هدایت شده از 📚|میراث علمی سَلَف|
🔶🔹 علامه حسن زاده آملی دام عزه (*):
✅ درسهای آقایان هم ، بسیار منظم بود. درابتدا، ما یک درس [رساله عملیه] ، یک نصاب و یک درس [امثله] ، داشتیم. اکثر کتابهای [جامع المقدمات] را خواندیم ،[ نصاب] را، به خوبی حفظ کردیم . بعداز آن ، شروع کردیم به [سیوطی] و [حاشیه] بعداز آن ، [جامی] و شمسیه و در کنار آن ،[تبصره] مرحوم علامه را، می خواندیم . بعد به خواندن شرح نِظام در صرف و [مطول] در معانی و بیان و بدیع و [مغنی] در نحو.
✅بعد ازاتمام[ تبصره] ، به خواندن [شرائع] شروع کردیم واکثر آن را - قریب به یک دوره آن - خواندیم و مباحثه کردیم بعداز آن ، آقایان به ما اجازه دادند که [شرح لمعه] و [قوانین] را، شروع کنیم . در آن وقت هنوز به ما اجازه نداده بودند، لباس روحانیت بپوشیم . خیلی دراین امور، مواظب و مراقب بودند. میگفتند، زمانی لباس بپوشید که لااقل بتوانید به رساله عملیه رجوع کنید، به [شرائع] و [تفسیر] بتوانید مراجعه کنید و چیزی ، متوجه بشوید. می گفتند، برای لباس شتاب نداشته باشید. مواظب ما بودند. چندین کتاب[ لمعه] را در آمل ، خواندیم و از[ قوانین] تا مبحث [ عام و خاص] را، خواندیم و بعد، بدستور مرحوم آقای غروی لباس روحانیت ، پوشیدیم.
(*) منبع: مصاحبه با مجله حوزه، مرداد و شهریور 1366، شماره 21
————————
⚠️نشر مطالب، بدون ذکر آدرس کانال، جایز نیست⚠️
🔺شرکت در نذر علمی و تامین بودجه سایت/ ارتباط با ما: @hm1370
🌐 کانال #میراث_علمی_سلف /عضویت:
↘️http://eitaa.com/joinchat/702283798C36acb3a525
↘️https://emirath.ir/
✅ ولادت حضرت مبارک
شعری بی نظیر در وصف عالمة کاملة، نائبة الحسین علیه السلام، زینب کبری سلام الله علیها از شاعر فوق العاده اهل البیت، سید حمید رضا برقعی قمی:
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد!
هیبت نام تو یک عمر تکانم دادهست
رسم مردانگیات راه نشانم دادهست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد
جبرئیلم همۀ بال و پرم میسوزد
من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک نخ مِعجر(1) توست
روبروی تو که قرآن خدا وا میشد
لُبّ آیات به تفسیر شما وا میشد
آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد
عشق عالم به تو از شوق مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر میگفت:
بیتو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
(1) معجر: مقنعه و روسری زنان
————————————-
⚠️نشر مطالب بدون ذکر آدرس کانال، جایز نیست.
🔺راه ارتباطی: @hm1370
🔹کانال #میراث_علمی_سلف /عضویت:
↘️http://eitaa.com/joinchat/702283798C36acb3a525
🌐http://mirath.blog.ir