eitaa logo
🌄 مهمانان خدا 💕
259 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
50 فایل
پیامهای گوناگون. قرآن حدیث یاد شهدا و....
مشاهده در ایتا
دانلود
✍العبد محمدتقی بهجت: اگر ما برای تعجیل فرج دعا نکنیم، یا در دعا کردن جدی نباشیم، یا آثار جدیت در ما نباشد، به ضرر دنیای ما هم خواهد بود، چه رسد به آخرت؛ و از شروط استجابت دعا، توبه از معاصی است. 📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٣٢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | گسترش مرزهای مقاومت؛ معجزه دفاع مقدس ✏️ بیانات اخیر رهبر انقلاب درباره یکی از معجزات دفاع مقدس که مرزهای ایران را گسترش داد
♨️توسل به امام زمان ارواحنا فداه را فراموش نکنید... 💠آیت الله ناصری دولت آبادی رحمة الله علیه: 🔸باید توسلات ما، به وجود مقدس حضرت باشد. گدايی كردن پيش آقا خرج ندارد. هر چيز می‌خواهی، از خدا و از علیه السلام بخواه. 🔸از دعا نگذريد؛ دعا خيلی اثر دارد؛ خود دعا، عبادت است؛ به ویژه توسل به امام زمان وقت و بی‌وقت، را فراموش نكنيد. 🔸می‌گویند: كسی كه درِ خانه‌ای را كوبيد و زياد در زد، بالاخره در را باز می‌كنند. درِ خانه امام زمان را بزن. خدا می‌داند كريم است، آقا است، مهربان است. 🌹شادی روح آیت الله ناصری صلوات
✍قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَلي رجُلٌ مِن أهلِ بيتي يُواطِئُ اسمُه اسمِي، لَو لَم يَبْقَ مِن الدُّنيا إلّا يَومٌ لَطوَّلَ اللّه ُ ذلكَ اليومَ حتّى يَليَ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرمایند: مردى از خاندان من حكومت خواهد كرد كه نامش با نام من يكى است . اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را دراز مى گرداند تا او حكومت را به دست گيرد . 📖كنز العمّال(کتاب اهل سنت)،ح۳۸۶۶۱
✨﷽✨ 💠از لحظات آخر مرگ جدا بترسید💠 ✍هنگام احتضار و جان کندن عالمی،‌ برایش دعاى عديله مى‌خواندند و او تکرار می‌کرد؛ ⭕️وقتی رسيدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: اين اول حرف است ❗️يعنى قبول ندارم!! تا سه مرتبه او را تلقين مى‌كردند و او مى‌گفت اين اول حرف است. 🔘پس از لحظه‌اى عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهايش را باز كرد و با دست اشاره به صندوقى كه درگوشه حجره نمود و امر كرد سر آنرا باز كردند. و از ميان آن يك ورقه بيرون آوردند پس به او دادند و آن‌را پاره‌اش كرد. ⏺چون سبب آن را از او پرسيدند گفت: من به كسى پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، ⛔️هروقت به من مى‌گفتيد بگو: واشهدان الائمة الابرار... مى‌ديدم فردی با ريش سفيدى سر صندوق ايستاده و این سند را به دست گرفته و مى‌گويد اگر اين كلمه شهادت را گفتى اين سند را پاره مى‌كنم، ◾️من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضى نمى‌شدم كه اين شهادت را بگويم ✅و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره كردم که ديگر مانعى از گفتن كلمه شهادت نداشته باشم. 📕داستانهای شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواريخ ، باب 14
23.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیا عزیز زهرا...♥️ سه شنبه مهدوی اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مداحی_آنلاین_همسران_بهشتی_استاد_عالی.mp3
704.8K
♨️همسران بهشتی! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان: «شهیــد سیف الله شیعه زاده» او را در روستاهای شهر مریوان از استان کردستان به همراه همرزم شهیدش که از شهرستان تنکابن بود، پیدا کردند که بدست منافقان کومله به شهادت رسیدند. شهید را با طرق مختلف شکنجه داده بودند، از آتش سیگار، کابل داغ گرفته تا آب جوش به طوری که از دهان‌شان چیز‌هایی را بدست آورند اما ظاهرا موفق نشدند و این شکنجه با شلیک تیر از ناحیه گردن بر سرش به پایان رسید که منجر به شهادتش شد.
در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین انها مردی بود که مادرش دچار الزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و اين امر مرد را ازار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است .هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشه انچه میگویی انجام میدهم! همه اماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری اب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. انها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد.وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور انها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند.مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از ان به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت. انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بود