eitaa logo
مصباحیه ...
124 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
11.9هزار ویدیو
613 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان شب هجر عارف کبیر، آیت الله حسن زاده: روز سه شنبه 7 ع 1 سنه 1412 ه ق= 26 شهریور در 1370 ه ش در قم بعد از درس صبح، حالم سخت دگرگون شد، به نحویکه مقدّمات کفن و دفنم را فراهم کرده بودم و این غزل را از رویداد آن حال گفته ام : مژده ای دل که شب هجر به پایان آمد🥺 پیک روح القدس از جانب جانان آمد زان دلارا که در این باغ وجودت آراست جنّت ذات طلب کردی و خواهان آمد (عارف کبیر، علامه حسن زاده ی آملی ) ۱۳۲ 🌸🌸🌸
جز خداوند نبوده است در اندیشۀ تو که جزای تو خداوند به احسان آمد سنگ زیرن رحی بوده ای از گردش چرخ عرصۀ گردش تو روضۀ رضوان آمد (عارف کبیر، علامه حسن زاده ی آملی) ۱۳۳ 🌸🌸🌸🌸🌸
هر چه بُد محنت ایّام زَبَد بود و برفت هر چه باقی است همه منحت یزدان آمد آنچه در مزرع دل تخم وفا کاشته ای همه نور و همه حور و همه غلمان آمد عارف کبیر، علامه حسن زاده ی آملی ۱۳۴ 🌸🌸🌸🌸🌸
آفرین بر قلم صنع که لوح و قلمی همه برهان همه عرفان همه قرآن آمد چشمۀ آب حیاتست دهانی که از او همه درس و همه بحث و همه تبیان آمد ( عارف کبیر، حسن زاده ی آملی) ۱۳۵ 🌸🌸🌸🌸🌸
تن خاکی بسوی خاک روانست ولی دل عرشی بسوی عرش خرامان آمد ای عزیزان من این نشأۀ دنیاوی ما به مثل این که چو زندان و چو زهدان آمد (عارف کبیر، علامه حسن زاده ی آملی ) ۱۳۶ 🌸🌸🌸🌸🌸
چو بگورم بسپردید نشینید به سور نه که در سوگ کسی باشد و نالان آمد خویش را بهر ابد نیک بسازید به علم عمل و علم دو سازندۀ انسان آمد حمدلله که حسن تا زِ ندای خوش دوست اِرجعی را بشنیده است غزلخوان آمد🥺 ( عارف کبیر، علامه حسن زاده ی آملی) ۱۳۷ 🌸🌸🌸🌸🌸
✅ غزل عرشی و ملکوتی " پایان شب هجر" از عارف کبیر، علامه حسن زاده آملی در ۱۳ بیت در موارد ۱۳۲ تا ۱۳۷ از شعر عشق بارگزاری شد که با هشتک قابل مشاهده است... 🌸🌸🌸🌸🌸
✅ فهرست اشعار ؛ ۱. چشم دل باز کن که جان بینی ( هاتف اصفهانی). ( هشتگ ۵ تا ۸ و ۱۱ تا ۲۲) ۲. کیش مهر ( علامه طباطبایی). ( هشتگ ۲۳ تا ۳۳ ). ۳. در پرتو نور عشق؛ ای شده مغرور به دارالغرور ( علامه حسن زاده). ( هشتگ ۳۴ تا ۴۲). ۴. شعر مشهور " نی نامه " مولوی ( هشتگ ۴۳ تا ۵۹ ) ۵. عشق پاک؛ من این دنیای فانی را نمیخواهم... ( علامه حسن زاده). ۶. در آن نفس که بمیرم در آرزوی کوی تو باشم ( سعدی). ۷. باز دلم آمده در پیچ و تاب ( حسن زاده). ۸. ای همه هستی ز تو پیدا شده ( نظامی) ۹. چه خبرهاست خدایا که ندارم خبری ( حسن زاده) ( هشتگ ۹۳ تا ۹۷) ۱۰. هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی (سعدی شیرازی) ۹بیت. ۹۸ تا ۱۰۱ ۱۱. عاشق فرزانه؛ ای نور چشم من بیا... ( حسن زاده) ( ۱۰۲ تا ۱۰۹) ۱۲. مهرخوبان؛ علامه طباطبایی( ۱۱۰ تا ۱۱۳) ۱۳. ای دوست؛ ( حسن زاده) ( ۱۱۴ تا ۱۱۷) ۱۴. جان جان؛ ( عطار نیشابوری ) ( ۱۱۸ تا ۱۲۱ ) ۱۵. رباید دلبر از تو دل ... ( حسن زاده ) ( ۱۲۲ تا ۱۲۷ ) ۱۶. ای نامت در دل و جان ... ( قیصر امین‌پور ) ( ۱۲۸ تا ۱۳۱ ) ۱۸. مژده ای دل که شب هجر... ( علامه حسن‌زاده ) ( ۱۳۲ تا ۱۳۷) 🌸🌸🌸🌸🌸
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟ چشم ها را باید شست... جور دیگر باید دید ... 🌸🌸🌸🌸🌸 چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی... چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ... پیله ات را بگشا ... تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی ... زندگی خالی نیست... مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست، آری تا شقایق هست زندگی باید کرد... نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! خنده‌ ای کو که به دل انگیزم؟ قطره‌ ای کو که به دریا ریزم؟ صخره‌ ای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل، غم من، لیک، غمی غمناک است در دل من چیزی است مثل یک بیشه ی نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می‌خواند... به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من ( سهراب سپهری) ۱۳۸ 🌸🌸🌸🌸🌸
زندگی، فهم نفهمیدن‌ هاست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست... در نبندیم به نور در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است... زندگی، رسم خویشاوندی است... زندگی، بال و پری دارد با وسعت مرگ پرسشی دارد اندازه ی عشق زندگی، چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود زندگی، حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی، سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد زندگی، مجذور آیینه است زندگی، گل به توان ابدیت زندگی، ضرب زمین در ضربان دل ماست زندگی، هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر، شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است و در آن به اندازه ی پرهای صداقت آبی است ... (سهراب سپهری) ۱۳۹ 🌸🌸🌸🌸🌸
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی: کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی خانه دوست کجاست؟ من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست... و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید، واژه ها را باید شست... (سهراب سپهری) ۱۴۰ 🌸🌸🌸🌸🌸
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟🥺 چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید... واژه ها را باید شست... واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد... چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت دوست را، زیر باران باید دید عشق را، زیر باران باید جست زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت... زندگی، تر شدن پی در پی، زندگی، آب تنی کردن در حوضچه ی “اکنون”است. رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است. روشنی را بچشیم... (سهراب سپهری ) ۱۴۱ 🌸🌸🌸🌸🌸