eitaa logo
مهران قربانی / شعر آیینی
34 دنبال‌کننده
7 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محراب دعا ، طبیعت بکر علی‌ست در جان و دل ما ، همه دم فکر علی‌ست آن ذکر که ذکر عید امسال همه‌ست؛ روزی صد و ده بار فقط ذکر علی‌ست @mehran_ghorbani_shear
4.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ استوری موشن | شب قدر • احیایِ شبِ قدر، اگر فایده ای داشت آن هم بِعَلــــیِّ بِعَلــــیِّ بِعَلـــــی بود @mehran_ghorbani_shear
آخر عمر است و ما یاد خدا افتاده ایم کشتی نوحیم و در بحر بلا افتاده ایم ذره ای خاکیم و سوی نور راهی گشته ایم، از خوش اقبالی ولی در زیر پا افتاده ایم خرد و ناچیزیم و در خیل محبان الرضا از زیارت رفتن آن ماه، جا افتاده ایم بهترین کار جهان در پای او افتادن است پس ردیف شعر هم، خو کرده با «افتاده ایم» عازم حج اند حاجی ها و ما هم مثل قبل، با دو چشمی تر به یاد کربلا افتاده ایم چون برات کربلا را در خراسان می دهند روز و شب ما هم به درگاه رضا افتاده ایم https://eitaa.com/Mehran_ghorbani_shear
صلی الله علیک یا محسن بن علی (علیه السلام) می نویسم در غزل از آنکه رویایی ندید علت خلق دو دنیا بود و دنیایی ندید غنچه ی نورسته ای که با لگدهای خزان ، پشت در ، پرپر شد و فصل شکوفایی ندید او عدالت پیشه ای مثل علی میشد ولی، رفت و دنیا اینچنین آقا و مولایی ندید او کرامت پیشه ای مثل حسن میشد ولی، رفت و خوان نعمتش را حاتم طایی ندید پیرهن هایی که زهرا دوخت را بر تن نکرد روی دوش مرتضی ، دشتی و صحرایی ندید محسن شش‌ماهه رفت و قامت عباس را در لباس و منصب زیبای سقایی ندید از برادرزاده هایش قاسم و اکبر بپرس؛ رفت و وقت تشنگی، رودی و دریایی ندید روضه ی این خاندان اشک است و شور و اشتیاق خواهرش در کربلا هم غیر زیبایی ندید @mehran_ghorbani_shear
صلی‌الله‌علیک.یا حسن‌بن‌علی‌ایهاالمجتبی نه فقط در دل شب دیده ی تر داشت حسن از دل تک‌تک اصحـــاب ، خبر داشت حسن جان عـــالم به فــــدای دل پر غصه ی او که فقط غصه ی ابنای بشر داشت حسن اول صبـــح کرم کرد گـــدا را و چنین، روزی ما همه را مد نظر داشت حسن جامه ی نو به گـــدا داد و لبش خندان بود او علی بود اگر وصله به بر داشت حسن خوب دانست که در جنگ کجـــا را بزند قصد در نطفه خفه کردن شر داشت حسن هنده ی جنگ جمل را به روی خــــاک نشاند بح... به این تیغ علی وار ، جگر داشت حسن به معاویه بگو :صلح حسن, تیغ علی‌ست» قدر یک کرب و بلا نیز اثر داشت حسن اولین رهبر و فرمانده ی عاشـــورا بود در ره عشق برادر دو پسر داشت حسن کربلای دگری بین دو عالم می ساخت چندتا یار برازنــــده اگر داشت حسن زائران در پس آن پنجـــره ها می گفتند کاش یک روز فقط خادم در داشت حسن... @mehran_ghorbani_shear
دیده ام از دور ایوان طلایی تو را کفتران مست و مأنوس و هوایی تو را دیده ام از کودکی ، من بار ها با چشم خود، مهربانی ها و لطف ماورایی تو را من که باور دارم از روز ازل تا بر ابد، در دل طوفان غم ها ، ناخدایی تو را بین القابت همه دل می برند و بیشتر، دوست میدارم علی مرتضایی تو را در صفا و مروه حاجی ها به خاطر داشتند، صحن و ایوان تو را و باصفایی تو را اربعین ما به دستان شما وابسته است دوست دارم نامه های کربلایی تو را نوش جان دوستانی که تو را زائر شدند من که خوردم حسرت لیوان چایی تو را هرچه میخواهی بخواه از حضرت شمس الشموس زود امضا میکند حاجت روایی تو را @mehran_ghorbani_shear
بی‌قرار بی‌قراران شد ، قرارش حس نشد یک اسیر جنگ ، در بین حصارش حس نشد در میان جنگ با یل های مشهور عرب رعشه ای بر تیغه های ذوالفقارش حس نشد او فراتر از زمان ها بود و صد افسوس و حیف قدر او در چند روز روزگارش حس نشد کاش حیدر در زمانهای معاصر می رسید حیف ، بین آن جماعت ها عیارش حس نشد سهم بیت المال ، مال کل حق الناس بود ذره ای تبعیض در کل دیارش حس نشد پس به اذعان تمام دوستان و دشمنان نقطه ضعفی در همه ایام کارش حس نشد کافرم! اما به تصدیقات حی لا یموت یک تفاوت بین او با کردگارش حس نشد @mehran_ghorbani_shear
