eitaa logo
موعود(عج)12
1.8هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
12.4هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 🌸🌹🌸 روز بعد با کامران قرار داشتم. طبق درخواست خودش از محل قرار اطلاعی نداشتم فقط بنا به شرط من قرار شد که ملاقاتمون در جای آزاد باشه. اوخیلی اصرار داشت که خودش دنبالم بیاد ولی از اونجایی که دلم نمیخواست آدرس خونم رو داشته باشه خودم یکی از ایستگاههای مترو رو مشخص کردم و اوطبق قرار وسر ساعت با ماشین شاسی بلند و آخرین سیستمش جلوی پام توقف کرد.مسعود کنارش نشسته بودو من از همونجا کامران رو شناختم.لبخند تصنعی به روی لب آوردم و وایستادم تا اونها خودشون به استقبالم بیان.هردو از ماشین پیاده شدند.مسعود با اشاره دست منو به کامران نشون داد .کامران با نگاه خریدارانه به سمت من قدم برداشت و وقتی بهم رسید دستش رو جلو آورد برای سلام و احوالپرسی. عینک دودیمو از چشمام در آوردم و با لبخند مغرورانه ای گفتم: - سلام!!مسعود بهت نگفته که من عادت ندارم در اولین دیدار با هرکسی صمیمی بشم؟ او خنده ی عصبی کرد و گفت: -خب من صمیمی نشدم که؟!بابا فقط قراره با هم سلام کنیم و دست بدیم همین! نگران نباش من ایدز ندارم! مسعود بجای من که به زور میخندیدم جواب داد: -کامران جان همونطور که گفتم عسل خانوم خیلی سخت گیر و سخت پسنده.یک سری قوانین خاصی هم داره.ولی هر مردی آرزوش داشتن اونه.ما که نتونستیم دلشو تصاحب کنیم چون تو گفتی دنبال یک کیس خاصی من فقط عسل به فکرم رسید. در زمان صحبت مسعود فرصت خوبی بود تا به جزییات صورت کامران دقت کنم.تنها عضو صورتش که مشخص بود مال خودشه ودستکاری نشده چشمهای درشت و روشنش بود.روی هم رفته چهره ی زیبایی داشت ولی ابروهای مرتب وتمیزش با سلیقه ی من جور در نمیومد.نمیدونم چی موجب شده بود که اون فکر کنه خاصه چون همه چیزش شبیه موردهای قبل بود.از دور بازوش گرفته و چشم وابروش تا ماشینش و طرز حرف زدنش!! کامران خطاب به مسعود ولی خیره به چشمان من جواب داد: -من مرد کارهای سختم.اتفاقا در برخورد اول که نشون دادند واقعا خاصن! بعد سعی کرد با لحن دلبرانه ای بهم بگه: -افتخار میدید مادموازل تا در رکابتون باشم؟ با لبخندی دعوتش رو پذیرفتم و به سمت ماشینش حرکت کردم.او برایم در ماشین رو باز کرد و با احترام به روی صندلی هدایتم کرد.مسعود بیرون ماشین ازمون خداحافظی کرد و برامون روزخوبی رو آرزو کرد.او یکی از هم دانشکده ای هام بود که چندسالی میشد با نسیم که از خودش چندسال بزرگتر بود و هم کلاسی من، دوست بود.کار مسعود تو یکی از شرکتهای بزرگ وارداتی بود و در کارش هم موفق بود.اما کامران صاحب یکی از بزرگترین و معروف ترین کافی شاپ های زنجیره ای تهران بود.وحدسم این بود که منو به یکی ازهمون شعبه هاش ببره.اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در کافی شاپ خودش بود. ‌ ‌ ادامه دارد... نویسنده: ف.مقیمی
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 🌸🌹🌸 ‌ ‌ کامران صاحب یکی از بزرگترین و معروف ترین کافی شاپ های زنجیره ای تهران بود.وحدسم این بود که منو به یکی ازهمون شعبه هاش ببره.اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در کافی شاپ خودش بود.اوتمام سعیش رو میکرد که به من خوش بگذره. از خانوادش و زندگیش پرسیدم. فهمیدم که یک خواهر بزرگتر از خودش داره که متاهله و حسابدار یک شرکت تجاریه.وقتی او هم ازمن راجع به خانوادم پرسید مثل همیشه جواب دادم که من تنها زندگی میکنم و دیگر توضیحی ندادم.