فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شعر_عاشورایی
یک برگ از شقایق پَرپَر نمانده است
بر روی پاره های بدن سر نمانده است
آه...این چه محشری ست که در دست کوفیان
یک تیر و تیغ و نیزه و خنجر نمانده است
هِی زخم پشت زخم...وَ هی زخم پشت زخم...
یک جای سالم آه...به پیکر نمانده است
می خواست بوسه ای بزند بر تنش که دید
جایی برای بوسه ی خواهر نمانده است
سر نیزه با گلوی مُشبّک چه کرده است؟
نایی به نایِ زخمی حَنجر نمانده است!
دربَر گرفته است تنی پاره پاره را
جز یک عبا ،نشانی از اکبر نمانده است!!!
از طفل شیرخواره که تشنه به رزم رفت
حتّی که یک نشانه به مادر نمانده است!
یک گاهواره کنج حرم تاب می خورد
تابی به یادگاریِ اصغر نمانده است
سقّا به خون تپیده و دیگر نپُرس از آب
حتّی که نیم جرعه به ساغر نمانده است
باید برای اهل حرم چاره ای کند
چیزی به وقت یورش لشکر نمانده است
تا ماه بود طفلِ سه ساله غمی نداشت
حالا که نیست، چاره ی دیگر نمانده است
حالا چگونه عمّه بگوید که از پدر
حتّی که یک نشانه به دختر نمانده است؟!
از گوشواره...قصّه ی تلخی ست بُگذریم؛
نایی دگر به واژه و دفتر نمانده است
✳️ کانال معراج
✳️ @Merajnor