eitaa logo
MeghdadArt
745 دنبال‌کننده
479 عکس
271 ویدیو
16 فایل
تدوین و طراحی سفارشات و ارتباط با بنده : @Ali_Khodaverdi تبلیغ و تبادل : @seyed_al_rauf ناشناس : https://harfeto.timefriend.net/17333352623838 "جهاد تبیین در دستور کار ماست"
مشاهده در ایتا
دانلود
چند خطی دلنوشته برای لابلای های و هوی و نعره های بمب ها کودکی در کنج دیوار اتاقی با عروسک های خود بنشسته است؛ چشم خود را بسته است؛ در خیالش ، زیر خورشید رَفَح می دود با دختران کوچه بالایشان باد مویش را نوازش می کند اما کنون؛ با زبان الکنش دیرتر افتادن این بمب ها را با هراس و ترس و وحشت باز خواهش میکند؛ کاش بابا باز می گشت کاش این بار باز هم درهای خانه باز میشد کاش چشمش بار دیگر عاشقانه باز میشد؛ صبحدم با دختر همسایه پایینی با عروسک هایمان در جهان دیگری بودیم در جهان کودکی دور ، از خصم و عداوت دور ، از ظلم و بدی؛ در جهان ما؛ بمب و موشک مهربان بودند در کنار بچه ها هرگز نمی رفتند جان را از تن نمی بردند خانه را بی سقف و بی ساکن نمیکردند ترس را حاکم نمیکردند باز میگردم به دنیای شما؛ در هراسم از صدای اسلحه از صدای تانک ها؛ کاش دنیای شما مثل دنیای لطیف بچه ها میشد؛ تیر ها گل میشد و سر از تن موشک جدا میشد کاش این عشق و لطافت در دل دنیای سرد و تیره‌ی امروز جا میشد...
داریم به لب نغمه‌ی انا لله تبریک به خیل امت حزب الله چون سید لشکر جهاد بر حق پیوسته به اهل خیمه‌ی روح الله صهیون بشود از عملش سخت خجل با غرش خشم خیل انصارالله چون طیر ابابیل به حیفا برسد موشک به سر ارتش اعداءالله هیهات توانید که ما را بکشید نه ! مرگ ندارد این مسیر للّه در قدس ، پس از ظهور خواهی آمد پشت سر یار ، سید نصرالله
تا نگاهم به در خانه ات افتاد ، رضا خانه آباد شدم ، خانه ات آباد رضا چه کسی بوده که مسکین به درت بنشیند دست خالی ز در لطف تو باز آد رضا...
گاه گاهی درون نیمه‌ی شب می‌شود دل برای چیزی تنگ بغض با یاد یار می‌شکند مشت بر شیشه میگذارد سنگ گاه از روی گونه‌ی مردی می‌چکد قطره اشک سوزانی نیمه شب تکیه می‌دهد به غمش می‌شود تکه تکه ، پنهانی مثل آیینه کاری حرمند صد هزاران هزار تکه‌ی ریز تکه ها هرکدام می‌گریند می‌شوند از فراق و غم لبریز خاطراتش نمی‌دهند امان تا کند پاک اشک چشمش را اشک ها فرق کرده اند انگار بیشتر می‌کنند آتش را داستان خطوط بالایی شده برنامه‌ی شبانه‌ی من غصه از فرط غصه می‌گرید می‌نهد سر به روی شانه‌ی من حافظه خوب می‌کند یاری می‌شود یار خلوت سردم درمیان خرابه های دلم با دلی زخم خورده می‌گردم می‌رسم در میانه های مسیر به اتاق مرور خاطره ها سالگرد مرور خاطره ایست در میان کرور خاطره ها گوشه ای گشته خاطراتش جمع سمتشان می‌روم به آرامی اشک ها دانه دانه می‌ریزند اشک جاماندن ، اشک ناکامی پنج سالی گذشته از آن شب یادش اما هنوز پررنگ است نه فقط آجر آجر دیوار دل در هم برای او تنگ است انعکاس صدای محکم او می‌دود در میان آینه ها واژه واژه کلام شیرینش می‌رسد از زبان آینه ها نوبتی قاب های خاطره را نرم و آهسته دست می‌گیرم بر گلو چنگ میزند بغضی بین امواج اشک درگیرم قاب ها غرق موج افسوسند قصه ای هرکدامشان دارد قصه‌ی خنده ، قصه‌ی گریه بی گمان خاطرات ، جان دارند روی یک قاب ، بین خاطره ها مانده لبخند روی چهره‌ی او ماه انگار کل نورش را می فرستد به سوی چهره‌ی او قاب بعدی از اقتدار پر است می‌زند روی خاک ریز قدم می‌زند قاب دیگری فریاد : ای یزید زمان! حریف ، منم! شب رسیده به نیمه های خودش عقربه می‌دهد نشان ، یک و بیست شده دریای اشک ، طوفانی چشم مثل هوای دل ، ابریست آنقدر غرق قاب ها شده ام گذر وقت را نمی‌فهمم اشک پر کرده قاب خاطره را من از این قهرمان چه می‌فهمم؟ با همان چشم خیس و گریانم رفتم از خانه‌ی دلم بیرون آسمان ابری و مشخص نیست اشک از چشم می‌رود یا خون؟ با خود آرام ، زمزمه کردم : بی وجودش امید فردا هست؟ "ناگهان آسمان به حرف آمد : حاج قاسم هنوز هم زندست..." به یاد حاج قاسم سلیمانی