هدایت شده از شࡅߺ߲نܩ صࡅߺ߲ܟߺࡏަاܣیے⋆°
اینپیام یك تقدیمیست!)
#تقدیمی
- 📢 : یك دو سه امتحانمیکنیم، صدامیاد؟ سلااامم، مِلیا صحبت میکنه! اینجا شبنم، ساعت ۲۲:۲۵ دقیقهٔشبعه، خطاب بهتمامیِ اهالیِمحترم ( ممبرـعلیهامون ) و تمامیِ همسایههای ِفرحبخش و مَلمَلانیمون و شهرهای ِاطراف ( کانالهای ِدیگهٔایتا و بهغیراز همسایهها ) اینجانب، اعلاممیکنم که جنگلِشبنم ها برای ِاولین بار(؟) قراره بهتون تقدیمیِکوچکی بده، همچُنان که مناسبتی در دست نیست ولیخب وی چون خیلیخیلی پروعه این مناسبتِ تقدیمی رو به #امتحان زیست و کمتراز ۱ روز تا آغازِ #بدبختی فرحبخش باقیمونده
میده ، پس بهیادِروزهای ِخوشِ تابستانه، و فاکتورگیری ِسامرتایم گَرمنِس ( #گرمایِ تابستانه مناطق محروم ) این پیام رو #فوروارد کنید و از ۱ الی ۴۰ یكعدد رو بهدلخواه انتخابکنید تا من یك موقعی مثل فیلم بالا رو براساسِعددِ انتخابی بهتون تقدیمکنم
برای ِنشانیهاتون ( لینکهای ِکانالهای ِشَهشَهانیتون ) و اهالیِجنگل ( ممبرهامون ) هم نشانیشون ( آیدیشون ) + عددِ انتخابی برای ِ تقدیمی رو بنویسن و برای ِمن توی ِصندوقِپستیِ شبنم قراربدید(:✨
متشکرم برای ِگوشسپردنتون به صدای ِنخراشِمن که نیمساعتی هست داره توسطِ شما شنیده میشه.
محافظِ شبنم صبحگاهی
ملیا🎀 :>
هدایت شده از شࡅߺ߲نܩ صࡅߺ߲ܟߺࡏަاܣیے⋆°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای MeliRa؛
مرسی که شرکت کردی:)
من برای چیزی که قراره باشم آمادگی ندارم،
به آینده که فکر میکنم می رسم به اونجایی که اصلا دلم نمیخواست بهش فکر کنم!
نه اینکه بترسم یا بخوام کنار بکشم،من فقط میخوام یه تصویری متفاوت تر از چیزی که الآن میبینم از آینده خودم ببینم..
خیلی از آدم ها وقتی به آینده خودشون فکر میکنن رویایی توی سرشون میسازن و میگن کاش تبدیل به همونی بشن که میخوان..و من..من همیشه میخواستم فقط خوب باشم
میخواستم توی دنیایی که آدما بدنبال قضاوت کردن دیگرانن و نگرانن خودشون قضاوت بشن،من متفاوت باشم.
میخواستم خوب باشم
همرو بخندونم،خوشحال کنم
هنوز هم میخوام..و توش..موفق بودم؟!
نمیدونم چقدر به اونی که میخوام نزدیکم،نمیدونم تونستم خیلی بامزه باشم یا خیلی بیخیال یا خیلی مثبت اندیش..
من صرفا میخواستم خودم باشم
غافل از اینکه به خودم میومدم میدیدم چقدر توی جمع های مختلف ابعاد مختلفی از خودم رو نشون میدم،
توی خانواده پدری،یه آدم نسبتا ساکت..خانواده مادری،آدمی که با شک و تردید حرفشو میزنه،توی جمع دوست ها،نگران اینکه خنده ها و رفتارم ممکنه چطور بنظر برسه و شاید به اندازه کافی بامزه نباشم،جلوی معلم،یکی که خیلی درسخون و با ادبه، پیش مامان و بابام،آدمی که سعی میکنه منطقی باشه و وانمود کنه خیلی حالیشه!
و توی تنهایی خودم..دقیقا وقتی توی اتاقم روی تخت خودم دراز کشیدم..یه آدم که برای خودش،کتابشو میخونه،متنشو می نویسه،توی دنیای رویاهاش گم میشه..و توی سرش آینده ای رو تصور میکنه که اخرش میرسه به اینکه کاش بهش فکر نکنه!
کاش فقط..الان راه بره..قدم برداره و ببینه آینده چی میشه..بدون اینکه زیاد راجبش فکر کنه..یا هرچیز دیگه ای..
چون همه ی ما بُعد های مختلفی داریم که مارو میسازن و در نهایت..آیندمون یچیزی از همینا خواهد بود:)