امام زمانی(عج) باشیم.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
حاج مهدوی خطاب به اونها گفت:اجازه بدید من برسونمتون.رضا ماشینو آورده. ..
اونها هم انگار همچین بدشون نمی اومد باهاش برن.چقدر خودمونی حرف میزدند.بابای فاطمه دستشو گرفت گفت:نه حاجی مزاحمت نمیشیم.وسیله هست.
من چرا اونجا ایستاده بودم؟؟؟ اصلا مگه من ربطی به اونها داشتم؟اونها انگار یک جمع خانوادگی بودند.من بین اونهمه صمیمیت مثل یک مترسک بیچاره وغصه دار ایستاده بودم و لحظه به لحظه بیحال ترو نا امیدتر میشدم!!
راهمو کج کردم..اولش با قدمهای آروم ولی وقتی صداشون قطع شد با قدمهای سریع از سالن اصلی دورشدم و به محوطه ی اصلی پناه آوردم. اونها اینقدر گرم صحبت با یکدیگر بودند که حتی متوجه رفتن من نشدند!
مردی در حالیکه ساکم رو از دستم میگرفت با لهجه ی معمول راننده ها، ازم پرسید:
_آبجی کجا میری؟
عین مصیبت دیده ها چند دیقه نگاه به دهانش کردم و بعد گفتم:پیروزی!
اون انگار از حرکاتم فهمید که تو حال خودم نیستم و خواست گوشمو ببره.خیلی راحت گفت:
_با بیست تومن میبرمت
قیمتش اینقدر بالا بود که شوک صحنه ی چندلحظه ی پیش رو خنثی کنه!!
ساکم رو از دستش بیرون کشیدم و گفتم :چه خبره؟ مگه سر گردنست؟!لازم نکرده نمیخوام.
صبر نکردم تا چونه بزنه.از کنارش رد شدم و به سمت ماشینها رفتم.
صدای فاطمه رو شنیدم ولی خودمو زدم به نشنیدن. راننده های مزاحم سواستفاده گر یکی پس از دیگری سد راهم میشدند وهرکدوم بعد از شنیدن اسم مسیرم یک قیمت پرت میگفتند و بعدشم با کلی منت و غر غر دنبالم راه می افتادند که نرخش همینه.حالا تو تا چقدر میتونی بدی!!
در میان هجوم اونها فاطمه شانه ام رو گرفت ونفس نفس زنان گفت:چرا هرچی صدا میکنم جواب نمیدی؟ کجا رفتی بی خداحافظی؟؟
دلم نمیخواست نگاهش کنم ولی چاره ای نداشتم! او از احساس من خبری نداشت.شاید اگر میدانست که چقدر نسبت به روابط او و حاج مهدوی حساس وشکننده ام در حضور من کمتر به او نزدیک میشد. اما این همه ی مشکل من با فاطمه نبود.فاطمه شش ماه با من دوست بود و من هیچ چیز از او نمیدانستم. درحالیکه من بدترین اعترافاتم رو درحضورش کرده بودم. او دوست نداشت من چیزی از زندگیش بدونم.حتی از دخترعموش که دیگه زنده نیست! این منصفانه نبود!!! او به من اعتماد نداشت.حق هم داشت .من مثل او خانواده دار نبودم.من یک دختر بی سرو پا بودم که معلوم نبود چیکار کردم و چیکار قراره بکنم.چرا باید با من صمیمی میشد و مسایل شخصیش رو بهم میگفت؟ ! لابد او میترسید دونستن مسایل شخصیش از جانب من خطری براش ایجاد کنه!
شاید تاثیرهمه ی این افکار بود که به سردی گفتم:دیرم شده بود.نمی تونستم صبر کنم خوش وبش شما تموم شه..
فاطمه جاخورد! با تعجب پرسید:
_عسل؟؟؟ یعنی تو از اینکه پدرومادرم با سلام احوالپرسی وقتتو گرفتن ناراحت شدی وقهر کردی؟؟
آره دیگه!!!! این رفتار غیر منطقی من تنها برداشتی که منتقل میکرد همین بود واین واقعا قابل قبول نبود!!