کامران برعکس پسرهای دیگه زیاد در اینباره کنجکاوی نکرد و من کاملا احساس میکردم که تنها عاملی که او را از پرسیدن سوالهای بیشتر منع میکنه ادب و محافظه کاریشه.ازش پرسیدم که هدفش از پیدا کردن یک دختر خاص چیه؟ او چند لحظه ای به محتوی فنجون قهوه ش نگاه کرد و خیلی ساده جواب داد: -برای اینکه از زنهای دورو برم خسته شدم.همشون یک جور لباس میپوشن یک مدل رفتار میکنن.حتی قیافه هاشونم شبیه هم شده .هردو باهم خندیدیم. پرسیدم:-وحالا که منو دیدی نظررررت ...راجب... من چیه؟ چشمان روشنش رو ریز کرد وخیره به من گفت:-راستش من خشگل زیاد دیدم. دخترایی که با دیدنشون فک میکنی داری یک تابلوی باشکوه میبینی. تو اما حسابت سواست.چهره ی تو یک جذابیت منحصر به فرد داره. کامران جوری حرف میزد که انگار داره یک قصه ی مهیج رو تعریف میکنه.اصولا او از دستها و تمام عضلات صورتش در حرف زدن استفاده میکرد.واین برای من جالب بود.شیطنتم گل کرد .گوشیمو گذاشتم کنار گوشم ووانمود کردم با کسی حرف میزنم: -الو سلام عزیزم.خوبی؟! چی؟! درباره ی تو هم همین حرفها رو میزد؟! نگران نباش خودمم فهمیدم.حواسم هست.اینا کارشون همینه! به همه میگن تو فرق داری تا ما دخترای ساده فریبشون رو بخوریم. و با لبخند معنی داری گوشی رو از کنار گوشم پایین آوردم و رو میز گذاشتم. خنده ی تلخی کرد و با مکث ادامه داد: -شاید حق با تووباشه.حتما زیادند همچین مردهایی.ولی من مثل بقیه نیستم.من در مورد تو واقعیت رو گفتم. میتونی از مسعود بپرسی که چندتا دختر رو فقط در همین هفته بهم معرفی کرده ومن با یک تلفنی حرف زدن ردشون کردم. باور کن من اهل بازی با دخترها نیستم.ونیازی ندارم بخاطر دخترها دروغ بگم و الکی ازشون تعریف کنم.من با یک اشاره به هردختری میتونم کل وجودش رو مال خودم بکنم.خیلی از دخترها آرزو دارن فقط یک شب با من باشن!!! از شنیدن جملاتش که با خود شیفتگی وتکبر گفته میشد احساس تهوع بهم دست داد.با حالت تحقیر یک ابرومو بالا دادم و گفتم:باورم نمیشه که اینقدر دخترها پست وحقیر شده باشن که چنین آرزوی احمقانه ای داشته باشن!!! ودر مورد تو بازهم میگم خاص بودن تو فقط در اعتماد به نفس کاذبته!! حسابی جاخورد ولی سریع خودش رو کنترل کرد و زل زد به نگاه تمسخرآمیز من و بدون مکث جملات رو کنار هم چید:وخاص بودن تو هم در صراحت کلام و غرورته.تو چه بخوای چه نخوای من و شیفته ی خودت کردی.ومن تمام سعیمو میکنم تو رو مال خودم کنم.یک خنده ی نسبتا بلند و البته مخصوص خودم کردم و میون خنده گفتم:منظورت از تصاحب من یعنی چی؟ احتمالا منظورت که ازدواج نیست؟! شانه هاش رو بالا انداخت و با حالت چشم وابروش گفت:خدا رو چه دیدی؟ !شاید به اونجاها هم رسیدیم.البته همه چیز بستگی به تو داره! واگه این گنده دماغیهات فقط مختص امروز باشه!!!!! ادامه دارد.. نویسنده: ف.مقیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجت الاسلام انصاریان: 💠خداوند طبق آیۀ شریفه ای در سوره مبارکه توبه اعلام فرمودند: که من اهل خلف وعده نیستم. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: که ما دنیا را زندان مؤمن قرار دادیم. مومنان همیشه در این دنیا در حال امتحان هستند. 💠از اینکه مومن هستید خاطرتان جمع نشود که دچار تهمت، آزار و بلا و مصیبت و رنج نشوید. هیچ پیغمبر و امامی با خاطر و خیال راحت زندگی نکرده است. امام صادق علیه السلام به واسطه پسرعمو هایش چندین بار دستگیر و به زندان افتادند. امام باقر علیه السلام ازطرف اقوامشان مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند. 👇👇👇👇 ⬅️امام صادق علیه السلام می فرمایند: رنج هایی که شیعه به ما می دهد دشمنان ما به ما نمی دهند.
