eitaa logo
🌄 مهمانان خدا 💕
189 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
50 فایل
پیامهای گوناگون. قرآن حدیث یاد شهدا و....
مشاهده در ایتا
دانلود
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️سخنرانی استاد رفیعی 🎬موضوع: راه شیطان برای بی نماز کردن
✡ یهود و شهادت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله 1⃣ مطابق روایات معتبر، رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، با شهادت از دنیا رفته است. (١) 2⃣ برخی شهادت حضرت را بر اثر سمّی دانسته‌اند که زنی در عملیات در گوشت گوسفند کرده و به ایشان خورانده بود. (٢) 3⃣ اما اشکال بزرگی بر این نظر وارد است؛ با توجه به فاصله چهار ساله‌ی عملیات خیبر تا شهادت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آیا اثر کردن این زهر چهار سال طول کشیده است؟! 4⃣ بنابراین، نمی‌توان پذیرفت که این سم مربوط به خیبر باشد. شاید در تاریخ دست برده و کلمه «خیبر» را بدان افزوده باشند تا خطی را در کوره‌راه‌های تاریخ گم کنند. 5⃣ شهادت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در برهه‌ی حساس و مهمی رخ داد. 6⃣ درست در زمانی که آن حضرت را بسیج کرده بود تا به سوی پیش رود و شکست پیشین مسلمین را در این منطقه جبران کند، به یک‌باره و بدون هیچ سابقه‌ای، حال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دگرگون شد. 7⃣ اگر در این نبرد پیروز می‌شد، سد مستحکم به سوی فرو می‌ریخت و از سوی دیگر با شکست یهود، نیز در مدینه شکست می‌خورد و یهود آخرین پایگاه امید خویش را هم از دست می‌داد. 8⃣ بنابراین، برای جلوگیری از به دست پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله دست به کار شد. 9⃣ اگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تنها یک ماه دیگر زنده می‌ماند و این سپاه به جنبش درمی‌آمد، مرگ قطعی بود، اینجا بود که منافقان مدینه، برای حفظ حیات خویش و یهود، به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله زهر نوشاندند. (٣) 📚 منابع: ١- تفسیر العیاشی، ج١، ص٢٠٠؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲. ۲- السیرة النبویة، ج٢، صص ٣٣٧ و ٣٣٨. ٣- ر.ک: تفسیر العیاشی، ج١، ص٢٠٠. 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
helali_02.mp3
1.03M
همراه با مداحی های دفاع مقدس۴🇮🇷 یاد فکه و کرخه نور بخیر، یاد بانه و یاد هور بخیر 🎙حاج عبدالرضا هلالی
🌿🌸🌼🌸🌿 💞دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌ دونفر در مدرسه مرد اول می‌گفت:«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مدادبرداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم! مرد دوم می‌گفت:«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت خوب بدون مداد چکار کردی؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم مي‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیری. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم.با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
🖤🖤مولاناالإمامُ الرِّضا عليه السلام: ـ لَمّا جَفا جَماعَةً مِن الشِّيعَةِ و حَجَبَهُم فسَألوهُ عَن ذلكَ قالَ ـ 🖤لِدَعواكُم أنَّكُم شِيعَةُ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام و أنتُم في أكثَرِ أعمالِكُم مُخالِفونَ ، 🖤و مُقَصِّرونَ في كَثيرٍ مِن الفَرائضِ ، و تَتَهاوَنُونَ بعَظيمِ حُقوقِ إخوانِكُم في اللّه ِ، 🖤و تَتَّقونَ حَيثُ لا تَجِبُ التَّقيَّةُ ، و تَترُكونَ التَّقيَّةَ حَيثُ لا بُدَّ مِن التَّقيَّةِ . 🖤🖤مولاناامام رضا عليه السلام ـ در بيان علّت نپذيرفتن عدّه اى از شيعيان كه به قصد ديدار ايشان آمدند، 🖤امّا امام از آنان دورى كرد و ايشان را به حضور نپذيرفت ـ فرمود: 🖤چون شما مدّعى هستيد كه شيعه امير المؤمنين عليه السلام هستيد، 🖤در صورتى كه بسيارى از اعمال شما خلاف اين ادّعاست 🖤و در بسيارى از فرايض كوتاهى مى ورزيد 🖤و نسبت به رعايت حقوق بزرگ برادران دينى خود سستى نشان مى دهيد 🖤و در جايى كه تقيّه لازم نيست تقيّه مى كنيد و در جايى كه بايد تقيّه شود، تقيّه نمى كنيد. وسائل الشيعة : 11/470/9. 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🌷مولای من، یا صاحب الزمان در حوالیِ نام نازنینت روزم متبرک می شود و لحظه هایم جان می گیرد من در پناهِ نگاه پدرانه ات امیدوار و سرزنده ام.... 🌷شکر خدا که شما را دارم. ..🌱
💌 🍃 قابلہ 🍃 🔹مشهد ڪه آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم.🌺 موقع به دنیا آمدنش،مادرم آمد پیشم. ◀️سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله. به یڪ ساعت نڪشید، دیدیم در می‌زنند. ⏱ خانم باوقار و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. ◀️ آن خانم نه مثل قابله‌ها، و نه حتی مثل زن‌هایی بود ڪه تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی باجذبه و معنوی.📿 آن‌قدر وضع حملم راحت بود ڪه آن‌ طور وضع حمل ڪردن برای همیشه یڪ چیز استثنایی شد برایم. 😔 آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست ڪه اسم بچه را "فاطمه" بگذاریم.🌺 🔸سال‌ها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش ڪرد. می‌گفت: وقتی رفتم بیرون، یڪی  از رفقای طلبه‌ رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشڪلی پیش اومده بود ڪه حتما باید ڪمڪش می‌ڪردم. توڪل بر خدا ڪردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو،دوونیم شب یڪ هو یادقابله افتادم😱. با خودم گفتم دیگه ڪار از ڪارگذشته، خودتون تا حالاحتماً یه فڪری برداشتین. گریه اش  افتاد. 😢 ادامه داد: اون شب من هیچ ڪی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر ڪی بود، خودش اومده بود.🌷🍂🌷🍂🌹 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا