🔰 مرد بی قرار
✍️محمدامین رضایی
🔹خبرش را که شنیدم بهت تمام وجودم را گرفت، بغض گلویم را فشار داد و بی اختیار اشک جاری شد. بین دو نماز خبر را دیدم، نتوانستم نماز دوم را بخوانم، باور کردنی نیست. #محمدحسین_فرج_نژاد به همراه همسر و سه فرزندش جان داده است! آنهایی که او را میشناسند میدانند داغ چقدر سنگین است. جبهه انقلاب یک مجاهد به تمام معنا، یک مرد بزرگ را از دست داد. مردی که اگر می ماند آینده دار بود، اگر می ماند... چه واژه تلخی، خدایا قلب ما طاقت این رنج های بزرگ را ندارد، به ما رحم کن.
🔸آشنایی ما بر میگردد به انجمن سواد رسانه ای طلاب، دوره اولش بود که ثبت نام کردم، آنجا با دکتر آشنا شدیم، همه میدانستند اگر درباره صهیونیست و سینما چیزی میخواستند او بهترین رفرنس بود. پرمطالعه و دقیق در عین حال آنقدر ساده و خاکی که هر کس نمیدانست گمان میکرد با یک #کارگر_ساده طرف است! با همان موتورش جلسات را میرفت، با موتور... زن و بچه اش را هم سوار همان موتور می کرد.
🔹وقتی با او بحث میکردی با آن لهجه یزدی ش میگفت:حاجی جان خودت که میدونی...حرص خوردنش هایش را برای انقلاب ممتد و دیدنی بود، #حرص میخورد از اینکه بچه های انقلابی سوادشان پایین است، چرا کار انقلاب جلو نمیرود. وقتی زنگ میزدی کارش داشتی یه جوری کارت را راه می انداخت، جایی هم لازم بود خودش را میرساند بدون هیچ پرستیژ و کلاسی با همان موتور قراضه اش، هیچ وقت جوش و خروشش کم نمیشد، این یکی دو ساله کمتر او را دیدم. هنوز با خودم میگفتم یک بار ببینمش بگویم دکتر این کتابت را هم به ما هدیه ندادی، کاش دیدار با او را عقب نمی انداختم کاش...
🔸آقای فرج نژاد تفسیر این بیت بود "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم" همیشه در تکاپو بود که کاری انجام دهد، بدون اینکه چشم داشتی داشته باشد یا مسئولیتی بخواهد، من از او بسیار آموختم بیش از علمش آن بی قراری و روحیه مجاهدانه او و آن سادگی اش برای من درس آموز بود. آن #مرد_بی_قرار حالا قرار گرفت، رفت و در کنار همسر و فرزندانش آرام گرفت، رفت و داغی بر دل ما گذاشت، خدا رحمتشان کند.
فاتحه ای بخوانید
🌹🌹🌹