خدایا کمکم کن..کمکم کن تا مثل فاطمه قوی باشم ودر اوج ناراحتی احساساتم رو پنهون کنم.چرا در مقابل فاطمه نمیتونم نقاب بزنم؟!
به زور خندیدم وگفتم:نه خنگه!! گفتم تا شما سرتون گرمه بیام بیرون ببینم چه خبره.ماشین هست یا نه! که ظاهرا اینقدر زیاده که نمی زارن برگردم داخل.
میدونم دروغم خیلی احمقانه بود ولی این تنها چیزی بود که در اون شرایط به ذهنم رسید.
فاطمه هم باورش نشد.بجای جواب حرف من ،به سمتی دیگر نگاه کرد وگفت :همه منتظر منند باید زود برم.خیلی ناراحت شدم اونطوری رفتی هرچقدر صدات کردم جواب ندادی! میخواستی با حاح مهدوی خدافظی کنی ولی..
حرفش رو قطع کردم.
با شرمندگی گفتم: الهی بمیرم برات.ببخشید.باور کن من اونقدر بی ادب نیستم که بی خداحافظی بزارم برم.
اوهنوز نفس نفس میزد.گفت:
میدونم..میدونم.در هرصورت بدی خوبی هرچی دیدی حلال کن.ما دیگه داریم میریم. دلم شور افتاد.پرسیدم:با کی میرین؟؟
فاطمه گفت:با اعظم اینا دیگه
ته دلم روشن شد.گفتم:آخه حاج آقا میگفت میخواد برسونتتون
فاطمه خندید:نه بابا اون بنده ی خدا حالا یک تعارفی کرد. درست نبود مزاحمش بشیم.
با او تا کنار ماشین برادر اعظم همراه شدم. اونها خیلی اصرارم کردند که مرا تا منزلم برسونند ولی من ممانعت کردم.فاطمه نگرانم بود.گفت رسیدی زنگ بزن.
وقتی رفتند، بسمت راننده ها حرکت کردم و مشغول چانه زدن با آنها شدم که صدای حاج مهدوی رو از بین همهمه ی جوانهایی که اونشب از دید من مثل کنه بهش چسبیده بودند شنیدم.سرم رو برگرداندم تا ببینمش.او هم مرا دید.اینبار نه یک نگاه گذرا بلکه داشت با دقت نگاهم میکرد.و من دوباره میخ شدم..!!
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
تماما چشم شدم.! بدون اینکه صدای راننده ی سمج رو بشنوم.وبدون اینکه بترسم از اینکه او دوباره نگاه بیحیای من عصبانیش کند.
او نردیکم آمد.پرسید :هنوز اینجا هستید؟؟ گمان کردم با خانوم بخشی رفتید!!
با من من گفتم:نههه..من مسیرم با اونها یکی نیست!
او پشت گوشش رو خاراند و دوباره به زمین گفت:مگه شما هم محلی نیستید؟؟
خوش بحال زمین!! کاش من زمین بودم و او به بهانه ی حرف زدن با نامحرم، همش به من خیره میشد!
با مکث گفتم: نه..
نگاهی به اطراف انداخت.گفت کسی دنبالتون نیومده؟
چقدر امشب این سوال تلخ تکرار میشد!
گفتم:من کسی رو ندارم.
گفت:خدارو دارید..
تو دلم گفتم خدارو دارم که شما الان در اوج نا امیدی و دلشکستگیم کنارم ایستادی.
گفت:مسیرتون کجاست؟
گفتم : پیروزی
با تعجب نگاهم کرد و دوباره سرش را پایین انداخت.
بعد از کمی مکث رو کرد به یکی ازجوونهایی که همراهش بودند و گفت:رضا جان شما اول خواهرمونو برسون.این از هرچیزی ارجح تر وافضل تره.
رضا جوانی قدبلند و چهارشانه بود که ازنظر ظاهری خیلی شباهت به حاج مهدوی داشت.سریع سوییچ رو از جیبش در آورد و گفت:رو چشمم داداش.پس شما با کی میرید؟ حاج مهدوی گفت.ما چهارتا مردیم یه ماشین میگیریم میریم.
من که انگار قرار نبود خودم نقشی در تصمیم گیری داشته باشم خطاب به آن دو گفتم:نه ممنون.من داشتم ماشین میگرفتم. اصلا نمیخوام کسی رو تو زحمت بندازم.
