با دیدن قیافهی شیطانیشان و اسلحهای
که قلب او را نشانه گرفته بودند، عقب عقب رفت. دستش را روی سینه گذاشت
_ خدایا به داد بچم برس!
دستهای سنگینی شانهاش را فشرد.
تمام توانش را در بازوهایش جمع کرد
و او را محکم به دیوار کوباند؛ اما با ضربهی ته اسلحهی نامردی به پهلویش که صورتش را پشت کلاه آهنی چپانده و فقط چشمهای سرخاش پیدا بود، فریادی از اعماق وجودش کشید.
_ نامرد ولم کن. من حاملهم. کمکککککک.
درد امانش را برید. صورتش را اشک پوشاند. ضجه زنان مشت های
گره شدهاش را به سر و صورت آنها فرود میآورد.
_لعنتیها من حاملهم. ولم کنین.
کشان کشان او را به طرف کوچه بردند.
رنگ آسمان کبود شده بود. چشمهای بیرمقاش قیافهی آشنایی را از دور دید.
_یاسر...یاسررررررر.
_ عطیهههههه. ولش کنین بی وجدانا. حیوونای وحشی. شماها از حیوونم پستترین.
اما صدای یاسر در نطفه خفه شد.
_یاسررررر.
از هوش رفت و به زمین افتاد. با مالش کفش پوتینی بر روی صورتش، دردش دوچندان شد.
خودش را در کنار بقیهی اسیران دید. پاهای زخمیاش از زیر سنگینی جانش در میرفت و تنش را به زمین میکوبید. گلهای ریز دامنش سرخ شد. عرق شرم بدنش را خیس کرد. لبهی تیز چاقو شکمش را نشانه گرفت و صدای نحیفی را به گوشش رساند.
_ وایییی مادرمممم!
#بخش_دوم
#اعظم_منصوری
#بیمارستان_شفا
#غزه
مهریز نیوز
https://eitaa.com/joinchat/3942121722C7d5279ded5
اجتماع بزرگ فرمانده مهدی به مناسبت ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر و به یاد ۵۶ #شهید_دانش_آموز شهرستان دارالولایه مهریز در پارک کوثر
#بخش_دوم
💭 کانال " مهریز نیوز "؛ پرمخاطب ترین کانال خبری شهرستان مهریز را دنبال کنید👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3942121722C7d5279ded5