eitaa logo
مصباحیه ...
133 دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
9.2هزار ویدیو
494 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
#داستان #دیدار_یار #شیخ_مرتضی_زاهد 🔺️آقا سید مصطفی هوشی السادات، که نابینا بودند بعد از وفات #شیخ_مرتضی_زاهد ماجرای بسیار عجیبی را چنین نقل کرده است: 🔺️سالها پیش، یک روز برای پرسیدن مسأله ای به خانه ی مرحوم آقا شیخ مرتضای زاهد رفته بودم. 🔹️زمانی که وارد شدم احساس کردم به غیرازمن، آقایی درآنجا حضور دارد؛ وقتی داشتم وارد اتاق می شدم آن آقا ازکنار من رد شد وبیرون رفت. 🔺️چون چیزی را نمی توانستم ببینم به خوبی نفهمیدم درآنجا چه می گذرد، 🔹️اما لحظاتی بعد آقا شیخ مرتضی به کنارم آمد و با یک شور وحالی به من فرمود: 🌷«خوشا به حالت آقا سید مصطفی! 🌷خوشا به حالت!» 🔹️من با دستپاچگی وتعجب عرض کردم : مگر چه شده است آقاجان؟! آقا شیخ مرتضی فرمود: 🌷«خوشا به حالت آقاسید مصطفی! 🔺️آیا می دانی همین الان چه بزرگواری ازکنارت رد شدند و رفتند؟! آقا سید مصطفی! این امام زمانت، حضرت #بقیه_الله_الاعظم (عج)، بود که درهمین چند لحظه پیش از کنارت رد شد وبدن شریفش به عبای تو مالیده شد و...! 🔺️ایشان نقل می کرد که بعد از شنیدن این ماجرا از فرط هیجان بارها قصد بیان این مطلب برای دیگران را داشته است! 🔺️اما هر بار به طور غیرمنتظره ای امکان طرح این مطلب منتفی می شده است 🔺️وتنها بعد از فوت آقا شیخ مرتضی، امکان این را پیدا می کند تا ماجرای این ملاقات را برای بقیه نقل کند. 📚 آقا شیخ مرتضای زاهد/28/از:پند نامه @howzehenghelabi
🔻يكی از فرزندان جناب شيخ رجبعلی خیاط نقل می‌كند: پدرم يك شب مرا از خواب بيدار كرد و دو گونی برنج از منزل برداشتيم، يكی را من حمل كردم و ديگری را خودش. برديم در خانه پولدارترين فرد محل خودمان، ضمن تحويل آن به صاحب خانه گفت: «داداش! يادت هست انگليس‌ها مردم را بردند در سفارت‌ خانه خود و به آن‌ها برنج دادند و در عوض هر يك دانه آن يك خروار گرفتند و باز هم آنها را رها نمی كنند!» 🔸️با اين شوخی برنج‌ها را تحويل او داديم و برگشتيم. صبح آن روز مرا صدا زد و گفت: «محمود! يك چارك برنج نيم دانه بگير و دو ريال هم روغن دنبه، بده به مادرت تا برای ظهر دم پختك درست كند!» 🔹️در آن هنگام، اين گونه حركات پدر برای من سنگين و نامفهوم بود، كه چرا آن چه برنج در منزل هست را به پولدارترين فرد محل می‌دهد در حالی كه برای نهار ظهر بايد برنج نيم دانه بخريم!؟ بعد فهميدم اين بنده خدا ورشكسته شده و روز جمعه مهمانی مفصلی در خانه داشت. 📚هزار و یک حکایت عرفانی ، ص ۵۱۵ (به نقل از کیمیای محبت ، ص ۴۲) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔺کانال معرفتي طَریقُ السُّلُوک «کانال تخصصی یادنامه اولیاء الله و احوالات بزرگان عالم اسلام» https://eitaa.com/joinchat/2817916981C22f5ba8cfc
... 🔻خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت (قدس‌سره) : 🔸️آمده بود و با اصرار می‌گفت: «آقا، دستورالعمل بدهید!» پاسخی نشنید. باز تکرار کرد: «به من یک دستورالعملی بدهید!» 🔹️آقا با تندی گفت: «دستورالعمل؟! دستورالعمل؟! دستورالعمل که چیزی نیست؛ کو عمل‌ کننده آقا؟!» 🍃مرد، باز خواسته‌اش را تکرار کرد. این‌ بار آقا گفت: «یک حرفی به شما می‌زنم که اگر هزار سال هم بگردید، همین است؛ و غیر از این نیست: بروید و گناه نکنید!» 📚 به شیوه باران، ص٢١
...کاروان رفت؟؟ 🔸مهندس عبدالباقی فرزند علامه طباطبایی، نقل می کند: 🔸هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت. 🔸فقط زیرلب زمزمه می کرد « لا اله الا الله! » 🔸حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر تناول می کردند، و این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند. کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ 🔸همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلم 🔸سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: با حق ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔺کانال معرفتي طَریقُ السُّلُوک «کانال تخصصی یادنامه اولیاء الله و احوالات بزرگان عالم اسلام» https://eitaa.com/joinchat/2817916981C22f5ba8cfc
💢شیخ رجبعلی خیاط برای طلب حاجت نماز نخواند! 🔸شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت: من هر وقت که نماز می‌خواندم، نمازهایی مثل نماز امام زمان (عج) یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی می‌خواستم. یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم. شاعر می‌گوید: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بنده‌پروری داند 🔹همان شب، شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند: «چرا دیر آمدی؟» یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار می‌افتادی، حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی. 🔸ما هر وقت جایی گیر می‌کنیم و اصطلاحاً دممان در تله‌ای گیر می‌کند، می‌گوییم خدا. این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان، 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر می‌خواندند و من هنوز به یاد دارم که: هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی چون درد ســرت شفا بدادم یاغی شــوی و دگــــر نیایی 🔹ما هر وقت با خدا کار داریم، خدا را صدا می‌زنیم؛ و چقدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم، بگوییم خدا ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔺کانال معرفتي طَریقُ السُّلُوک «کانال تخصصی یادنامه اولیاء الله و احوالات بزرگان عالم اسلام» https://eitaa.com/joinchat/2817916981C22f5ba8cfc