eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
14هزار ویدیو
115 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
☆☆☆☆ ☆☆☆ ☆☆ ☆ ✅ دعای روز دوشنبه {♡بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم♡} 🌹الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ 🌹فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ 🌹وَلَا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَات 🌹لَمْ يُشَارَكْ فِى الْإِلٰهِيَّةِ،وَلَمْ يُظاهَرْ 🌹فِى الْوَحْدَانِيَّةِ كَلَّتِ الأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ 🌹صِفَتِهِ وَالْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، 🌹وَتَوَاضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ 🌹وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ، 🌹وَانْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ 🌹فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً 🌹وَمُتَوالِياً مُسْتَوْسِقاً وَصَلَوَاتُهُ 🌹عَلَىٰ رَسُولِهِ أَبَداً وَسَلامُهُ دَائِماً 🌹سَرْمَداً اللّٰهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِى هٰذَا 🌹صَلاحاً وَأَوْسَطَهُ فَلاحاً،وَآخِرَهُ نَجَاحاً 🌹وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ 🌹وَأَوْسَطُهُ جَزَعٌ ، وَآخِرُهُ وَجَعٌ 🌹اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ 🌹وَكُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ، وَكُلِّ عَهْدِ 🌹عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ وَأَسْأَلُك 🌹فِى مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِى 🌹فَأَيُّما عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ 🌹إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِى مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا 🌹إِيَّاهُ فِى نَفْسِهِ ،أَوْ فِى عِرْضِهِ، 🌹أَوْ فِى مَالِهِ،أَوْ فِى أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ 🌹أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا 🌹أَو تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوَىً 🌹أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ 🌹غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً وَ حَيّاً كَانَ أَوْ 🌹مَيِّتاً،فَقَصُرَتْ يَدِى وَضَاقَ وُسْعِى 🌹عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ؛ 🌹فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ 🌹وَهِىَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ 🌹وَمُسْرِعَةٌ إِلَىٰ إِرادَتِهِ 🌹أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🌹وَأَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّى بِمَا شِئْتَ 🌹وَتَهَبَ لِى مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً 🌹إِنَّهُ لَاتَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَلَا تَضُرُّكَ 🌹الْمَوْهِبَةُ،يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ 🌹اللّٰهُمَّ أَوْلِنِى فِى كُلِّ يَوْمِ اثْنَيْنِ 🌹نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعادَةً فِى 🌹أَوَّ لِهِ بِطَاعَتِكَ وَنِعْمَةً فِى آخِرِهِ 🌹بِمَغْفِرَتِكَ يَا مَنْ هُوَ الْإِلٰهُ وَلَا يَغْفِرُ 🌹الذُّنُوبَ سِوَاهُ. ☆ ☆☆ ☆☆☆ ☆☆☆☆
🌹🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🍃✨ 🌹🍃✨ 🍃 ✅ نماز روز دوشنبه :👇 💠 ده رکعت (۵ نماز دو رکعتی ) 💠 در هر ركعت سوره حمد 💠 و ده مرتبه سوره توحيد 💠 خوانده شود. 🌹 پاداش این نماز طبق روایت :👇 حق تعالى در قيامت براى او نورى قرار دهد، كه موقف را روشنايى بخشد تا در آن روز همه بندگان خدا بر او غبطه برند. 