#مکاشفه
این حکایت را مرحوم #آیت_الله_اراکی از خود آقا #سید_مهدی_کشفی نقل می کنند .
(عنوان کشفی برای ایشان هم، به خاطر همین جریان است)
مرحوم #آیت_الله_اراکی می فرمودند:
🔸️ یک شب مرحوم #سید_مهدی_کشفی از خواب بیدار می شود از اطاق بیرون می آید تا برای نماز شب وضو بگیرد
خود سید میگوید:
آمدم توی حیاط آفتابه را بردارم دیدم کل ساختمان و حیاط ما که پنجاه، شصت متر بیشتر نبود خیلی بزرگ است و به صورت کاروانسرای بسیار بزرگی است که حجره های فراوانی دارد.
ناگاه دیدم از یکی از حجره ها یک صدای ناله دلخراشی می آید.
به طرف این ناله رفتم دیدم یک حجره ای است و در این حجره یک نفر خوابیده و یک سنگی به اندازه اطاق روی سینه اش است.
یک نفر هم از بالای سنگ خوابیده و یک میله آهنی را فشار می دهد تو گلوی این شخص که زیر سنگ خوابیده است .
ما هر چه فشار دادیم در حجره باز نشد تا ما کمک این بنده خدا برویم .
خیلی ناراحت بودم هر چه در را فشار دادم موفق نشدم تا در را باز کنم آن شخص را می شناختم یکی از تجار تهران بود.
🔹️بازگشتم با کمال یأس خوابیدم اما پس از مدتی دوباره بیدار شدم آمدم داخل حیاط . دیدم حیاط ما همان حیاط سابق است.
همان وقت وضویی گرفته و دویدم منزل حاج آقا #میرزا_جواد_تبریزی .
زنگ زدیم ایشان داشتند نماز شب می خواندند .ایشان آمدند در را باز کردند.
گفتم: یک چنین چیزی برای ما اتفاق افتاده است من نمی فهمم خواب بودم یا بیدار ؟!
🔸️مرحوم حاج میرزا جواد آقا فرمودند:
یک کشفی بوده برای شما یک شهودی بوده، خواب نبوده است.
آن کسی هم که دیدی فوت کرده و آن سنگ آسیاب هم تعلق به دنیایش است و آنی را هم که دیدی بالا ایستاده بود و با سیخ در گلویش فشار می داده
ملک_الموت بوده است و این در حالت جان کندن بوده که شما دیده بودید چیزی نیست . !!!
🔹️من برگشتم و ساعت و شب آن واقعه را یادداشت کردم .
در آن وقت هم وسائل ارتباطی مثل امروز قوی نبود بعد از چند روز خبر رسید که این شخص تاجر در همان شب حالت احتضار و مرگش بوده است.
مکاشفه ا ی از حیدر آقا معجزه تهرانی (ره) :
روزی حضرت آیت الله جوادی آملی از بنده خواستند تا حیدر_آقا_معجزه را بیشتر به ایشان معرفی کنم که در پاسخ گفتم :
حیدر آقا معجزه (ره) می فرمود : من با مرحوم آیت_الله_شاه_آبادی (استاد امام خمینی) ارتباط داشتم و از ایشان استفاده می کردم.
در آن ایام، آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود. بر اثر عشق به حضرت_رضا علیه السلام به میدان خراسان می رفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت می کردند. به اتوبوس ها نگاه می کردم و گریه می کردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست می کشیدم و به سر و صورت خود می مالیدم و تبرک می کردم. تا اینکه مقدمات تشرف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
خدمت آیت الله شاه آبادی (ره) رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم آقا من می خواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
مرحوم آیت الله شاه آبادی فرموده بود : چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف می شوید یقیناً برای حضرت رضا علیه السلام عزیزید. لذا هر چه می خواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»!
حیدر آقا معجزه می گفت : به مشهد مشرف شدم . بالا سر حضرت رضا علیه السلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاه آبادی افتادم . به امام رضا عرض کردم آقا ، آقای شاه آبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد ، ناچیز نخواهم. آقا من می خواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم ، این را از شما می خواهم .
سپس زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ در مکاشفه دیدم آقا تشریف می آورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی می کنند.
جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمی توانستم حرف بزنم.
حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس در آوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و ... که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
آیت الله شاه آبادی فرمود : آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم_رسمی است. از علم رسمی قیل و قال، بهره ات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم_توحید را به تو دادند.
استاد، آیت الله رمضانی می فرمود : مسائل علمی عمیق توحیدی را که از ایشان می پرسیدیم چنان عالمانه حل می کرد و توضیح می داد که تعجب می کردیم .
منبع : کتاب عرفان علامه طباطبایی در بیان استاد رمضانی، نگارش : وحید واحد جوان
#مکاشفه
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12