✅ این مرد به ظاهر، #خیاط است،
اما به مقام #رویت رسیده است!
روز دوشنبهای بود، محضر شیخ رجبعلی خیاط رفتم. دیدم مردی نورانی آن جا نشسته است. صحبت كه ادامه پیدا كرد، متوجه شدم كه او شخصیتی است دارای مراتبِ علمی، عرفانی و صاحبِ كمالات و وارد به مسایل فقهی، و در علوم قدیمه و علوم دینی هم صاحبنظر است، جناب شیخ هم به ایشان بسیار احترام میگذاشتند. بسیار باعث تعجب من شده بود كه این مرد كیست؟ شبهای جمعه هم او را آن جا ندیده بودم. تعجبام این بود كه چرا این آقا با آن همه دانش و معرفت، پیش جناب شیخ آمده، او كه از این صحبتها مستغنی است.
با خودم گفتم من باید این جا بیایم تا درس بیاموزم، ایشان چرا؟ بهر حال نزدیك غروب ایشان بلند شدند و من هم به دنبال او راه افتادم. از در كه بیرون رفتیم، گفتم:
حضرت آقا! میخواهم افتخار آشنایی بیشتری با شما پیدا كنم، گفتند: من محمد محققّی هستم. بعد معلوم شد كه ایشان دكتر محمد محققی، استاد دانشگاه و نماینده آیتالله بروجردی در خارج از كشور برای ساختن و اداره مسجد هامبورگ آلمان هستند.
آن زمان من حدود ۳۰ سال و آقای دكتر محققی حدود ۵۰ سال داشتند. به ایشان گفتم:
آقا شما مستغنی هستید، شما چرا دیگر نزد استاد میآیید؟ گفتند:
ای آقا! بیا و ببین این جا چه خبر است، گفتم: چطور؟ گفت:
این شیخ به ظاهر، خیاط است، اما به مقامی رسیده كه رؤیت میكند و میبیند! بعد گفت: در اولین جلسهای كه نزد جناب شیخ رفتم، اولین سؤال ایشان این بود كه اسم شما چیست؟
گفتم: محمد محققی! بعد پرسید:
شغل شما چیست؟ گفتم: معلم هستم. گفت: غیر از معلمی؟ گفتم: استاد دانشگاه هستم. گفت: من میبینم كه شما با یك شیئی كُرَوی سر و كار دارید!
این حرف را که شنیدم، خیلی تعجب كردم، چون من برای امرارِ معاش از دوره جوانی كُره جغرافیایی میساختم و حتی خویشان و همسایگان هم خبر نداشتند. ولی حالا میشنیدم كه این مرد در اولین برخورد به من میگوید شما با یك شیئی كُرَوی سر و كار دارید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کیهان فرهنگی، گفتگو با دکتر حمید فرزام، شماره ۲۰۳، شهریور ۸۲.
sireyefarzanegan