📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈دوازدهم✨
بالبخند گفتم:☺️
_اونجا الان سرده.کاش میگفتی پالتو بردارم.😝
-خجالت بکش... 😠😁سهیل پیشنهاد داد بریم یه پارک خانوادگی.🌳⛲️ما هم بخاطر تو به زحمت افتادیم و شام 🌮🌯و زیرانداز و خلاصه وسایل پیک نیک آوردیم.😍😁
به مریم گفتم:
_ای بابا!شرمنده کردین زن داداش.😅
مریم گفت:
_خواهرشوهری دیگه.چکارکنم.گردنمون از مو باریکتره.😄
پارک پر از درخت بود....
سکوهایی برای نشستن خانواده ها درست کرده بودن. یه جایی هم تاب و سرسره برای بچه ها👦🏻👧🏻 گذاشته بودن.روشنایی خوبی داشت.
سهیل قبل از ما رسیده بود...
روی یکی از سکوهای نزدیک تاب و سرسره نشسته بود.بعداز سلام و احوالپرسی محمد و سهیل وسایل رو از ماشین آوردن و مشغول پهن کردن زیرانداز شدن.
ضحی👧🏻😍 تا تاب و سرسره رو دید بدو رفت سمت بچه ها.
من و مریم هم دنبالش رفتیم.
وقتی محمد و سهیل زیرانداز هارو پهن کردن و همه ی وسایل رو آوردن ما رو صدا کردن که بریم شام بخوریم.محمد و مریم مشغول راضی کردن ضحی بودن که اول بیاد شام بخوره بعد بره بازی کنه.
سهیل از فرصت استفاده کرد و اومد نزدیک من و گفت:
_ممنونم که اومدید.وقتی جواب تماس هامو ندادید نا امیدشده بودم.😊
-عذرخواهی میکنم.متوجه تماس ها و پیامتون نشده بودم.
-بله.آقا محمد گفت.
مؤدب تر شده بود.😟
مثل سابق #خیره نگاه #نمیکرد و از ضمیر #جمع استفاده میکرد. #متین_تر صحبت میکرد...
راضی کردن ضحی داشت طول میکشید و سهیل هم خوب از فرصت استفاده میکرد.انگار ضحی و سهیل باهم هماهنگ کرده بودن.
سهیل گفت:
_نمیدونم آقامحمد درمورد من چی گفته بهتون. گرچه واقعا دلم میخواست جوابتون به خواستگاری من مثبت باشه اما من به نظرتون #احترام میذارم.👌فقط سؤالایی برام پیش اومده که....البته آقامحمد به چندتاشون جواب داد و #جواب بعضی از سؤالامو هم از اینترنت💻 و کتابها📚 گرفتم، اما #دلایل_شما رو هم میخوام بدونم.
تا اون موقع با فاصله کنارم ایستاده بود..
ولی بحث که به اینجا رسید اومد رو به روی من ایستاد...
من تمام مدت #نگاهش_نکردم. بالاخره محمد اومد،تنها.گفت:
_ضحی راضی نمیشه بیاد.شام ضحی رو میبرم اونجا خانومم بهش بده.😊🌮
بعد توی یه ظرف کوکو و الویه گذاشت و با یه کم نون رفت سمت مریم و ضحی.
چند قدم رفت و برگشت سمت من و گفت:
_سفره رو آماده کن،الان میام.
دوباره رفت...
رفتم سمت وسایل و سفره رو آماده کردم.
سهیل هم کمک میکرد ولی...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
🌸💦@MazhabiiiTor💦🌸
❣ #سلام_امام_زمانم❣
مهدی جان
سلام به تـو ای گل نرگـس!
سلام به تو که در سيم خاردار
گناهانمان اسيری
ما را ببخش!
که حتی به اندازه ی نجات دادن گلی از ميان سيـم خاردارها تلاش نکرده ايم.چه برسـد به تلاش برای رهایی شما از زندان غيبــت.
🌹تعجیل در فرج #پنج صلوات🌹
🌷@MazhabiiiTor🌷
حجـــ🌸ــابــ ، خودِ آزادی ستــ !
چرا ڪه تو
آزاد هستے تا انتخابــ
ڪنی دیگران چہ ببینند....!
#خادم_گمنام
🌹@MazhabiiiTor🌹
آیا می دانید "حیا" چیست ؟🤔
.
حیا آن است که :↓❤🍃
وقتی در هنگام ضرورت بیرون می روید🌱
چشمان خود را به پایین بدوزید🌸💕
حیا آن است که :🌸
وقتی در هنگام ضرورت با نامحرم سخن گفتید😐
صدای خود را نازک نکنید🚜
حیا آن است که :🙃
-در جلو نامحرمان نخندید😇
حیا آن است که باحجاب باشیم😊
#خادم_گمنام
🌷@MazhabiiiTor🌷
᯽||📻🍂-
•
•
معتـــــادشدنهمبهنوبهٔخودشڪارقشنگیِ..!
میدونیدڪههرعملیروڪه
یاهرچیزی،هرڪسیروڪه
بهشوابستهبشیدونسبتبهشتمایلزیاد
داشتهباشید،یعنیدچاراعتیادبهششدید(:
میخواماینُبگمڪه..:
#چهخوبهمعتادِخدابشیم♥!
ڪسیڪهدچارایناصلمیشه،
هرلحظهبیشتروبیشترمیلدارهتااونچیزِ
مدنظرروداشتهباشه
یهجوراییهِیتشنهترمیشه...(:
حالاتوفڪرڪنڪهمعتادِخدایی🙂✨..
•
•
|♡°•🦋@MazhabiiiTor🦋•°♡|
~↻~
#تلنگرانہ🌿
🥀چہخیالخامےاسترسیدنبہشهادت
وقتےهنوزلذتگناهراترجیحمےدهیم🥀
وچہدردشگرفےدارد،جاماندن
وقتےخوشےدنیاراهمچنان
بردلڪندنمقدممےداریم🍂
چہانتظارعجیبےست
امیدبہلحظہوصال
وقتی هنوزمنتظر
امامِغائبمانهمنیستیم🌸
وچہغربتغریبےدارد
قدمنهادنبرخاڪے
ڪہمتصلبہمعراجاست☘️
امادلآلودهڪجا
معشوقڪجا🌼
یارڪجا
همنشینےبا
سیدالشهداڪجا
❌تاازدنیادلنَبُریم،دلهارانمےبَرَند❌
تاریخولادتوتاریخشھادت🗓
چہڪسانےثبتخواهدشد❗
#زندگیتوشهدایۍکن🍀
|°^•♥️@MazhabiiiTor♥️•^°|