📚 مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی به نقل از سیدبن طاووس، نقل از امام عسکری ( علیه السلام ) ✨ 🍃✨ 🌹🍃✨ 🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🍃✨ 🌹🍃✨ 🍃✨ ✨ ✅ نماز شب سه شنبه 👇👇 💠 یک نماز دو رکعتی در هر رکعت بعداز ؛ {حمد آیه الکرسی، توحید و آیه شهدالله} ◇ آیه شهدالله 👇 (سوره آل عمران آیه ۱۸-۱۹) {شَهِدَاللَّهُ أَنَّهُ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلـآئکة وَ أُوْلُواالْعِلْمِ قَآئماًبِالْقِسْطِ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ ۱۸} {إِنِّ الدِّینَ عِندَاللَّهِ الاْءِسْلَـمُ وَمَااخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَـبَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَن یکفُرْ بِـءَایـتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ۱۹} 💠 پاداش این نماز طبق روایت : 🌸 خداوند به او هر چه خواسته 🌸 داشته باشد عطا می کند. 📚 مصباح المتهجد ص۲۵۴، شیخ طوسی، به نقل از پیامبر (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) ✨ 🍃✨ 🌹🍃✨ 🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🍃✨ 🌹🌹🌹🌹🍃✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸دوشنبه تون پر از بهترینها 🍃الهی امروز 🌸هرچه خوبی هست 🍃به سراغتون بیاد 🌸حال خوب 🍃کارخوب 🌸لحظه های خوب 🍃تقدیرخوب 🌸عاقبت خوب و 🍃زندگی خوب 🌸ان شاءالله ═ೋ❅🌺❅ೋ═ 💠@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار دلها💔 تمام ناتمام من من از خیال تو پرم حجت اشرف زاده ┏━━ °•🍃•°━━┓ ┗━━ °•🍃•°━━┛
🕯روزی چـهارشــمع درخانه ای تاریک روشن بودند 🕯اولین آنها که ایمان بود گفت: دراین دور و زمـانه مردم دیگر چندان ایمان ندارند و با گفتن این جمله خاموش شد. 🕯شمع دومی که بخـــشش بود،گفت: دراین زمانه مردم دیگر به هم کمک نمی کنند و بخشش ازیاد مردم رفته است و او هم خاموش شـــد. 🕯شمع سوم که زندگی بود،گفت: مردم ،دیگر به زندگی هم ایمان ندارند و با گفتن آن خاموش شد. درهمین هنگام پسرکی وارد اتاق شد و شمع چهارم رابرداشت و سه شمع دیگر را روشن کرد. 🕯سه شمع دیگر از چهارمین شمع پرسیدند تو چه هستی؟ گفت:من امیدم. وقتی انسانها همه درهارابه روی خود بسته می بینند من تمام چراغهای راهشان را روشن می کنم تا به راه زندگی خودادامه دهند... 🌸دوست خوب من : 🌸خوشبختی نگاه خداست آرزو دارم 🌸خداوند هرگز از تو چشم بر ندارد 🌸و شعله شمع امیدت همواره روشن بماند... 🌸 آمیــــن🤲 ••✾🌻🌻🍂🌻🌻✾••
••🌸 پشتش به من بود... فقط نگاهش میکردم، چه نماز عاشقانه ای میخوند.اشکهام به اختیار خودم نبودن. قلبم درد میکرد. حال امین مثل کسی بود که با معشوقش قرار داره. نمازش تموم شد و متوجه من شد. اشکهامو سریع پاک کردم.برگشت سمت من. چشمهاش خیس بود.لبخند زد و گفت: _گرچه بهت گفتم نیا ولی همه ش منتظرت بودم. بالبخند گفتم: _من اینجوریم دیگه.خیلی زن حرف گوش کنی نیستم. لبخند زد و هیچی نگفت.فقط به هم نگاه میکردیم؛با اشک جدی گفتم: _امین من جدی گفتم اگه به حوریه ها نگاه کنی مهریه مو میذارم اجرا ها. بلند خندید. نزدیکتر اومد و دستهامو گرفت و گفت: _مگه حوریه ها از تو خوشگل ترن؟ بالبخند گفتم: _نمیدونم. منکه چشم دیدنشون هم ندارم.تو هم نباید بدونی،چون اگه ببینی خودم حسابتو میرسم. دوباره بلند خندید و گفت: _با چند تا فن کاراته ای حسابمو میرسی؟مثل بلایی که سر اون دوتا مرد،نزدیک دانشگاه آوردی؟ خندیدیم.گفتم: _نه،داد میزنم،مثل اون داد هایی که اون روز میزدم. -اوه اوه...نه..من از داد های تو بیشتر میترسم. دوباره خندیدیم.با اشک چشم میخندیدیم.نگاهی به ساعت کردم،ساعت هشت و نیم بود. قلبم داشت می ایستاد.رد نگاهمو گرفت. به ساعت نگاهی کرد و بعد به من. بغلم کرد و گفت: _خداحافظی با خانواده م خیلی طول میکشه. دیگه بهتره بریم بیرون. دلم میخواست زمان متوقف بشه.به ثانیه شمار ساعت نگاه میکردم... چقدر تند میرفت.انگار برای جدایی ما عجله داشت.بدون اینکه منو از خودش جدا کنه گفت: _بریم؟ فهمیدم تا من نخوام نمیره.بخاطر همین سکوت کردم تا بیشتر داشته باشمش. دوباره گفت: _زهرا جان،به منم رحم کن...بریم؟ با مکث ازش جدا شدم.بدون اینکه نگاهش کنم رفتم کنار.گفتم: _تو برو.منم میام. سریع وسایلشو برداشت که از اتاق بره بیرون. جلوی در برگشت سمت من. ولی من پشتم بهش بود.نمیتونستم برگردم و نگاهش کنم... امین هم حالش بهتر از من نبود.رفت بیرون و در و درو بست. تا درو بست... ادامه دارد... کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
