@MehrOmah
⚪️ بندگان #تناقض
در مهمانی ها کباب و برگر میخورند اما در #تلگرام از گیاهخواری میگویند و به گوسفند قربانی گیر میدهند!
در آپارتمان پنجاه متری سگ نگه میدارند برای اینکه صدای پارس سگ آزارشان ندهد حنجره حیوان زبان بسته را عمل میکنند اما در اینستاگرام ژست حمایت از حقوق حیوانات به خود میگیرند.
دختران جوان را لخت و عریان در دیسکو و یا برای بازی در فیلم های پورن میپسندند اما در فضای مجازی با شعار حقوق و آزادی زنان کاسبی میکنند!
خود را کنار مردم #فقیر جلوه میدهند! نذری دادن و #زیارت رفتن را تحقیر میکنند اما پولشان را خرج آنتالیا میکنند!
مدعی وطن پرسی و #عشق به ایرانند اما از خرید کالای با برند ایران خجالت میکشند و پول را به برند ترک و چین میدهند!
از رضاخان ظالم، سعودی ها و شیوخ دیکتاتور عرب حمایت میکنند اما خود را آزادی خواه و دمکرات جا می زنند!
اینها بندگان تناقضند
مدعی روشنفکری!
@MehrOmah
⚪️ لگد به افتاده
هشام بن اسماعیل [حاکم مدینه در زمان عبدالملک بن مروان] در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود. با خاندان علی(ع) و مخصوصا امام علی بن الحسین زین العابدین(ع)، بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود.
ولید پس از به قدرت رسیدن، هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبدالعزیز، پسر عموی جوان خود را حاکم مدینه قرار داد . عمر برای باز شدن عقده دل مردم، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان بن حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدی دیده یا شنیده، بیاید و داد دل خود را بگیرد . مردم دسته دسته میآمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل میشد.
خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی بن الحسین(ع) و علویین بود . با خود فکر میکرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سبّ و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود . ولی از آن طرف، امام به علویین فرمود: خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد، انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل میآمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. هرلحظه انتظار مرگ را میکشید; ولی بر خلاف انتظار وی، امام طبق معمول -که مسلمانی به مسلمانی می رسد- با صدای بلند فرمود : «سلام علیکم» و با او مصافحه کرد و برحال او ترحم کرده، به او فرمود : «اگر کمکی از من ساخته است، حاضرم».
پس از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند.
📚 استاد مطهری، داستان راستان، ج1، ص290-289
✅ حکایت آموزنده
✍ به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ ڪنیم...
👌 بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند.
#ماه_شعبان
@mehrOmah