برای تهیه مهمات باید حاج احمد
متوسلیان رو می دیدم.
به طرف اتاق فرماندهی رفتم.
در باز بود ، اما حاج احمد نبود ...
یکی از دوستان گفت:
مطمئن نیستم ، اما شاید بدونم کجاست!
به طرف دستشویی ها راه افتادیم...
درست حدس زده بود ...
حاج احمد در حالی که سطل آب به دست داشت،
مشغول نظافت دستشویی ها بود.
داغ شدم ...
رفیقمون رفت تا سطل رو از دستش بگیره
حاج احمد یک قدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد.
نگاهی کرد و گفت:
یادت باشه!
فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است...
و در بقیه مواقع کوچکتر از همه... ♥️
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد متوسلیان رو می دیدیم. رفتیم اتاق فرماندهی، اما نبود.
یکی از بچه ها گفت:
فکر کنم بدونم کجاست.
ما رو برد سمت دستشویی ها و دیدم حاج احمد اونجاست. داشت در نهایت تواضع دستشویی ها رو تمیز می کرد. رفتم سطل آب رو ازش بگیرم اما نداد.
گفتم:
شما چرا حاجی؟!
همین طور که کار می کرد، گفت:
یادت باشه فرمانده موقع جنگ، برادر بزرگتر همه حساب میشه و در بقیه مواقع، کوچک ترین و حقیرترین برادر اونها.
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان🌹
#وعده_صادق