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 بن نون 📙طبق نقل مشهور، موسى (ع) در وادی تیه از دنیا رفت و پس از وفات او، نبوت به وصى آن حضرت یوشع بن نون که از اولاد افرائیم بن یوسف بود منتقل شد. 📕 در حدیث آمده ا ست که حضرت موسی در مرگ هارون گریبان پاره کرد. 💠حضرت موسی (ع) پیش از وفاتش، حضرت یوشع بن نون را وصی خود ساخت. 💠 موسى در واپسین روزهاى عمر خود الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگار هاى دیگرى در آن نهاد، و به وصى خویش سپرد. 💠یوشع بن نون در ۹۷ سالگی به وصایت رسید. یوشع، بنى اسرائیل را به جنگ عمالقه برد و پس از مدتى که با آن ها جنگید، خداى تعالى پیروزى را نصیب او فرمود و شهر اریحا را فتح کرد و بنى اسرائیل را در آن شهر سکونت داد. وقتی موسی در تیه وفات یافت خداوند یوشع بن نون بن إفرائيم بن يوسف بن يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم را بر بنی اسرائیل مبعوث کرد و به ایشان دستور داد به اریحا سرزمین ستمگران حمله کند. 📓در روایتى دیگر آمده است که یوشع بن نون سى سال پس از موسى زنده بود و در این مدت سر و سامانى به کار بنى اسرائیل داد و با دشمنان آن ها جنگید و همه را قلع و قمع کرد و سرزمین فلسطین و شامات را میان آن ها تقسیم نمود. ❌از جمله کسانى که بر ضد او قیام کردند، صفورا همسر موسى بود که جمعى از بنى اسرائیل را با خود همراه کرد و به جنگ یوشع آمد، ولى شکست خورد و اسیر گردید، اما یوشع با کمال بزرگوارى با او رفتار کرد و او را به خانه خود بازگرداند، ❌ نظیر آن چه در جنگ جمل اتفاق افتاد. 📓در احادیث اسلامی یوشع بن نون از جمله کسانی است که در زمان ظهود مهدی(عج) رجعت کرده و مانند عیسی در کنار او خواهدبود. ✏تهیه و تنظیم در کانال موعود(عج)12 @Mawud12
☝☝☝ ⭕ آیا می‌دانستید آمریکا هیچ وقت مستقیم با یک نیرو واقعی وارد جنگ نشده!؟ آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى جنگند جز در دژهاى محکم یا از پشت دیوارها، پیکارشان در میان خودشان شدید است، (اما در برابر شما ضعیف!) آنها را متحد مى پندارى، در حالى که دلهایشان پراکنده است; این به خاطر آن است که آنها قومى هستند که تعقل نمى کنند. 📚قرآن کریم،سوره حشر،آیه ۱۴
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 بن باعور 📙جمعى از مفسران آیات سوره اعراف را نیز به نام بلعم بن باعور تفسیر کرده اند. 📓خداى تعالى در آن سوره در دو آیه پیغمبر بزرگوار خود را مخاطب ساخته مى فرماید: واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين. بخوان برایش حکایت آن کسى را که آیات خود را بدو یاد دادیم و از آن ها بیرون شد و از شیطان پیروى کرد و از گمراهان گردید و اگر مى خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى بردیم، ولى او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروى کرد. حکایت سگى است که اگر بر او حمله کنى پارس کند و اگر واگذاریش پارس کند. این است حکایت مردمى که آیات ما را تکذیب کنند. این داستان را بر ایشان بخوان شاید اندیشه کنند. 💠نقل مى کند که موسى از تنه خارج شد و به سوى شهر اریحا حرکت کرد و پیشا پیش لشکرش یوشع بن نون و کالب بن یوفنا بودند. هنگامى که به شهر اریحا رسیدند، جباران شهر به نزد بلعم بن باعور که از اولاد لوط بود رفتند و بدو گفتند: موسى آمده تا با ما بجنگد و ما را از شهر و دیار مان بیرون کند. تو آن ها را نفرین کن. بلعم که اسم اعظم خدا را مى دانست به ایشان گفت: پیغمبر خدا و مردمان باایمان را نفرین کنم با این که فرشتگان الهى همراه ایشان هستند؟ آن ها اصرار کردند ولى او امتناع ورزید تا آن که نزد همسرش آمدند و هدیه اى براى آن زن آوردند و از او خواستند تا به هر ترتیبى شده شوهرش را با این کار موافق سازد تا به موسى و لشکریانش نفرین کند. زن با اصرار عجیبى او را حاضر کرد. بلعم برخاست و سوار بر الاغ خود شد تا ره کوهى که مشرف بر بنى اسرائیل بود برود و در آن جا نفرین کند. مقدارى که راه رفت، الاغ از حرکت ایستاد و روى زمین خوابید. بلعم پیاده شد و چندان او را بزد که از جا برخاست، ولى هنوز چند قدمى نرفته بود که دوباره خوابید وقتى براى بار سوم نیز این واقعه تکرار شد، خداوند آن حیوان را به زبان آورد و به بلعم گفت: واى بر تو اى بلعم! به کجا مى روى؟ مگر فرشتگان را نمى بینى که مرا باز مى گردانند. بلعم باز هم اعتنایى نکرد و هم چنان پیش رفت تا مشرف بر بنى اسرائیل گردید و خواست نفرین کند، ولى نتوانست. هرگاه مى خواست بر آن ها نفرین کند، زبانش به دعا باز مى گشت تا وقتى که زبان از کامش خارج شد و دانست که این کار میسر نیست. آن وقت بود که به قوم خود گفت: اکنون دیگر دنیا و آخرتم تباه شد و کارى از من ساخته نیست و راهى جز مکر و حیل به آن ها به جاى نمانده. سپس به آن ها دستور داد: زنان را آرایش کنید و کالا هایى به دست آن ها بدهید و به عنوان فروش ‌ کالا به میان لشکر موسى بفرستید و به ایشان سفارش کنید اگر مردى از لشکریان موسى خواست با آن ها درآمیزد و زنا کند، ممانعت نکنند، زیر اگر یکى از آن ها زنا کند و با زنى درآمیزد، هلاک مى شوند و شرشان از شما برطرف مى شود. پس زنان را آراستند و اجناسى به عنوان فروش به دستشان دادند و به میان لشکر موسى فرستادند. زمری بن شلوم که رئیس شمعون بن یعقوب بود یکى از زن ها را گرفت و به نزد موسى آورد و گفت: به عقیده تو این زن بر من حرام است، ولى به خدا ما از تو اطاعت نمى کنیم. سپس آن زن را به خیمه خود برد و با او زنا کرد. در این وقت بود که خداوند طاعون را بر او مسلط کرد و در یک ساعت بیست هزار یا هفتاد هزار نفرشان هلاک شدند. تا سرانجام فنحاص بن عیزار بن هارون که امیر لشکریان موسى بود بیامد و چون از موضوع مطلع گشت، خشمناک شد و یک سره به خیمه زمرى بن شلوم رفت و او را با زنی که در خیمه اش بود بکشت و و طاعون برطرف گردید. ✏تهیه و تنظیم در کانال موعود(عج)12 @Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
👤 فرمانده سپاه: ظرفیتها و‌توانمندی های زیادی در کشور داریم اما با یک غفلت استراتژیک نیز مواجهیم و آن این است که از سوی مسئولین بخوبی به توانمندی داخل توجه نمی‌شود و بجای داخل، نگاه ها به بیرون است.
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 امام زمان روحی فداه عین الله است ❗️اَلَم یَعلَم باَنَّ الله یَری همه حالات شما را خدا و امام زمان ارواحنافداه دارند می‌بينند. 👌يعنی هر لحظه، شما را، خطورات قلبی، هرچه در قلبتان وارد بشود، عملتان را، روزانه امام زمان ارواحنافداه دارد می‌بيند. فکری که به ذهنت می‌آید، خطوری که وارد قلبت می‌شود امام زمان ارواحنافداه متوجه می‌شود. 👌لذا چه شايسته می‌شود که انسان هميشه فکرش معطر و نورانی باشد. عملت نورانی باشد که آقا وقتی می‌بيند شاد شود. بگويد اين شيعه من است، نگاهش که می‌کنم غم دلم زايل می‌شود. اما شيعه‌ای که در قلبش کينه و حسد است، دارد فکر گناه می‌کند، اين‌ها متعفن و بدبوست. آقا تا نگاهش می‌افتد دلش می‌گيرد. اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از موعود(عج)
💢آیت الله بهجت ؛ عاشق امام زمان « علیه السلام » او را لااقل در خواب می بیند ، اگر در بیداری نبیند . 📕زمزم عرفان ، ص ۳۶۰ @Mawud12