#رحمت الهی
#دلقک_فرعون
🔺️وقتى حضرت موسى ـعلى نبينا و آله و عليه السلامـ با برادرشان هارون براى دعوت فرعون آمده بود، يك لباس شبانى پوشيده بودند و يك چوبدستى دستشان بود، آمده بودند به دربار فرعون.
🔹️خدمه دربار پرسيدند:
شما كه هستيد و اينجا چكار داريد؟
🔸️موسي گفت: من پيغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم.
🔹️خدمه دربار به آنها خنديدند و گفتند: از اينجا برويد.
فردا حضرت موسى با هارون باز به دربار فرعون آمدند و همين جريان تكرار شد.
آنها چهل روز به دربار فرعون میآمدند اما كسى راهشان نمیداد.
فرعون دلقكى داشت كه او را میخنداند.
اين دلقك چند بار در راه رفتن به دربار ديده بود كه چوپانى ايستاده و چوبي در دستش است و میگويد: من پيغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم.
⬅️يك روز اين دلقك لباس چوپانى پوشيد و چوبي به دست گرفت و به كاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ايستاد. فرعون پرسيد:
اين چه لباسى است كه پوشيدهاى؟ دلقك گفت: من پيغمبرم؛ آمدهام تو را دعوت كنم.
يا قبول كن، يا عذاب نازل میشود.
فرعون و اطرافيانش به خنده افتادند
فرعون گفت:
اين حرف را از كجا ياد گرفتهاى؟
دلقك گفت:
كسى هست كه میآمد مقابل دربار و اين حرفها را ميگفت.
فرعون گفت:
بگوييد خودش بيايد تا او را ببينيم.
🔸️اين جريان زمينهاى شد كه موسى را به كاخ فرعون راه دادند.
این ماجرا گذشت تا وقتى که عذاب بر فرعونيان نازل شد و همه آنها غرق شدند،
خطاب رسيد كه اين دلقك را نجات دهيد!!!
فرشتهها گفتند:
اين هم از اصحاب فرعون و كافر است!!.
خطاب آمد كه اين لباس دوست ما را میپوشيد و اداى دوست ما را در میآورد.
✅معناي اين حرف اين است كه گاهى #ادا درآوردن هم مطلوب است و میتواند زمینه برای نجات شود!!
#یا رحمان و یا رحیم
📚منبع داستان: انوار نعمانیه