چه با پروانه و با شمع کردند تو را با نیزه قلع و قمع کردند جوانان بنی هاشم رسیدند، صد و ده تا علی را جمع کردند
عشق تو فراتر ز ابد ها و ازل هاست دریافته ام عشق تو مضمون غزل هاست تو ماه بنی هاشمی و مشتری تو؛ شمس و قمر و زهره و ناهید و زحل هاست چشمان غضبناک تو در عرصه میدان سرمنشا ترسیدن سرلشگر و یل هاست ای بت شکن کرب و بلا ، تیغ تو تیز است در لشکر بن سعد، اگر لات و هبل هاست از آب گذشتی تو و تصمیم بزرگت در کل جهان ، شهره به امثال و مثل هاست مانند تو هرگز کسی اینگونه نبوده ست آوازه ی ایثار تو در بین ملل هاست قاسم وسط معرکه می‌گفت اباالفضل شیرینی لبهای تو از جام عسل هاست یار پر و پا قرص حسینی و از این رو ، نام تو همیشه ، همه جا ، روی کتل هاست باریده به خاک دلم از روز ازل ، فضل گفتیم به هر غصه: توکل به اباالفضل مه پیکر و مه سیرتی و ماه جبینی بر خاتم دستان علی، نقش نگینی پاشید ز هم خیل ستم ، از چپ و از راست هم سمت یساری تو و هم سمت یمینی تنها نه فقط ماه بنی هاشمیانی، تو ماه ترین ماه سماوات و زمینی نام تو دل‌آرام ترین نام جهان است عباس ترینی و اباالفضل ترینی در مرتبه ات گفته خدا باب حوائج پور علی و گل پسر ام بنینی تو ناب ترین شعر پر آوازه ی عشقی بر دوش تو پیدا ، علم غیرت دینی هرکس که امیدش به تو بسته است، سعید است مانند علی ، باب خودت! حصن حصینی من دست به سینه ، به سوی صحن تو گفتم: جانم چه جنانی ، چه بهشتی ، چه برینی باریده به خاک دلم از روز ازل ، فضل گفتیم به هر غصه: توکل به اباالفضل تار دل ما بی رخ تو ، پود ندارد گیرایی چشمان تو را رود ندارد با صوت اناالحیدر تو علقمه لرزید این مرتبه را حضرت داوود ندارد هرگز به دو عالم یل فرخنده مقامی، مانند تو چشمی غضب آلود ندارد در آیه چشمان تو نوری ست که اصلا تیر و سپر و تیغ زر اندود ندارد با دست علی‌صولت تو ، لشکر دشمن زخمی و هلاکت زده، کمبود ندارد این شد سخن مجمع عشاق ابالفضل: بیچاره همان بنده که معبود ندارد کار همه ی خلق به دستان تو بند است روزی که پشیمانی ما سود ندارد بگذار که از غصه ی او روضه بخوانم چون مثل تو را مهدی موعود ندارد باریده به خاک دلم از روز ازل ، فضل گفتیم به هر غصه: توکل به اباالفضل جانم به فدای دل شیدایی این مرد قربان نفس های مسیحایی این مرد پیچیده به شش گوش سماوات الهی آوازه ی اجدادی و آبایی این مرد با چشمه و با رود خروشان شده یکسان چشمان پر از جوشش دریایی این مرد در خواب خوشی رفته علی اصغر مولا از نغمه ی لاهوتی لالایی این مرد کم آمده شعر و غزل و واژه و مصراع در مدح دو ابروی چلیپایی این مرد او خادم درگاه حسین است و جز این نیست هرچند امان نامه دهد دایی این مرد آرایه ی ایهام که نه! عکس نقیض است، لب تشنگی و منصب سقایی این مرد لب تشنه برون رفت ز دریای خروشان دیگر چه بگوییم از آقایی این مرد؟ باریده به خاک دلم از روز ازل ، فضل گفتیم به هر غصه: توکل به اباالفضل @mehran_ghorbani_shear
تو را از نیمه شب تا فجر ، کشتند به شوق ملک و مزد و اجر کشتند هــــزار و نهصـــد و پنجـــاه دفعه، تو را شمر و سنان با زجـــر کشتند
الهی که نیفتد دخترِ چشم انتظار از پا خداوندا، نیفتد قلبِ طفلِ داغدار از پا پدر، اینگونه اذیت میشوم، طاقت ندارم من بگو آیند بیرون، خارهای تیغ دار از پا چنان شلّاق می بارید بر سرتاسرِ جسمم، که میرفت از دلم طاقت، نَفَس از نا، قرار از پا کتک خوردم ز نامردی، من از سمت یمین از دست، لگد خوردم ز بی شرمی، من از سمت یسار از پا سرت بالای نِی/پایین پایت؛ من/ولی صد حیف، مرا بستَه ست یک نامرد، یک بی بند و بار از پا یکی زجرم دهد با تازیانه، بر سر و دوشم برآورده قرار از دل، درآورده دمار از پا ز داغِ خِیزَران بر لب، اگر اُفتان و خیزانَم، دلم طاقت ندارد، من ندارم انتظار از پا نفس در سینه ام حبس است و امّید است عزراییل، برآرَد داغ از قلب و سِرِشک از چشم و خار از پا تمام راه میگفتم به عمّه زینبم: ای کاش.... کنار شط نمی افتاد عموی باوقار از پا... @mehran_ghorbani_shear
رحمت الله به عشاق اباعبدالله یک عمر، غمی بزرگ بر دوش کشید نقاشی شاه بوریاپوش کشید در لحظه‌ی واپسین ، حسین بن علی طراح ضریح را در آغوش کشید