eitaa logo
موعود(عج)12
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
10.9هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸 🌸🍀 حضرت سلیمان (ع) از پیامبرانی بود كه خداوند او را بر جنّ و انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یكی از جنّهای بزرگ و گردنكش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش كنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان كنید. آنها همراه آن جنّ سركش حركت كردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند: 1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه كرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تكان داد. 2. از آن جا عبور نمودند تا به خانهای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه میكنند. آن جنّ وقتی كه آن منظره را دید خندید. 3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند كه سیر را با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) میفروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید. 4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذكر خدا میگویند و به یاد خدا به سر میبرند، ولی گروه دیگری در كنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم میباشند. آن جنّ سرش را تكان داد و لبخند زد. یاران سلیمان (ع) از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند. سلیمان (ع) آن جنّ را احضار كرد و از او از چهار موضوع مذكور پرسید: 1. وقتی كه به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه كردی و سرت را تكان دادی؟ جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم كه اعمال آنها را با شتاب مینوشتند. تعجّب كردم كه آنها این گونه با شتاب مینویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند. 2. وقتی كه به خانهای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه میكردند، چرا خندیدی؟ جنّ گفت: خندهام از این رو بود كه آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه میكردند. 3. چرا وقتی كه دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن میفروشند خندیدی؟ جنّ گفت: ازاین رو كه دیدم سیر را با آن همه ارزش، كه كیمیای درمان است با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را كه مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش میرسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم. 4. چرا در مورد آن دو گروه كه یكی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تكان دادی و خندیدی؟ جنّ گفت: زیرا تعجب كردم كه دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)12
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸 🌸🍀 حضرت سلیمان (ع) از پیامبرانی بود كه خداوند او را بر جنّ و انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یكی از جنّهای بزرگ و گردنكش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش كنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان كنید. آنها همراه آن جنّ سركش حركت كردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند: 1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه كرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تكان داد. 2. از آن جا عبور نمودند تا به خانهای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه میكنند. آن جنّ وقتی كه آن منظره را دید خندید. 3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند كه سیر را با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) میفروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید. 4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذكر خدا میگویند و به یاد خدا به سر میبرند، ولی گروه دیگری در كنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم میباشند. آن جنّ سرش را تكان داد و لبخند زد. یاران سلیمان (ع) از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند. سلیمان (ع) آن جنّ را احضار كرد و از او از چهار موضوع مذكور پرسید: 1. وقتی كه به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه كردی و سرت را تكان دادی؟ جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم كه اعمال آنها را با شتاب مینوشتند. تعجّب كردم كه آنها این گونه با شتاب مینویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند. 2. وقتی كه به خانهای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه میكردند، چرا خندیدی؟ جنّ گفت: خندهام از این رو بود كه آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه میكردند. 3. چرا وقتی كه دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن میفروشند خندیدی؟ جنّ گفت: ازاین رو كه دیدم سیر را با آن همه ارزش، كه كیمیای درمان است با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را كه مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش میرسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم. 4. چرا در مورد آن دو گروه كه یكی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تكان دادی و خندیدی؟ جنّ گفت: زیرا تعجب كردم كه دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12