••🌸 تا درو بست روی زانو هام افتادم... دلم میخواست بلند گریه کنم.ولی جلوی دهانم رو محکم گرفتم که صدایی ازش در نیاد. به ساعت نگاه کردم... نه و پنج دقیقه بود.کی اینقدر زود گذشت.سریع بلند شدم.اشکهامو پاک کردم. روسری و چادرمو مرتب کردم.تو آینه نگاهی به خودم کردم.چشمهام قرمز بود ولی لبخند زورکی زدم و رفتم تو هال. امین داشت با مردهای خانواده ش خداحافظی میکرد.تا چشمش به من افتاد لبخند زد... فهمیدم منتظرم بوده.خداحافظی با عمه ها و خاله ش و حانیه خیلی طول کشید. ساعت ده شد.صدای زنگ در اومد.همه فکر کردن اومدن دنبال امین،ناراحت تر شدن.امین به من نگاه کرد.گفتم: _پدرومادرم هستن. امین خوشحال شد. سریع رفت درو باز کرد. علی و محمد و اسماء و مریم هم بودن... امین،علی و محمد رو هم در آغوش گرفت و نزدیک گوششون چیزهایی گفت... بعد رفت سراغ مامان.مثل پسری که با مادرش خداحافظی میکنه از مامان خداحافظی کرد و دست مامان رو بوسید. افراد خانواده ی امین از این رفتارش تعجب کردن.بعد مامان رفت پیش بابا. با بابا هم مثل پسری که با پدرش خداحافظی میکنه،خداحافظی کرد و دستشو بوسید و نزدیک گوش بابا چیزی گفت. برگشت سمت من که صدای ماشین اومد... بازهم شوخی خدا.. تا به من رسید. ماشین هم اومد.وقتی به من نزدیک شد،خانواده ی من رفتن پیش خانواده ی امین که با هم سلام و احوالپرسی کنن. بخاطر همین تا حدی بقیه حواسشون به من و امین نبود. امین به چشمهای من نگاه کرد و آروم گفت: _زهرا، وقتی میخواستم با تو ازدواج کنم حتی فکرشم نمیکردم زندگی با تو اینقدر خوب و شیرین باشه.تمام لحظه هایی که با تو بودم برام شیرین و دلپذیر بود.ازت ممنونم برای همه چی. تمام مدتی که حرف میزد من عاشقانه نگاهش میکردم. دستشو گرفتم و گفتم: _امین...من دوست دارم. لبخند زد و گفت: _ما بیشتر. صدای بوق ماشین اومد.همه نگاه ها برگشت سمت ما.امین گفت: _زهرا جان مراقب خودت باش. -هستم.خیالت راحت.منم خیالم راحت باشه؟ سؤالی نگاهم کرد.بالبخند گفتم: _خیالم راحت باشه که تو هم مراقب خودت هستی؟که خودتو نمی اندازی جلو گلوله؟ بلند خندید.گفت: _خیالت راحت...خداحافظ دلم نمیخواست خداحافظی کنم.هیچی نگفتم.امین منتظر خداحافظی من بود. ماشین دوباره بوق زد.امین گفت: _خداحافظ گفتم: _...خداحافظ لبخند زد.بعد به بقیه نگاه کرد. رضا،برادرش،از زیر قرآن ردش کرد.امین رفت سمت در و برگشت گفت: _کسی تو کوچه نیاد.به من نگاه کرد و گفت:هیچکس. وقتی به من نگاه کرد و گفت هیچکس بقیه هم حساب کار دستشون اومد و سر جاشون ایستادن.رفتم سمتش و گفتم: _برو..خدا پشت و پناهت. به من نگاه کرد و رفت.درو پشت سرش بستم و سرمو روی در گذاشتم. وقتی ماشین رفت دیگه نتونستم روی پاهام بایستم و افتادم.دیگه هیچی نفهمیدم. وقتی چشمهامو باز کردم... کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim Mikonad10 Mostanade Soti Shonood (1).mp3
زمان: حجم: 17.28M
👆👆👆👆 🔉 📣 جلسه دهم * واقعه ششم * ماجرای فرشید و بلایی که سرش آمد * حقیقتی که در دنیا دیدم * شیطانکی که با همسر فرشید صحبت می کرد * گناهانی که به پای سمیرا نوشته می شد. * به هر کس نگاه می کردم تا برزخ او را می فهمیدم. * بی حجابی حق الناس است. * با این روایت تنم لرزید. * مدلی از تجربیات نزدیک به مرگ * آهی که باعث می شود، مسلمان نمیری * حق الناس عنوان قصدیه ندارد * اعمالی که فکر می کنیم برای رضای خداست. * هر عملی که از انسان سر می زند، باید پیوست الهی داشته باشد. * برای هر کاری،باید حجت داشته باشیم. * افرادی که سروکار با مردم دارند،گوش کنند. * کار سخت قضاوت * ریز به ریز حساب کتاب را دیدم * عاقبت مال حرام * رزق انسان، ثابت است. * حمله به آرزوها، کار شیطان * شک آری، تمسخر نه * تعبیر قرآنی تمسخر * عامل باز دارنده از گناه * معنای عام رسول ⏰ مدت زمان: ۴۱:۴۷
. ✋ استغفار شبانه🤚