7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #نماهنگ ویژه #امام_زمان(عج)
🍃یه سال دیگه بی شما گذشت
🍃یه سال دیگه دعا اثر نکرد
👌بسیار دلنشین
💔
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌹🌹مولانا و سیدنا رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله:
🌹أ لا أدُلُّكُم على ما إن تَسالَمتُم علَيهِ لَم تَهلِكوا ؟!
🌹إنّ وَلِيَّكُم اللّه ُ ، و إنّ إمامَكُم عليُّ ابنُ أبي طالبٍ ،
🌹فناصِحوهُ و صَدِّقوهُ ،
🌹فإنّ جَبرئيلَ أخبَرَني بذلكَ .
🌹🌹مولانا و سیدنا حضرت محمد صلى الله عليه و آله:
🌹آيا شما را به چيزى ره ننمايم
🌹كه هر گاه بر آن توافق كنيد، به هلاكت در نمى افتيد؟!
🌹همانا ولىّ شما خداوند و امامتان على بن ابى طالب است.
🌹پس، خيرخواه و مخلص او باشيد و تصديقش كنيد.
🌹كه اين را جبرئيل به من خبر داد.
شرح نهج البلاغة : 3 / 98 .
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹عن مولانا رسول الله صلى الله عليه و آله:
🌹أتاني جَبرئيلُ فقالَ: يا محمّدُ ، إنّ ربَّكَ (يُقْرِئكَ السّلامَ و)
🌹يقولُ لكَ: إنّ عليَّ بنَ أبي طالبٍ وصيُّكَ و خليفتُكَ على أهلِكَ و اُمّتِكَ .
🌹🌹پيامبر خدا مولانا و سیدنا حضرت محمد صلى الله عليه و آله:
🌹جبرئيل نزد من آمد و گفت:
🌹اى محمّد! پروردگارت [ درودت مى فرستد و ]مى گويد:
🌹همانا على بن ابى طالب
(علیهماالسلام) وصى و جانشين تو
🌹در ميان خاندان و امّت توست.
الأمالي للمفيد : 168 / 3 .
🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ امتحان مردانگی
✍️ قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و شش نفر از فرماندهان ارتش و سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود که ناگهان از پنجره، یک نارنجک به داخل پرتاب شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همانطور که نشسته بودم، سرم را در بین دستانم گرفتم و به سمت دیوار چمباتمه زدم. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشهای خزیدند.
لحظات بهسختی میگذشت، اما صدای انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابهلای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: «آقا ابرام …!» بقیه هم یکییکی سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه میکردند. در حالی که همهٔ ما در گوشهوکنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود!
🔺 در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرتخواهی گفت: خیلی شرمندهام. این نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق شما! گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما و ابراهیم را بسنجد.
📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم |زندگینامه و خاطراتی از اسطورهٔ دفاع مقدس #شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺این ویدیو رو آقای موزون تو پیج اینستاگرامشون گذاشتن و دو فرضیه مطرح کردن
۱-مشاهده دهلیز چرخان(تونل)
۲-مشاهده فرشته مرگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین مرحله شیعه بودن
👤 حجتالاسلام عالی
✨﷽✨
🌼من خانه را در بهشت خریداری کردم!
✍️جدّ ما -آیت الله محمدرضا بخارایی- نقل کردند که به همراهی آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی در نجف از جلوی خرابهای عبور کردیم. ایشان فرمودند: در این خرابه، آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی چند روز با خانواده اقامت داشتند؛
زیرا آقا سیّد ابوالحسن مستاجر بودند و مالک خانه عذر ایشان را خواست و سیّد هم پولی در بساط نداشت تا خانهای اجاره کند. به ناچار در این خرابه اقامت نمود. این خبر به گوش مرجع بزرگ، آقا میرزا محمّدتقی شیرازی رسید و ایشان یکی از شیوخ عرب را خواستند و فرمودند: حیا نمیکنید که شما در راحتی باشید و آقا سیّد ابوالحسن با خانوادهاش در خرابه به سر بَرَد؟!
آن شیخ عرب هم با سرعت خدمت سیّد اصفهانی رسید و لیرهها را جلوی سیّد ریخت و گفت: سیّدنا! مرا عفو کنید که خبر نداشتم؛ تقاضا دارم با این لیرهها خانهای برای خود بخرید. سیّد راضی به خرید خانه نگردید و پس از رفع اضطرار، باقیمانده را بین فقرا تقسیم کرده و فرمودند: من خانه را در بهشت خریداری کردم!
📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا
#لطیفه😂
خانما 460نوع رنگ مو رو به راحتی از هم تشخیص میدن،
ولی بعضی #خانما نمیتونن #مردها رو از همدیگه تشخیص بدن میگن همه#مردها مثل همند😂😂😂‼️
🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#احکام 👇🌹🌷🌷🌹🌷
گفتم همه مثل همند...
میدونید منو یاد چی انداخت⁉️
یادغیبت..
یکی از انواع #غیبت این است که #عیب جمع رو بگید
مثلا...⬇️🔰⬇️
اگر بگیدآخوندا همه شون اینجوری اند #غیبت همه #آخوندها را کرده ای
یا
اگر بگی #تهرونیا همه شون اونجوری اند #غیبت همه تهرونیا را کرده ای...
ولی اگر بگی بعضی از #آخوندا...بعضی از #تهرونیا... بعضی از#دکترا... بعضی ازمسئولین... دراینصورت مرتکب #غیبت نشده ای ❌
چون اون بعضیا مشخص نیستند که چه کسانی هستند ...
ولی اگر جمع ببندی #غیبت میشود👌
تو #احکام دین، دانشمند بشیم🌺
احکام شیرین
✳️ حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم
🔻 ای مادر، هنگامی که فرودگاه تهران را ترک میگفتم، تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی: «ای مصطفی، من تو را بزرگ کردم، با جان و شیرۀ خود تو را پرورش دادم و اکنون که میروی از تو هیچ نمیخواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم، فقط یک وصیت میکنم و آن این که خدای بزرگ را فراموش نکنی.»
🔹 ای مادر، بعد از بیست و دو سال به میهن عزیز خود باز میگردم و به تو اطمینان میدهم که در این مدت دراز، حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم، عشق او آنقدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود.
🔺 خوشحالم ای مادر، نه فقط بهخاطر این که بعد از هجرتِ دراز به آغوش وطن بر میگردم بلکه به این جهت که بزرگترین طاغوت زمان شکسته شده و ریشۀ ظلم و فساد بر افتاده و نسیم آزادی و استقلال میوزد.
✍️ دستنوشتۀ شهید دکتر مصطفی چمران؛ بهمنماه ۱۳۵۷
📚 برگرفته از کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود...»