رضا ساکم رو از رو زمین برداشت و با مهربونی گفت:نه خواهرم. صلاح نیست.این راننده ها رحم و مروت ندارن.کرایه رو اندازه بلیط هواپیما میگیرن.
میخواستم مقاومت بیشتری کنم که حاج مهدوی گفت:تعلل نکنید خانوم.بفرمایید سریعتر تا اذان نشده برسید منزل.
من درحالیکه صدام میلرزید یک قدم نزدیکتر رفتم و با شرمندگی گفتم:من در این سفر فقط به شما زحمت دادم.حلالم کنید.
حاج مهدوی گفت:زحمتی نبود.همش خیرو رحمت بود.در امان خدا..خیر پیش!!
چاره ای نبود.باید از او جدا میشدم.رضا جلوتر از من راه افتاد و در کمال تعجب به سمت ماشین مدل بالایی رفت وسوییچ رو داخل قفل انداخت!!
سوار ماشین شدم و او هم در کمال متانت آدرس دقیق را پرسید وراه افتاد .
در راه از او پرسیدم :ببخشید فضولی میکنم. شما با حاج مهدوی نسبتی دارید؟
او با همان ادب پاسخ داد:
_ایشون اخوی بزرگم هستند.
حدسش زیاد سخت نبود.چون رضا هم زیبایی او را به ارث برده بود.ولی لباسهای رضا شبیه جوانان امروزی بود و رنگ موهایش تیره تر از برادرش بود.
گفتم:خوشبختم ..من فکر نمیکردم ایشون برادری داشته باشند.
رضا جواب داد:عجیبه که نمیدونید. خوب البته ظاهرا شما در محله ی ما زندگی نمی کنید.وگرنه همه خانواده ی ما رو میشناسند
با چرب زبانی گفتم:بله بر منکرش لعنت! طبیعیه! خانواده ی سرشناس ترین امام جماعت اون محل ، باید هم، شناس باشه.
او تشکر کرد و باقی راه، در سکوت گذشت.بخاطر خلوتی خیابانها سریع رسیدیم.از اوتشکر کردم و باکلی اظهار شرمندگی پیاده شدم.او صبر کرد تا من وارد آپارتمان کوچکم بشم و بعد حرکت کند. چه حس خوبی داره کسی نگرانت باشه و نسبت به تو حس مسئولیت داشته باشه.!!
اذان میگفتند.ساکم رو گذاشتم و رفتم وضو گرفتم. ناگهان لبخند مسرت بخشی زدم!! راستی راستی من نماز خون شده بودم!
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_ششم
همه چیز تا چند روز عادی بود.هر روز از خواب بلند میشدم.روزنامه میخریدم و دنبال کار میگشتم و بعد از نماز ظهر به سمت محله ی قدیمی میرفتم و در پایگاه بسیج مشغول فعالیت میشدم.
از فاطمه خواستم اگر کار خوبی سراغ دارد به من معرفی کند واو قول داده بود هرکاری از عهده اش بربیاد برام انجام دهد.
سیم کارتم هم تغییر دادم تا یکی از راههای ارتباطیم با کامران قطع بشه.
وسط هفته بود.دلم حسابی شور میزد.و میدونستم سر منشاء این دلشوره چه چیز بود!
بله!!گذشته سیاهم! !
آخر هفته بود.
تازه از مسجد برگشته بودم وداشتم برای خودم کمی ماکارونی درست میکردم که زنگ خانه ام به صدا در اومد. اینقدر ترسیدم که کفگیر از دستم افتاد.
هیچ کسی بجز نسیم و مسعود آدرس منو نداشت! پس تشخیص اینکه چه کسی پشت دره زیاد سخت نبود.
چون تلفنهاشون رو جواب ندادم سروکله شون پیدا شده بود.من دراین مدت منتظر این اتفاق بودم ولی با تمام اینحال نمیتونستم جلوی شوک و وحشتم رو بگیرم.شاید بهتر بود در را باز نکنم!!
اصلا حال خوبی نداشتم.باید به آنها چه میگفتم؟
میگفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم چون راه زندگیمو پیدا کردم؟
یا میگفتم عاشق شدم.عاشق یک روحانی که مطمئنم از من خواستگاری نمیکنه؟!!!
خدایااا کمکم کن.
تلفن همراهم زنگ خورد.
حتما خودشون بودند.
اما نه!!
اونها که شماره ی منو ندارند.به سمت گوشیم دویدم.
فاطمه بود.چقدر خوب که او همیشه در سخت ترین شرایط سروکله اش پیدا میشد.
داخل اتاق خواب رفتم و درحالیکه صدای زنگ آیفون قطع نمیشد گوشی رو جواب دادم.فاطمه تا صدای لرزونم رو شنید متوجه حالم شد.پرسید:
_سادات جان چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
من با عحله ودستپاچه جواب دادم:
_فاطمه به گمونم نسیم، همون دختری که من و با کامران آشنا کرده پشت دره!
فاطمه با خونسردی گفت:خب؟؟ که چی؟؟
من با همون حال گفتم:چی بهش بگم؟
اون فهمیده من جواب کامرانو نمیدم اومده ببینه چرا تغییر نظر دادم
فاطمه باز با بی تفاوتی جواب داد:خب این کجاش ترس داره؟ خیلی راحت بهش بگو دوست ندارم دیگه باهاش ارتباط داشته باشم!
مثل اینکه واقعا فاطمه اون شب هیچ چیز نشنیده بود.با کلافگی گفتم:د آخه مشکل سر همینه دیگه!! آنها اگه بفهمند من با کامران به هم زدم بیچارم میکنند.کلی آتو از من دارند.
_من نمیفهمم ارتباط تو با کامران چه ربطی به نسیم داره آخه؟
خدای من!!! مجبور بودم دوباره لب به اعتراف وا کنم.ولی نه!! دلم نمیخواست بیشتر از این، فاطمه پی به گذشته ی سیاهم ببرد.
هرچه باشد او رقیب من به حساب میومد.
با عجله گفتم : حق با توست.بهش میگم دوسش ندارم وتموم
خواستم تماس رو قطع کنم که فاطمه گفت:
_عسل وقتی تصمیم میگیری توبه کنی خدا تو رو درمسیر آزمایشهای سختی قرار میده و تو رو با ترسهات ونقاط ضعفت مواجه میکنه تا ببینه چند مرده حلاجی..آیا توبه ت نصوحه یا یک عهد بی ثبات!!! اگه با شجاعت به جنگ گناهانت رفتی شک نکن خدا با دست غیبش موانع رو از سر رات برمیداره اما اگه زور ترس و نفست بیشتر از اعتقادت به قدرت خدا باشه میبازی! خیلی بدم میبازی..
شک نکن...موفق باشی..خداحافظ
گوشی رو قطع کرد.ومن حرفهای تکون دهنده و زیباش رو مرور میکردم.او خواسته یا ناخواسته پندهایی بهم داد که جواب چه کنم چه کنم چند لحظه ی پیشم بود.
صدای زنگ آیفون قطع شده بود.حتما پشیمون شدند و برگشتند ولی نه..!! پشت در خونه بودند وزنگ میزدند.متوسل شدم به شهید همت و پشت در گفتم:کیه؟؟
نسیم گفت:زهرماار کیه!!..در وباز کن
پرسیدم: تنهایی؟؟
گفت: آره باز کن مسخره
نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم.
اونگاه معنی داری کرد و در حالیکه داخل میومد گفت:چرا در وباز نمیکردی؟
گفتم:دستشویی بودم...
او با تمسخر گفت: اینهمه مدت؟؟
من جواب دادم:
اولا اینهمه مدت نبود وپنج دقیقه بود.ولی سرکار خانوم از بس که دستشون رو زنگ بود براشون این زمان طولانی بنظر رسید. دوما از صبح معده ام به هم ریخته گلاب به روت
او انگار کمی قانع شده بود..اما فقط کمی!!
رو نزدیک ترین مبل نشست و در حالیکه با ناخنهاش ور میرفت گفت:مجبور شدم زنگ همسایتونو بزنم درو باز کنه.میدونستم خونه ای.
با کنایه گفتم:عجب! !! جدیدا چقدر پیگیر شدی!!
او خودش رو به نشنیدن زد.
ادامه دارد...